eitaa logo
مکتب اسلامی
11.2هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
69 فایل
پیاده سازی نظام توحید در ساختارها ارتباط با ادمین @maktab_admin سایت مکتب اسلامی Rahetamaddon.ir کانال تلگرام https://t.me/maktab_eslami
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته‌های شما: تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به بپیوندید: به نام خدا و اما روز مادر! چرا بگم انتظار نداشتم، انتظار داشتم که هدیه دریافت کنم. یا حداقل شنیدن روزت مبارک. اما خوب باید انصاف هم داشته باشم، آقا روز خوبی برامون ساختن. از تولد سه نفره مون برای پسر جان تا حافظ خوندن و کلی خندیدن باهم دیگه... اما اصل ماجرا این نیست! قصه ازون جایی شروع شد که توی کانال مکتب آیه "لن تنالو البر..." رو دیدم. شب میلاد حضرت زهرا بود. قربون مادرم بشم، از وقتی اومدم تو غربت بیشتر واقعا برام مادری کردن. به دلم افتاد، به مادرای شهدای لبنانی هدیه روز مادر بدم، تصمیم گرفتم یکی از انگشتر هامو که اونم قصه‌ی مفصل داره (یه روز برای شمام مینویسیم) ، هدیه بدم. یهو یاد آیه افتادم... با خودم گفتم تو واقعا این انگشتر رو از همه بیشتر دوست داری! نگاهم به دستم افتاد، دیدم نه! هیچی به اندازه حلقه ازدواجم برام عزیز نیست. خیلی دوسش داشتم، خیلی... بله درسته😁، داشتم! به دلم افتاد هدیه روز مادر، به مادرای شهدا، اونم لبنان، چی بهتر ازینکه مثل مادرم زهرا عمل نکنم و بهترین چیزم رو عطا کنم! کلی فکر کردم، عقایدم رو بالا و پایین کردم، با احساساتم کشتی گرفتم. دیدم نه! عشقم به حضرت زهرا بیشتر از حلقه اس واقعا دلم میخواد مثل ایشون بشم. هرچند سخت اما دلو زدم به دریا و دادمش. میگن دختر به مادر میره... مادر لباس عروسی شون رو عطا کردن، منه روسیاه هم انگشتر عروسی رو... البته بعدش کلی گریه کردم ها😅 ازین جهت شبیه مادر نیستم! گذشت تا من فردای روز مادر دعوت شدم به دیدار مادران شهدا... به به.. چه سعادتی... اولین بار بود! رفتنم با شک و تردید بود چون مریض احوال بودم و کار های منزل هم زیاد بود، با اینهمه سپردم به خدا و رفتم. جالب اینجاست که برای این دیدار دوهفته هماهنگی شده بود و تمام کسانی که قرار بود بیان(جمع 10، 15 نفره) فقط سه نفر اومده بودن و من چهارمین نفر بودم. انگار شهدا خودشون هرکس رو دعوت کرده بودند، مثل یکی از دوستان که از کرج اومده بود. اولین خونه، مادر شهید مرتضی کریمی بود. جالب تر اینکه منزل خود شهید هم طبقه بالا بود و ما رفتیم اونجا. خانه پر از عکس های شهید و حاج قاسم و اسم ائمه!یک فضای دلنشین و گرم و گیرا... بدون مبل، تلوزیون کوچیک، فرش ها و پشتی های سورمه ای، با دوتا فرش 12 متری!ساده... حتی اگر مادر شهید هم نمی اومد فضای اونجا بسیار ملکوتی بود. با اینکه نزدیک به 9 سال کسی اونجا زندگی نمی‌کرد اما روح داشت. مادر شهید که آومد دست بوسی کردیم و هدیه دادیم. یکم از خاطرات شون تعریف کردند. از فضای زندگی شون و من هم سوال هایی در مورد تربیت فرزند پرسیدم، آخر هم خواهش کردم برای پسرم خیلی دعا کند. نوشتن از حرف های مادر شهید خالی از لطف نیست اما توی این متن دیگه جا نمیشه!!! عکس گرفتیم و دو رکعت نماز برای شهید خوندیم. گویا این شهید خیلی هم حاجت میده.اول برای رفع گرفتاری ام خیلی کمک خواستم، دوم تربیت پسرم. دلم نمیخواست از پیش این مادر شهید پرور، صبور، مجاهد، مهربون و با صفا بلند شم. مادر شهید بعدی هم که رفتیم به دیدنشون، مادر یکی از شهدای دفاع مقدس بودن که بسیار پیر و مریض احوال شده بودند. متاسفانه ایشون بیشتر ترکی صحبت کردند و من چیزی نفهمیدم 😁 اما یک چیزی که خیلی برام جالب بود سخاوت شون بود. موقع رفتن گفتن:من چیزی ندارم بهتون بدم، یکم ازین میوه های من ببرید، مال خانه شهید هست، تبرکه...! روز مادری عجیب و منحصر به فردی بود! روز مادر با رنگ و بوی جبهه و جهاد... و من الله توفق 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
نوشته‌های شما: تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به بپیوندید: بسم الله الرحمن الرحیم تا آن روز سفر زیاد رفته بودم ولی... سفری که میخواهم از آن بگویم، تا الان شاید برای خیلی ها اتفاق افتاده باشد اما برای من اولین بار بود و بسییییار جذاب و خاطره انگیز... سفری بدون هزینه (حتی برای غذا)، در مسجدوحسینیه (نه در هتل)، با میزبانانی مخلص و کاملا متفاوت! با اینکه هیچ آشنایی قبلی با هم نداشتیم اما حتی ۲نصف شب به استقبال ما آمدند و تا مسجد راهنماییمان کردند و غذای گرم برایمان سرو کردند که هنوز هم طعم مطبوعش تو دهانم هست. سال۹۷، قبل از اینکه فرزند اولمان کلاس اولی شود، با جمعی از دوستان این دغدغه را داشتیم که اگر بچه ها را نخواهیم مدرسه بفرستیم، چه کنیم؟ چندین جلسه خانوادگی دور هم نشستیم و گفتگو کردیم ولی تقریبا به نتیجه ای نرسیدیم. تا اینکه یک روز از همان روزهای پردغدغه، دوستی اعلام کرد که یک گروه از افراد دغدغه مند حوزه تعلیم و تربیت، در حال برنامه ریزی برای یک گردهمایی به نام "جهادومقاومت" در سبزوار هستند و خوب است یک سری هم آنجا برویم، شاید گمشده مان را پیدا کردیم. از آن جمع حدودا ۷، ۸ خانواده، فقط ما و یک خانواده دیگر راهی این سفر شدیم. وقتی رسیدیم ساعت ۲نصف شب بود. کدام مسئول یک گردهمایی این موقع شب می آید وسط راه استقبال مهمانانش؟ بعد هم یک املت گرم و خوشمزه جلویش میگذارد و بعد هم یک جای خواب برایش فراهم میکند؟! کسی که نه تا به حال تو را دیده، نه میشناسد! اما اینها این کارها را کردند. خیلی مخلص و مودب و گرم و مهربان. خلاصه شب خوابیدیم و از نمازصبح فردا، گردهمایی شروع شد. سخنرانان جلسه، صندلی نداشتند. بلکه رو به مهمانان، در کنار هم روی زمین می‌نشستند، موضوع نشست را توضیح و به سوالات پاسخ میدادند. صحبت از جهاد و مقاومت، در آن سالها که خبرخاصی از جهاد و مقاومت نبود، بسیار ستودنی است! برای آماده کردن غذا، گاهی خانمهای میزبان، مواد اولیه را می آوردند در کنار خانمهای مهمان و با آنها مشغول گپ زدن میشدند... گعده های بانوانه هم در همان محل اسکان بانوان با صمیمیت خیلی زیاد برگزار میشد... فروش محصولات سالم هم داشتند که ما تا به آن روز به این چیزها حتی فکر هم نمیکردیم! غذاها بقدری عالی بود که فرزند دوم ما که آن موقع چندماهه بود و تازه غذاخور شده بود، کاملا از همان غذاها میتوانست بخورد... یک بستنی هم در این ۳روز زحمت کشیدند که میگفتند از شیر گاوزرد است. بقدری این بستنی عالی بود، که من تا الان هم چنین بستنی خوشمزه ای نخورده ام! برای این همه خدماتشان، نه تنها حتی یک ریال هم هزینه دریافت نکردند، بلکه گمشده مان را هم به ما دادند و آن راهی به نام "مکتب اسلامی" بود. ما آنجا راهمان را پیدا کردیم و الحمدلله تا این زمان هر روز محکم تر در این مسیر قدم برمیداریم... این راه، پررهرو باد 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
نوشته‌های شما: تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به بپیوندید: بسم الله الرحمن الرحیم اتفاق منحصر بفرد... ذهنم بین چند اتفاق گیر افتاده است. اما باید بنویسم چون استاد فرمودن شروع کن و بنویس، میخواهم دستم به همراه قلمم شروع کند به نوشتن ادامه می دهم و ادامه می‌دهم و همچنان ادامه می‌دهم، می رسم به روزی که به زیارت امام رضا علیه السلام رفته بودیم، اون موقع صاحب دو فرزند بودم و برایم خیلی اهمیت داشت که بتوانم بدرستی تربیتشان کنم از امام رضا درخواستی کردم گفتم من نمتوانم در توانم نیست راهی را نشانم بدهد که بتوانم فرزندانم را درست تربیت کنم و خودم از این همه حال پریشانی و مشوش ها رها یابم چرا که من خیلی علاقمند بودم به علم و از اینکه نتوانم برای تحصیل علم ادامه بدهم خیلی ناراحت بودم گله می‌کردم و در خواستها یم را یکی یکی به امام رضا میگفتم تا اینکه رسیدم به خانه خواهر همسرم آنجا بود که خواهر همسرم گفتن جاریشان به حوزه علمیه می‌رود بهمراه فرزندانش برای من خیلی جذاب بود و گوشهایم را تیز کردم و کلی سوال ازش کردم ولی ته دلم می‌گفت زهی خیال باطل که همسر جان حتما اجاره رفتن را بهت میدهد خولاصه اصلا فکر نمیکردم شهر ما هم حوزه علمیه ای داشته باشد.. خولاصه به هر ترفندی که شد و با همه ذوق و اشتیاق آزمون دادم و قبول شدم در نظر سنجی هاییکه میپرسیدن به چه دلیل وارد حوزه شده اید نوشته بودم برای تربیت فرزندانم و آگاهی لازم برای تربیت درست آنها هر بار که این مسیر را برای خودم مرور میکنم از اینکه چجوری جور شد خودم متعجب زده می مانم دقیقا یکی دو ماه بعد اگر اشتباه نکنم آذر ماه بود که حاج اقا اسماعیل زاده برای سخنرانی به حوزه علمیه امدن و از طب برایمان گفتن و اولین‌بار بود که همچین سخنانای را می شنیدم. بعدش حاج آقا هادوی که در مورد مکتب اسلامی سخن گفتن وقتی سخنان حاج آقا هادوی را گوش می‌دادم که می‌گفت این چند سال از عمرمون را چجوری گذروندیم و اطلاعاتی که طی ۱۲ سال در مدرسه ها خواندیم و بکارمان نیومد می شنیدم خیلی خوشحال بودم چون فکر میکردم کسی هست که مثل من فکر می‌کند چرا که همیشه با خودم گله داشتم از اینکه چرا باید این‌چیزها را خواند این همه مطالعه و امتحان و در نهایت هیچ؟!!! همیشه شاگرد اول کلاس بودم و عاشق علم آموزی و اکثرا معلم ها از دانش آموزی که شاگرد اول میشد تحسین میکردن و مورد توجه قرار میگرفتم و همین متاسفانه همیشه باعث دوری و جدایی و شکاف بین منو هم کلاسیهایم بخصوص دوستان نزدیکم میشد و من اصلا دوست نداشتم و همیشه با خودم فکر میکردم آخرش می‌خواهد چه شود؟؟ خیلی سخنان حاج آقا بدلم نشسته بود و از اینکه گفتن در سبزوار مکتب اسلامی راه اندازی شده خوشحالتر با اینکه دخترم ۵سالش بود دلم می‌خواست هر جور شده او را به سبزوار بفرستم و مدام با خودم کلنجار میرفتم که چجوری به همسرم بگویم که نه نیاورد. جالب بود برایم وقتی داخل ماشین برای همسرم توضیح می‌دادم ایشان از من بیشتر دوست داشتن و گفتن حتما پرس و جو کنم اگر خوابگاه دارند بفرستیم. وقتی جلسه بعد آقا هادوی تشریف آوردن حوزه علمیه و پرسیدم گفتن شما بدست بگیرید متعجب زده و کمی بهت زده بهشان گفتم: من، حاج اقا؟! گفتن: بله، شما و پیشنهاد سفر دادن سفر به سبزوار و دیدن مکتب اسلامی از نزدیک خولاصه طولی نکشید که از مسجد ولیعصر و تعدادی از طلبه ها که تقریبا یک اتوبوس شده بودیم راهی سبزوار شدیم حاج خانوم مدیر مدرسه علمیه هم به خانم رحمانی تاکید کردن که در این سفر همراه ما باشند هنوز که هنوز اون حس و حال خوبی که وقتی برای اولین بار به مکتب اسلامی سبزوار سفر کردیم یادم هست و اون هیجان و شادی وه در چهره های حکمت جویان بود و لباسهاییکه دوخته بودم و طراحی که یکی از بچه ها انجام داده بود و می‌گفت خورشید پشت ابر رو روی لباسش طراحی کرد به معنای اینکه امام زمان عج پشت ابرهاست و روزی ظهور خواهد کرد🥺 و منیکه خوشحالترم از اینکه امام رضا علیه السلام منو در این مسیر قرار دادن و با مکتب آشنا شدم چرا که ازشون درخواست تربیت درست فرزندانم رو داشتم آشنایی با مکتب اسلامی برای من یکی از اتفاقات منحصر بفرد. خداروشکر الحمدالله رب العالمین. 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
مکتب اسلامی
♨️ اوّلین مخاطب نوشته‌هایت! آیا از اینکه در جمع کسی عیبت را بگوید خوشت می‌آید؟ اصلاً تا حالا در همچ
حسم نسبت به این تمرین: اولش حس خیلی بدی است، چون خودت را به قلم و نوشتن میسپاری.. اینکه مجبور هستی کارهای بدت را برای خودت بازگو کنی و از چیزی که هستی بدت می آید. ولی وقتی به نوشتن ادامه می‌دهی و می نویسی... میبینی بیشتر و بهتر میفهمی که چِت بوده و چرا اینکار ها را انجام داده ای و از آن بهتر سعی می کنی با یاد آوریشان، بدنبال راه حلی برای جبران یا ریشه کن کردن یسری از خصوصیاتت باشی. و یا اینکه یسری از کارها را ادامه بدهی. 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
مکتب اسلامی
📝 قسَم به قلم ❓ چطور قلم خوبی داشته باشیم؟ قلمی که خداوند به عظمت آن قسم خورده است. در کانال "نهضت
♨️ 📺 موقع نوشتن تلویزیون را خاموش نکنید، سیمش را از برق بکشید! خیلی‌ها شاید نوشتن را کاری مثل پیامک دادن یا شبیه آن می‌دانند. پیامکی را که می‌خواهی بنویسی فرقی ندارد مقابل تلویزیون نشسته باشی و مشغول تماشای بازی فوتبالی یا در مهمانی نشسته‌ای و مشغول گپ زدن با پسرخاله، یا حتّی موقع خواب زیر پتو باشی. خیلی از نویسندگان بزرگ برای نوشتن خود زمانی مناسب را پیدا می‌کردند و در مکانی مناسب شروع به نوشتن می‌کردند. عده‌ای هنگام طلوع آفتاب می‌نوشتند، عدّه‌ای نیمه شب و عده‌ای دیگر هم طوری دیگر. مطمئن باش که اگر فقط یک‌بار برای نوشتن وقت و مکان خاصی را در نظر بگیری نتیجه‌ای باور نکردنی را خواهی دید. هیچ کس نمی‌تواند به تو بگوید مثلاً بعد نماز صبح بنویس، یا در اتاق خواب بنویس، یا ظهر وسط هال بنویس، چرا که نوشتن کار توست و تو خودت خلوت‌های خودت را بهتر می‌شناسی؛ البته به اوقات بابرکت هم بی‌توجه نباش، مثل بین‌الطلوعین، غروب آفتاب، قبل از نماز صبح، روز جمعه و ... فقط چند نکته‌ای که شاید به دردت بخورت را گوش کن: اگر با قلم و کاغذ می‌نویسی، سعی کن قلمی مخصوص داشته باشی. قلمی که با نوشتن آن راحتی و مشکلی برایت در نوشتن ایجاد نمی‌کند. کاغذ هم همینطور. این‌که بعضی افراد در پشت پاکت سیمان یا پشت جلد کتاب ترواشات ذهنی‌شان را می‌نویسند یعنی به کارشان هیچ اهمیّتی نمی‌دهند. مثل این است که شما هنگام غذا خوردن خورشت را در بشقاب و برنج را در کاسه بریزید، غذا فرقی نکرده است ولی غذا خوردن و لذت شما از خوردن بسیار متفاوت می‌شود. مکان و طرز نشستنت را طوری انتخاب نکن که به 10 دقیقه نرسیده احساس خستگی و بدن درد بکنی. به جایی که روی آن می‌نشینی اهمیّت بده، به صفحه‌کلیدی که با آن تایپ می‌کنی اهمیّت بده، به صفحه نمایشگر به گرما و سرمای اتاق و به خیلی چیزهای دیگری که ممکن است تو را از نوشتن باز دارد اهمیّت بده. یادت نرود که هیچ چیز نباید تو را از نوشتن باز دارد مگر اینکه کسی کاغذ و قلمت را بگیرد یا برق خانه قطع بشود و سیستمت خاموش. همهٔ شرایط را برای نوشتنت مهیّا کن، ولی آمادگی داشته باش که اگر هیچ یک از شرایط آماده نبود، روی دستمال کاغذی یا گوشه صفحات کتابت شروع کنی به نوشتن. ❓تو چطور، کی و کجا می‌نویسی؟ برای من بفرست: @qalam1403 را دنبال کنید تا قلم روانی داشته باشید. 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
♨️ 📺 موقع نوشتن تلویزیون را خاموش نکنید، سیمش را از برق بکشید! 👆 در بخش نهم بخوانید. برای اینکه قلم روان و خوبی داشته‌باشید در کانال "نهضت مردمی مکتب اسلامی" را دنبال کنید: نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ واکنش بنیامین نتانیاهو به رفع فیلتر واتساپ! 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
هدایت شده از امیر لاجوردی
🔴 واتس‌آپ فقط سکوی ارتباطی نیست؛ بلکه از سال ۱۴۰۲ تبدیل به یک رسانه شده است❗️ @AmirLajevardi
هدایت شده از امیر لاجوردی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢منظور ما از حکمرانی قانونمند چیست؟ ❌ اگر گوگل پلی تصمیم بگیره یک برنامه را از گوشی کاربران حذف کند! راهکار ما چی هست؟! 🔰 گفتگوی‌ ویژه‌ خبری 🗓️١۴٠۳.۱۰.۴ @AmirLajevardi
هدایت شده از امیر لاجوردی
🔶 آخرین وضعیت کاربران سکوهای اجتماعی داخلی ✔️ تعداد کاربران فعال روزانه در د‌ی‌ماه۱۴۰۳ به ۲۱میلیون نفر رسید. 🔘virasty.com/lajevardi/1735076329122568186
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️رونمایی از سازمان پدافند امنیتی جدید! ❓آیا ساز و کاری برای حذف محتوای ضدامنیتی واتساپ هست؟ دبیر شورای عالی فضای مجازی: مردم می‌تونن محتواهای بد رو به خود واتساپ گزارش بدن! 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami