eitaa logo
مکنونات
105 دنبال‌کننده
23 عکس
10 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نقدی بر موضع علیزاده.mp3
8.78M
◀️ خطر ایجاد بی‌اعتمادی در جبهه دوستان انقلاب اسلامی 🔻چرا مواضعی شبیه موضع آقای علیزاده در برنامه جدال، موجب تضعیف جبهه انقلابی است؟ https://eitaa.com/maknoonaat
سحرگاه، حرم با صفای خواهر امام رضا علیه السلام.... فاصله نفاق و ایمان در این است که چقدر با دیدن جمع مومنان صفا می کنی؟ کم کم دارند مهمانان سحر می آیند.پیرمرد،عصازنان...پیرزن با چشمانی خیس...طلبه های قمی با قدم های آهسته...چقدر صفا دارد جمع مومنان حتما هرکدام هم خواسته ای دارند، اما این روزها همه نصرت الهی را طالبند،برای نابودی اسرائیل التماس دارند، برای شادی کودکان و مادران غزه و لبنان تمنا دارند..آخرش هم همین ضجه هاست که کار خودش را می کند، همین اجتماع مومنان، بنای شرک و نفاق را فرو می ریزد. و ما در پناه بانوی قم، از کودکی تا حالا و انشاالله همیشه دعا می خوانند: اللهم انی اسالک الامان... دعاگوی همه عزیزان هستم
📍 🔹جلسه‌ روضه‌ هفتگی به نیت تعجیل در امر فرج حضرت صاحب الزمان (عج) و گرامیداشت ۱۳آبان(روز استکبارستیزی) 🎙سخنران:حجت‌الاسلام توسلی 🎤بانوای: کربلایی امیرحسین داوری 📆 یکشنبه ۱۳ آبان ماه از نماز مغرب و عشا 📌مکان: میدان احمدآباد،خیابان بزرگمهر،کوی ۷۲،مسجد الامام(عج) 🔰@Masjed_Emam_channel
هدایت شده از روزنامه اصفهان زیبا
🗞پنجشنبه ۲۴ آبان ماه ۱۴۰۳ شماره ۴۹۶۷ 🔺‌حماسه زندگی 🔺جدایی‌های مشاوره پذیر 🔺دیگر ستیزی یا دیگرشناسی‌؟ ☑️ اصفهان زیبا؛ صدای مطالبات مردم اصفهان: 🆔@esfzibanews
هدایت شده از روزنامه اصفهان زیبا
روزنامه_اصفهان_زیبا؛_۲۴_آبان_۱۴۰۳.pdf
3.01M
🛑نسخه الکترونیکی کامل روزنامه اصفهان زیبا را مطالعه کنید ☑️ اصفهان زیبا؛ صدای مطالبات مردم اصفهان: 🆔@esfzibanews
هدایت شده از برنامه همگرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔗 آری! به اتّفاق جَـهان می‌توان گرفـت ... برنامه همگرا اولین قسمت: به سوی یک گرای مشترک یکشنبه ۲۷ آبان‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۲۳:۲۰ @HamgeraTV
سلام دوستان ازین به بعد بنا دارم روز و شب های خودم را اینجا منعکس کنم. لااقل برای خودم در آینده محل رجوعی خواهد شد که چه کرده ام و چه خواسته ام و چقدر ثبات به خرج داده ام شاید هم کمکی بکند به حسابرسی از خود... شاید هم میان این دغدغه ها و رفت و آمدها، شما هم جایی، خودتان را احساس کردید و هم قدم و رفیق تر شدیم
سه شنبه ۲۹آبان ۱۴۰۳ چند روزی هست که از نمازصبح مسجدالامام میام و تقریبا تا آخرشب هستم. کار مسجد برای من فوق العاده حایز اهمیت هست و امیدوارم بتونم با وقتگذاری بیشتر، ثمرات محسوس تری ببینم. نمازصبح را بطور خاص برای برکت پیداکردن وقت و رفاقت بیشتر با هیات امنا و امام جماعت صبح میام بعد هم درس خارج آیت الله مهدوی. درس آقای مهدوی را بیشتر از جهت معنویت خود ایشان انتخاب کردم، اما انصافا از جهات علمی هم قابل استفاده اند،هرچند درس ساده است و وارد دعواها نمی شوند. همین چند روز هم بنا دارم ازشون وقت بگیرم و باهاشون مشورت کنم چهل دقیقه ای فرصت کردم فقه بخونم بعد هم تدریس احکام مشکات که متاسفانه اصلا فرصت رفاقت جدی تر با طلاب پایه یک پیش نیمده و ارتباطم با پایه های بالاتر کلا قطع شده و ازین بابت ناراحتم. بعد تکمیل پروپوزال ارشد دانشگاه و صحبت با یکی از بچه های مسجد که می گفت من نباید بدون چشم داشت، مسجد را در اختیار عاشوراییان قرار بدم.گفت وگو کردیم و احساس کردم قانع شد. ظهر هم جلسه با آقای مهرشاد و معرک نژاد برای ادامه دادن برنامه های شهر زندگی بعد گفت وگو با محمدمساح، دوست قدیمی که خیلی علاقه مندم یک فرصت هایی بیاد و بچه های مسجد باهاش رفت و آمد پیدا کنن.متاسفانه هیچ طرح تربیتی روبه جلویی در مسجد نداریم و این بشدت آزاردهنده هست.باهاش در همین زمینه ها گفت وگو کردم بعد هم جلسه شورای تحریریه اصفهان زیبا. کاری که گاهی برام خیلی دلنشینه و گاهی هم دچار روزمرگی میشه نماز مسجد.امشب آقای رفیعی نامی که همرزم شهید باقری بوده اند،مسجد اومدند تا از فضای سار برای تولید محتوا در جهت بیانیه گام دوم استفاده کنند.خیلی استقبال کردم و امیدوارم این اتفاق بیفته بعد هم منبر نورباران.چندماهی هست دارم بطور ثابت میرم و الان احساس می کنم بچه های پامنبر را دوستشون دارم.امیدوارم براشون مفید باشم بعد هم اومدم مسجد و چندتا کار اجرایی را کمک کردم حدود ساعت نه ونیم خانه رفتم.محمدحسین دوس داره براش وقت بذارم و من جنازه ام به خونه می رسه.یک هفته از تولدش گذشته و براش تولد نگرفتیم. خانه و خانواده در وضعیت خطر...
چهارشنبه۳۰آبان نمازصبح مسجد،مطالعه فقه و بعدش هم درس خارج آیت الله مهدوی. با ایشون در مسایل زیادی قاعدتا اختلاف نظر دارم.اما سلامت نفسشون را نمی تونم انکار کنم. بعد از درس آمدم مسجد.برای کارهای نقاشی مسجد با رنگ کار وعده کرده بودم.باید مسجد روپا بیاد و بشه برای کارهای جدی تر داخلش رفت و آمد ایجاد کرد.نهاد دین نیاز به بازتعریف داره و علاقه دارم در مسجدالامام به یک تعریف جدید از نقش مسجد برسم. اما اینقدر مقدمات کار،دشواره که فقط خدا باید بهمون ثبات قدم بده. از بحث های مالی و نیروی انسانی و اختلافات درون مسجد و... خدا عزممون را بیشتر کنه ظهر،ستاد جبهه برای برنامه تلویزیونی همگرا جلسه بود.امیدوارم همگرا روزمره نشه.لازمه اش اتاق فکر قوی هست و میدان دادن به همه تنوع ها. بعدش هم خواهران مسجد بازارچه مقاومت برگزار کرده بودند.اومدم مسجد.نزدیک ۱۰۰میلیون جمع شد.خودم باورم نمیشد. شب، توی مسجد قرنطینه مقاومت داشتیم.مثل همه چهارشنبه ها.هفت هشتا جوون دغدغه مند سرشلوغ،چهارشنبه ها چهار پنج ساعتی میان سار و پروژه هایی را در راستای مقاومت پیش می برن. حضورشون اینجا خیلی غنیمته.باید به تقویت این جمع کمک کرد.داریم به یک اعتکاف مقاومت فکر می کنیم ساعت نه ونیم رفتم سمت خانه
پنج شنبه۱آذر صبح ساعت ۹ با چندتا از بچه های حکمتسرا وعده کردم تا پیرامون مدیریت گفت وگو کنیم. دوست داشته ام یه تعداد دانش آموزی که علاقه مند هستن در آینده طلبه بشن، رفاقت کنم و به مسجدمون دعوتشون کنم و اونجا براشون زمینه رشدی فراهم کنیم. ما در هیچ جای دروس حوزه و فعالیت های حوزه،طلبه را برای مسأله امامت یک جمع و اقامه دین و اداره محیط مهیا نمی کنیم یا بهتره بگم لوازم اداره معارف دینی و نیز تجربیات مفید علمای گذشته را در این جهت بحث نمی کنیم. اما نمی دونم این جمع حکمتسرایی به این کاری که گفتم بیان یا نه. تا حدود عصر درگیر کارهای اجرایی سار بودم. عصرهای پنج شنبه یه حلقه محتوایی در سار داریم که تعدادی از رفقای دانشجو و طلبه شرکت می کنند.این هفته به خاطر کار دیگری لغوش کردم که متاسفانه اون کار هم لغو شد و خودم مشغول مطالعاتم شدم. نباید جلسه محتوایی سار را به هیچ علت دیگری لغو کنم. خودم ده ها دغدغه فکری دارم که اگر وقت پیدا کنم باید بهشون برسم. ازدرس طلبگی خودم تا مطالعات پایان نامه ارشدم تا مطالعات شهر زندگی تا کارهای اصفهان زیبا تا مطالعات پیرامون مسأله فلسطین تا مطالعات روتین سار تا مطالعه برای دوره هایی که دوست دارم در سار برگزار کنم مثل دوره رفتارسیاسی در سازمان تا منبر و... فکر کنم خواننده هم سرگیجه گرفت از اینهمه تشتت... بعدمغرب و عشا توی مسجد دعای کمیل خوندم.بعد دعا پیرمردی بهم گفت مرحوم کلباسی تو مسجدش دعای کمیل داشت.بای بسم الله را که می گفت زار می زد. فکر کنم با زبان بی زبانی گفت چقدر بی حس می‌خونی... بعدش جلسه مفیدی با بچه های مسجد داشتیم.پیرامون اولویت کارها، تقسیم مکان ها، فاطمیه،رفع سوتفاهمات و... من به بچه های مسجد خیلی ایمان دارم. با پای خودشون اومدن توی میدانی که خدای متعال، برکت زیادی را داخلش در جهت رشد آدم ها گذاشته. کار مسجد را به همین دلیل با هیچ کاری عوض نمی کنم.هر کدوم از قدیمی ها که می شنوم آدم های موفق و مفید و سالمی شده اند، انگار دنیا را به من داده اند.... ساعت حدود ده خانه بودم
جمعه ۲آذر خانه، استراحت،خانواده ظهر رفتم نماز جمعه شب هم رفتیم نجف آباد، مزار شهید حججی خیلی عالی بود بعد هم شیربلال عمویی خوردیم بعد هم خانه همریش خداروشکر خانواده قانع من، بهشون خوش گذشت... به مادرم سر نزدم این هفته...
شنبه۳آذر نظافت کار اومد خونه برای پشت بام وزیرزمین و باغچه درس آقای مهدوی نرفتم تا در را براش باز کنم.کسی خونه نبود بعد هم تنها گذاشتمش و رفتم مدرسه مشکات.تدریس احکام این ترم از تدریسم ناراضی ام.تمرکزم خیلی پایینه بعدش رفتم دنبال یکی دوتا وام که جور نشد. فردا چک مسجد دارم و نصف پول جور نشده.ظهر موبایلم زنگ زد. خدا از جایی که گمان نمی کردم، بدون اینکه بگم پول چک را رسوند....خیلی عجیب بود. شب که برای بقیه خرج ها به ده بیس نفر از دوستان شهری پیام دادم که اگر میتونن به هرمقدار که میتونن مشارکت کنن و احدی جواب سلامم را هم نداد، با خودم گفتم تو چه ناسپاسی هستی. وقتی خدا اینطور جور میکنه، چرا سراغ غیر میری. واقعا باید خدا را باور کرد... ظهر رفتیم مسجد که دودقیقه ضبط کنیم که برق رفت بعدش رفتم اصفهان زیبا و جلسه اهالی فرهنگ اصفهان زیبا بعد اومدم مسجد و آقامحمود فروزبخش که بنا بود برای ضبط بیاید نیامد بعد مغرب هم آقااحسان خادمی دوباره سر وعده نیامد.اما با آقای یوسفی پیرامون مسأله هیات در روستاهای غرب اصفهان صحبت کردیم بعدش رفتیم دشتی، فاتحه حاج آقای حسامی ده و نیم خانه بودم
مکنونات
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را امروز حالی غرقه‌ام تا با کناری اوفتم آن گه حکایت گویمت درد دل غرقاب
یکشنبه۴آذر تدریس حوزه. علاقه مندم کلاس احکام به سمت خواندن برخی روایات فقهی و نیز گاهی،استدلالات فقهی بره و البته کار بسیار سختیه بعد کلاس مسجد اومدم.کارهای برقی مسجد و... ظهر استراحت کردم و بعدش پیگیری های اصفهان زیبا و شهر زندگی شب،هیات هفتگی مسجدالامام.خداراشکر هیات های هفتگی نوجوون ها جون گرفته.ای کاش متوجه قدر و جایگاه خودشون باشند...برای کارهای بزرگ دوس داشتم براشون توضیح بدم که پای کار مسجد و هیات و...، این ماییم که رشد می کنیم بعد هم صحبت با آقامحمود فروزبخش،پیرامون مرحوم پرورش. محمود همیشه زاویه نگاه متمایز و جذابی داره تا به خودم جنبیدم،یازده و نیم بود که آمدم خانه
مکنونات
یکشنبه۴آذر تدریس حوزه. علاقه مندم کلاس احکام به سمت خواندن برخی روایات فقهی و نیز گاهی،استدلالات فقه
باید تلاش کنم این وضعیت ونظم برقرار بشه و حفظ بشه صبح تا ظهر، درس و تدریس و بحث حوزه.نهایتا یک روزش کار اداری و... ظهر تا مغرب،مطالعات و پیگیری های مرتبط با سار(مسأله فلسطین و مقاومت،شهر زندگی،اصفهان زیبا،تاریخ تحولات،رفتارسیاسی و...) بعدمغرب،مسجدالامام،منبر و...
دوشنبه ۵آذر صبح با درس خارج شروع شد.بحث فقه خمس(مال حرام مخلوط به حلال) و اصول، بحث برائت. یک سیدی سر کلاس میان که آدم دقیقی هست. مبانی مرحوم خویی و شهید صدر را هم مسلطه و سر کلاس اشکال های خوبی مطرح می‌کنه.تا حالا چند مرتبه بعد کلاس اومدن پیش من و اشکالاتی که استاد بهش اعتنایی نداشتن را مطرح کردن و بحث کردیم.اگر وقت آزادی پیدا کنم بهشون پیشنهاد میدم برای مباحثه بعدش هم مدرسه مشکات رفتم و تدریس احکام.ابواب انواع آب های وسایل را نگاه کردیم. روایت خوانی چقدر مفیده.دوس دارم آدم پایه ای پیدا بشه و مستمرا روایت بخوانیم.همین روایات فقهی را.بطرز عجیبی این روایات از دسترس عموم متدینین دور افتاده.شاید مناسب برای منبرهای بعدنماز مسجد هم باشه. بعدش خانه اومدم و مباحث الاصول شهیدصدر،بحث برائت را قدری مطالعه کردم روزهایی که خانه میام، در معرض خواب بعد ازظهرم و برکت وقتم را می گیرم.یه قدری استراحت کردم که متاسفانه سه ونیم بعدازظهر شد😂 بعدش مسجد رفتم و کارهای اصفهان زیبا و شهر زندگی را پیگیری کردم. بین دو نماز مسجد صحبت کردم و اهمیت روضه های مسجد را گفتم.اینکه جوون ها و نوجوون ها و حتی کودکان فرصت پیدا میکنن خودی نشان بدن به اولیا خدا و بار بیان، اینکه بهترین فرصت ارتباط با محله هست و...هفته دیگه سه شب روضه داریم انشاالله و بچه ها مشغول تدارک روضه اند. بعد نماز جلسه نهج البلاغه بود. هر هفته بخشی از کتاب الغارات را می خونم. دیشب هم محمود فروزبخش این پیشنهاد را داد که بیایم کتاب های خوب را در یک پادکستی توصیف کنیم و به اشتراک بگذاریم.انشاالله در سار شروع می کنیم. بعدش با دو نفر از رزمندگان جبهه که الان آدم های دانشگاهی هستن و میخوان روی بیانیه گام دوم کار کنن صحبت کردیم.بهشون پیشنهاداتم را گفتم.شاید درگیر این کار بشم و درباره ش بیشتر بنویسم. آخر کار هم روضه ستاد جبهه و منبر آیت الله علوی و روضه سیدسعید نصر بَه که چقدر خوب از مسجد میگه آقای علوی. کاش همه مذهبی ها بشنون... با خانواده رفته بودیم. ساعت نه ونیم رسیدیم خانه
سه شنبه ۶آذر درس خارج.بعد کلاس خدمت آقای مهدوی رفتم تا ازشون وقت بگیرم و با اون جمع پیشکسوت دفاع مقدس،خدمتشون برسیم و پیرامون بیانیه گام دوم کاری انجام بشه.بنا شد انشاالله بعد فاطمیه خدمتشون بریم. یک پولی هم که جور شده بعنوان وام برای کارهای مسجد،استخاره کردم که به یک کار مشخصی بزنم که بد اومد. این مساله،خیلی ذهنم را درگیر کرده. بعدش رفتم کلاس ساحت مدیریت حکمتسرا. آقای دوستانی و حاج آقای ربانی هم بودند.یک پیشنهادی را برای مسجد با حاج آقای دوستانی مطرح کردم که شاید باعث بشه یه مقداری با دوستان حکمتسرا بیشتر تعامل پیدا کنم.ببینیم خدا چی میخواد. بعدش هم کلاس تدریس احکام. بعدش دنبال یکی دوتا کار بانکی رفتم. ظهر که خونه اومدم، بحث احکام را هم روایاتش را و هم دروس مرحوم آقای خویی را مطالعه کردم ساعت ۴مسجد رفتم. با امین زمانی و آقای جمشیدی وعده کرده بودیم. پیرامون دوتا مسأله حرف زدیم. چیکار کنیم قرنطینه مقاومت تقویت بشه و چیکار کنیم جلسه پنج شنبه های سار مفیدتر بشه. بنظرم برای قرنطینه مقاومت تصمیمات خوبی گرفتیم که انشاالله اگه پیش رفت، اینجا می نویسم. در خصوص سار هم مسأله اینه که مطالعه برای مطالعه، استهلاکی هست.باید حول پروژه سار، گفت وگو کنیم و بخونیم و وعده کنیم و... انشاالله فردا رو این موضوع متمرکز میشم. خدا خیر بده به امین که این موارد را مطرح می کنه. دو تا مسأله هست که در این چند وقت آزاردهنده خواهد شد. بی انضباطی منبرهایی که قول دادم و بی انضباطی قرض ها و پول ها. نشستم و هر دو را یک نظمی دادم. با علی صبوری پیرامون فاطمیه مسجد صحبت کردم. دوست دارم تا جای ممکن سفره کار را گسترده کنن.جمعی رفتار کنند و تصمیم بگیرن. به فاطمیه نگاه بلند مدت بکنن و... علی صبوری باید بیشتر خودش را در قامت مدیر ببینه. نه فقط برای فاطمیه. کلا بعنوان یک نیروی واقعا بدرد بخور مسجد و بزرگتر. اتفاقی که در مورد علی احمدی هم بوده. واقعا بچه های مسجد،خیلی قیمتی هستن همگی. با آقامهدی بهارستانی حرف زدیم پیرامون اینکه بعد فاطمیه،چطور میشه بستر رشد بچه های مسجد را فراهم کرد. بچه ها باید با ادبیات مدیریت آشنا بشن، با تیپ شناسی آدم ها، با ابزارهایی که لازمشون دارن، با بازار کسب و کار، با کار تیمی، با مردم شناسی، با رسانه، و خیلی امور دیگه که بعید می‌دونم مدرسه کار ارزنده ای در این جهات بکنه. این چیزها خیلی ش در میدان عمل به دست میاد، ولی نیاز به دیدن و شنیدن و تجربه کردن و حرف زدن هم داره. بنا شد بیشتر بهش فکر کنیم. رفتم دنبال خانواده و اومدیم خونه هنوز ذهنم درگیر فقه و اصول بود. یک ساعتی هست که مشغول مطالعه ام و احتمالا تا یک ساعت دیگه هم خوابم نیاد و توی زیرزمین ادامه بدم... البته این وسط دو سه تا مسأله هم ذهنم را درگیر کرد یکی آتش بس که چیز عجیبی بود و امیدوارم امشب، شب عملیات ایران باشه (متاسفانه اخبار کمتر چک می کنم اخیرا) دوم صفحات روزنامه سوم هم اخبار کنگره شهدا که در عین زحمات دوستان، متاسفانه داره یک جورایی خصوصی برگزار میشه و عامه مردم صرفا مخاطب و تماشاچی ان. حتی فعالین فرهنگی و بچه های کف میدون. کنگره باید مثل خود جنگ می بود....
چهارشنبه ۷آذر صبح تا ظهر مشغول درس حوزه شدم و خوب بود.بعد مدتها حدود پنج ساعت تمرکز کردم. ای کاش بشه تمرکز کنم. البته به پروژه سار و نیز کارویژه فرهنگی مسجد هم فکر کردم. ظهر ساعت ۲رفتم جلسه دوستان رستا. اگر کار جدی شد اینجا می نویسم. تو راه برگشت، به یک موتوری زدم و کف بزرگمهر، پخش زمین شد. تا برسم کنار خیابون کلی فحش داد به راننده ماشین. پیاده شدم. تا دید معمم هستم، مهربان شد😔😔😔 آماده شده بودم که جلوی مردم سبک شدم.اما شرمنده شدم بعد رفتم با یکی از قدیمی های بدردبخور مسجد حرف زدم تا شاید بتونم برای مسجد،زنده ش کنم😔 بعد مغرب، سه تا منبر رفتم😔 تو این فاطمیه، یک منبر را هم نه نگفته ام آخرینش منبر عاشوراییان مسجد خودمون.نمی دونم کار درستی کرده ام یا نه.تمرکزم رو کارهام خیلی گرفته میشه، اما انشاالله خود حضرت زهرا جبران کنن اومدم قرنطینه مقاومت.الان هم بنا بود آشغال های مسجد را جمع کنیم که کسی که قرار بود بیاد کمک،یادش رفت.... باید پاشم برم خرید و خونه... ولی بی حالم و خسته و البته ناراحت...با یکی از بچه های گل مسجد، برای کار مسجد، پشت تلفن تند شدم.بعیده وجدان درد حالاحالاها ولم کنه.این اتفاق هم زیاد میفته و هم بد میفته. چی بگم
پنج شنبه ۸آذر تا حدود ساعت ۱۰خونه بودم.محمدحسین هم خونه بود و فرصتی شد که پدر و پسری، با هم باشیم. با هم املت درست کردیم و خوردیم، یکم بازی کردیم و حرف زدیم و بعدش هم بهش پیشنهاد دادم که ببرمش خونه مادرجونش...محمدحسین عاشق این پیشنهاده. خودم رفتم بانک شهر. یه وام گرفتم برای خرج های بلندمدت تر مسجد.باید باهاش یک کاری بکنم.هم سودخوب و هم تضمین دار و هم حلال وشرعی. خودم از گذاشتن پول توی بانک،خوشم نمیاد.ولی فعلا جرات کار دیگه ای را نداشتم(مخاطب عزیز کمکم کند. با این سه ویژگی. سودش هم برای امور خیر می‌ره و اگه پیشنهادخوبی بدین در ثوابش شریکید) بعد مسجد رفتم.مطالعه و کارهای عقب مونده.ساعت ۲ونیم بنا بود جلسه محتوایی سار باشه.۳شروع شد. موضوع صحبتمون پروژه بلندمدت سار بود.هفته های قبل کتاب می خوندیم. این هفته عملیاتی ش کردم. پیشنهاد خودم بالا آمدن پلتفرومی بود که تمام محتوای متناسب با سار را بالا بیاره و یک سال وقت بگذاریم روی تولید محتوا. مساله مون زبان،مخاطب،فرم و روح اصلی محتوایی است که باید منتقل بشه.بنا شد بیشتر مشورت کنیم. بعد جلسه از امین زمانی مشورت گرفتم.نظرش این بود که از اول به یک پلتفرم اینطوری فکر نکنیم.یک صفحه اینستاگرام یا کانال تلگرام و ایتا و... بنظرم مشورت به جایی هست(مخاطب عزیز،میدونی سار چیه؟اگه می‌دونی و مشورتی داری دریغ نکن) بعدش نماز مغرب و دو تا منبری که داشتم. یکی دارک و دومی دروازه دولت.منبر دوم جلسه بچه های مسجدالاقصی. بچه هایی که دیگه نزدیک ۳۰دارن میشن و جمعشون را حفظ کردن.ازینکه جمعشون را حفظ کردن خیلی خوبن، اما متاسفانه اکثرشون مجرد موندن. من حقیقتا جمعشون را دوست دارم.مخصوصا وقتی که برای سخنرانی دعوت نشم و فقط بنا بر بازی مافیا باشه.بچه های کاری و با استعداد و خونگرم و...(دیشب متوجه شدم یکی از خباشون داخل مکنونات هست😂 ازم پرسید چرا روزنوشت می نویسید.جواب دقیقی نداشتم.) هرچی به بچه های قدیمی مسجدالامام نگاه می کنم،مطمین تر میشم که چقدر واجبه آدمی که نوجوونی، مسجد بیا و اهل فضای فرهنگی و تربیتی بوده، بعد ازدواج و شاغل شدن و.‌. هم باید لااقل ۲۰ساعت از ماهش را وقف و صرف این فضاها بکنه. شیطون را اگه باهاش نجنگی، زمینت می زنه. بخوای از کنارش آسه رد بشی، بی فایده هست.باید باهاش بجنگی. و الا برت غالب میشه.فعالیت جمعی مومنانه، جنگ با شیطانه. شیطان هم متوجه میشه که تو گارد بسته و تهاجمی داری و کنار خودت هم عِدّه و عُدّه داری بعد رفتم مسجد و چندتا کار زمین مونده مسجد را انجام دادم.هفته پیش رو فاطمیه هست و مسجد خیلی کار زمین مونده داره.ساعت ۱۱ واینها رفتم خونه ماه دیگه حدود ۱۰۰میلیون چک دارم و نمیخوام از اون وام خرج کنم. امروز به ذهنم رسید کتاب هام را از حالا بذارم برا فروش. تو گروه ها و کانال های طلبگی.شاید اینجا هم گذاشتم.شاید ازین راه یه بخشی از خرجش در اومد.از همین دوسه روزه شروع می کنم.
جمعه ۹آذر ساعت۱۰یک سر مسجد رفتم و بعدش منزل مهندس فولادگر.برای مصاحبه پیرامون مرحوم پرورش.آقای فولادگر با اشتیاق صحبت کردند. معلوم بود استادشان برایشان خیلی اهمیت داشته. گفتند یکبار برای دعوت از ایشون به جلسات، خود آقای پرورش رفته اند دم منزل پدر آقای فولادگر. گفتند آقای پرورش تا آخر کار، برخوردهاش مربی گونه بود. حقیقتش ازینکه شهر و سیاست از آدم های فرهنگی مثل مرحوم پرورش خالی هست و علمایی مثل خادمی و منصور زاده و... کمتر پیدا میشن، غصه دار شدم. خونه اومدم.نماز خوندم و دوستان رستا دنبالم اومدن بریم دو تا روستا در غرب اصفهان. با این هدف که با ظرفیت های روستا آشنا بشم و بتونم کمک بدم به فعال شدن هیات و مسجد روستاها.با آقای خادمی و یوسفی رفتیم.کلا روستا رفتن همیشه برام جذابه. اول طلبگی اصلا هدفم آبادکردن یک روستا بود. هنوزم دوست دارم فرصتی دست بده و برم یک شهرستان و حوزه علمیه اش رو فعال کنم. تو این دو روستا کمبود روحانی مقیم مشهود بود و متاسفانه در شهر، کلی طلبه دنبال کار و فایده مندی و یه لقمه نون حلالن. بگذریم. آقای خادمی و آقای یوسفی و آقامهدی که فامیلش یادم رفت آدم های خوش مشرب و خوش سفری بودن. خوش گذشت. اگر تو این کار درگیرتر شدم قاعدتا اینجا بیشتر درباره ش می نویسم. شب رسیدیم اصفهان. امشب مسجد نرفتم.بعد که رسیدیم،حسینیه کجانی ها منبر رفتم. تو راه برگشت هله هوله خریدم و اومدم خونه.محمدحسین گفته بود امشب اتاق من مهمانید.شام را اتاق محمدحسین خوردیم، سه نفری بازی کردیم،چیپس و پفک خوردیم و خوش گذروندیم...
مکنونات
پنج شنبه ۸آذر تا حدود ساعت ۱۰خونه بودم.محمدحسین هم خونه بود و فرصتی شد که پدر و پسری، با هم باشیم. ب
بورس صندوق های طلا بورس صندوق های etf خرید طلا پلتفرم دونگی یا کارن گزینه های موجود برای سرمایه گذاری پول، جهت هزینه های مسجد صبح هم باید اقدام کنم کمکم کنید
فروش کتاب، جهت تامین هزینه های مسجد اوصاف پارسایان عبدالکریم سروش در حال حاضر،قیمت کتاب ۲۹۷هزارتومان هست. با قیمت ۲۰۰هزارتومان به فروش می رسد. https://eitaa.com/maknoonaat