eitaa logo
مَجنونْ:🖇
64 دنبال‌کننده
78 عکس
19 ویدیو
0 فایل
🍬 مجنون، پناه لحظه‌های شیرین! . اینجا دنیای روزمـــره‌مــــونه؛🌻 کاشفِ جستجوهای کوچیک و یادگیری‌های بزرگیم. . و روزمرگی های قرآنی و تمرین های رزمی . تو اینجا، خوشی‌ها رو جشن می‌گیریم و لحظه‌های قشنگ رو به یادگار میزاریم! ✨ کپی؟ حلاله جانان ♡
مشاهده در ایتا
دانلود
امام‌صادق‌(ع)فرمودند: مردمِ آخرالزمان از خواندنِ این دو ذکر غافل نشوند: 《یا صاحِب‌َالزَمان‌ اَدرِکنی‌ و لاتُهلِکنی‌》 《لٰا اِلٰهَ‌ اِلا‌ اللّٰه‌ حَسبیَ‌ اللّٰه تَوَکَّلتُ اِلَی اللّٰه》
دعای روز شانزدهم🍁
زندگی فقط یک قانون داره ، کوچکترین اشتباه بزرگترین تاوان داره... . . https://eitaa.com/majnun˼࿐
توحق داري گاهي خسته و‌کلافه شوي ، حتي حق داري فریاد بزني و اَز عالم و آدم گله کني خسته شدي مدتي اِستراحت کن امّا پا پس نکش ، تو حق نداري با بهانه ها ، آینده ات را ببازي . . . محکم و قوي ادامه بده رفیق قدرتمند من 🫂🌱 . . https://eitaa.com/majnun˼࿐
↜ایده های پیشنهادی برای روزهای تعطیل📆🖇 🍁┊•کارهای عقب افتادتو انجام بده 👭┊•با دوستات وقت بگذرون 🛁┊•دوش بگیر 🌸┊•ماسک صورت بذار 🚶🏻‍♀┊•برو پیاده‌روی 📚┊•درساتو بخون 🍽┊•آشپزی کن 🍿┊•یه فیلم خوب ببین 📖┊•کتاب بخون . . https://eitaa.com/majnun˼࿐
𝑩𝒆 𝒉𝒊𝒈𝒉 𝒇𝒍𝒚𝒊𝒏𝒈, 𝑻𝒉𝒆 𝒔𝒌𝒚 𝒅𝒐𝒆𝒔𝒏'𝒕 𝒃𝒆𝒍𝒐𝒏𝒈 𝒕𝒐 𝒂𝒏𝒚 𝒐𝒏𝒆. بلند پرواز باش آسمان به کسی تعلق ندارد..☁️ . . https://eitaa.com/majnun˼࿐
᳑᳑↜این روتین رو انجام بده اگه میخوای... • با خودت و دیگران دوست باشی : ¹- مدیتشین کن. ²- به کسی که دوسش داری زنگ بزن. ³- افکارتو بنویس. • اعتماد به نفس داشته باشی : ¹- هر روز تختتو مرتب کن. ²- لباسی که دوسش داری بپوش. ³- به خودت تلقین مثبت کن. • به ذهنت استراحت بدی : ¹- ذهنتو از هر چیز خالی کن. ²- یه فصل از کتابتو بخون. ³- برو پیاده روی. • تمرکز داشته باشی : ¹- آب بخور. ²- لیست کارهایی که باید انجام بدی درست کن. ³- 2 ساعت به گوشیت دست نزن. • برای خودت وقت بزاری : ¹- تنها برو بیرون وقت بگذرون. ²- آهنگ گوش بده. ³- برای خودت قهوه یا چایی درست کن. • سالم تر باشی : ¹- حرکات کششی انجام بده. ²- برو بیرون تا آفتاب بهت بخوره. ³- بدنتو تکون بده (رقص یا ورزش) . . https://eitaa.com/majnun˼࿐
تو به یک قهرمان نیاز داری تا پیشرفت کنی، بزرگ بشی، قد بکشی، موفق بشی و الگوی خودت تو زندگی قرار بدی، تو به یک قهرمان تو زندگیت احتیاج داری که بهت بگه چیکار کنی، وقتایی که کم میاری، وقتایی که خسته ای، وقتایی که از هم گسیخته و درهم پاشیده ای. کی و سرسخت‌تر و قوی‌تر از خودت تو دنیا میشناسی که آخرِ همه‌ی جاده‌های تاریک به انتظارت بایسته ، برای پیدا شدن و دیدنت دست تکون بده و به وقت رسیدن، نور رو نشونت بده؟! خودت؛ قهرمانِ زندگیِ خودت باش.🥹❤️ . . https://eitaa.com/majnun˼࿐
اگه به یک آدم بگی: 📌💬 فوق العاده ای؛ فوق العاده تر از قبل می‌شه. اگه یه آدم رو برای تلاشش تحسین کنی:🥹🌸 بیشتر تلاش میکنه. اگه به یکی بگی که چقدر قشنگ می‌خندی:🐌🌱 قشنگ تر میخنده... اگه به یکی بگی چقدر خوشگل شدی،🍋✨ با حسی که از تو دریافت کرده، خوشگل‌تر میشه. مهربون بمون، اگه تو مهربون بمونی، مهربونیِ این دنیا ته نمی‌کشه...♥️💭 . . https://eitaa.com/majnun˼࿐
بریم برای رمان 🌸❤️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان سجاده صبر💗 قسمت سی ششم خانوم سهرابی منشی شرکت خندید و گفت: + یک خانومی باهاتون کار داره آقای نادی بعدم با شیطمنت گفت: +بگم بیاد تو؟ -کی هست؟ +نمیدونم اما فرمودند با شما کار دارند. -بفرستش بیاد ببینیم کیه. منشی هم با غمزه چشمی گفت و بیرون رفت. صدای تقه در که اومد سهیل سرش رو بالا آورد، اما محکم خودکارش رو پرت کرد روی میز و زیر لب گفت: -خر مگس معرکه شیدا که جلوی در ایستاده بود با این حرکت سهیل فورا داخل شد و در رو بست و به سمت سهیل حرکت کرد و گفت: + صبر کن، هیچی نگو، نیومدم اینجا که ناراحتت کنم. بذار حرفمو بزنم، خوب؟ -بیرون +به خدا سهیل اگه بخوای بیرونم کنی همین جا چنان کولی بازی ای در بیارم که نظیرش رو ندیده باشی -تو غلط میکنی +آره من غلط میکنم اما خواهش میکنم بذار باهات حرف بزنم سهیل که حسابی عصبانی شده بود گفت: - فکر کردی بیکارم وقتم رو بذارم واسه تو، تا ندادم بندازنت بیرون خودت بفرما. شیدا فورا به سمت میز رفت و با حالتی که به التماس شباهت داشت گفت: +سهیل، جان عزیزت صبر کن،بذار حرفم رو بزنم سهیل کلافه به پشتی صندلیش تکیه داد و گفت:- زود شیدا که انگار فرصتی گیر آورده بود نفس عمیقی کشید و روی صندلی نشست. نگاهی به چهره اخموی سهیل انداخت و بعد با صدای آهسته ای گفت: +من نمی خواستم تولد دخترتو خراب کنم. .... یعنی .... نیومدم که اونطوری بشه . سهیل با غیض گفت: -اومدی که چطوری بشه؟ +اومدم که بفهمی من ... به سهیل نگاهی انداخت، دست به سینه با اخمی روی ابروهاش منتظر ادامه حرف شیدا بود -سهیل من عاشق توام، هیچ وقت توی زندگیم این طور عاشق کسی نشده بودم، تو تنها کسی هستی که من دارم، خواهش میکنم بذار من هم جزوی از زندگیت باشم... حتی یک جزو کوچیک و کم رنگ .... حتی اگر دیده هم نمیشم اما بذار باشم، خواهش میکنم. سهیل همچنان با اخم و خیره به شیدا نگاه میکرد، دلش به حال این دختر میسوخت، فکرش رو هم نمیکرد با صیغه کردنش، شیدا این طور عاشقش بشه، اما نمیتونست بپذیرتش، عشوه گری های خودش باعث شده بود که به سمتش بره و تنها نتیجه ای که اون عشوه ها داشت این بود که چند ماهی باهاش خوش باشه و تموم. شیدا که سکوت سهیل رو دید از توی کیفش سی دی هایی رو در آورد و روی میزش گذاشت و گفت: + این همون سی دی هاییه که دنبالش بودی، من نمی خوام ازشون استفاده کنم. من نمی خوام به تو ضربه ای بزنم، فقط میخوام مال تو باشم، اجازه بده روح و جسمم مال تو باشه، دیگه هیچ توقعی ندارم، باور کن. بعدم در حالی که اشکاشو پاک میکرد ادامه داد: میدونم تو علاقه ای به من نداری، می دونم دلت جای دیگه ایه، اما خوبه که حداقل میدونی عشق چیه ، میدونی عاشق شدن یعنی چی، میفهمی دلتنگی برای کسی که دوستش داری یعنی چی، پس منو درک میکنی. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸