eitaa logo
مکتب اسلامی
11.2هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
69 فایل
پیاده سازی نظام توحید در ساختارها ارتباط با ادمین @maktab_admin سایت مکتب اسلامی Rahetamaddon.ir کانال تلگرام https://t.me/maktab_eslami
مشاهده در ایتا
دانلود
48.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 ببینید | فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار اقشار مختلف بانوان. ۱۴۰۳/۹/۲۷ 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
🔻 نوشته‌های شما: تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به بپیوندید: امروز یکی از بهترین روزهاست. "حال و هوای خانه پیامبر جور دیگری است." همه جای خانه را انگار "بوی گل های بهشتی" پر کرده است. "به ایشان که فکر می کنم، می‌گویم" "خوش به حالشان که دختر پیامبر هستند" و حالا عروس خانه امیرالمؤمنین می‌شوند، "و خوش به حال من که از بردگی درآمدم و خدمتگزار ایشان شدم." "در حال آماده کردن وسایلشان هستم." بقچه را باز می کنم. پیراهنی را که قرار است امشب به تن کنند، را آماده می کنم. با اینکه لباس عروسی است، ولی هیچ گلدوزی و تزئینی رویش نشده و در حین سادگی، بسیار زیباست. انگار لباس را داخل یک تشت پر از گل محمدی شسته اند، بس که خوشبوست. "تق تق، صدای در می آید" "ظاهراً داماد بدنبال عروسش آمده است." "باید بروم و لباس را به حضرت زهرا برسانم." حضرت زهرا لباس را می‌پوشند، چقدر با وقار، متین و زیباست. عروس را تا خانه داماد همراهی می کنم. "چه شور و شوقی! همه اهالی مدینه از این ازدواج خوشحالند و شادی می‌کنند." "تعدادی آن ور کِل می‌کشند." "تعدادی گلبرگ ها را روی عروس و داماد می‌ریزند." "نزدیک خانه داماد شده ایم." صدایی بگوش می‌رسد: "به من، فقیر و بی نوا، کمک کنید." حضرت زهرا از حرکت می ایستند. و به حرف های آن زن گوش می‌دهند که در خواست کمک دارند. حضرت زهرا از حرکت می ایستند و به حرف های آن زن گوش می دهند که درخواست کمک دارد. حضرت زهرا دست نوازشی بر گونه های آن زن می‌کشند و ایشان را دعوت می‌کنند به خانه تا آن زن فقیر غذایی میل کند و آبی نوش جان کند. حضرت زهرا لباس عروسیشان را عوض کرده و برای آن زن فقیر می آورند. حیرت زده و مات و مبهوت از انجام این کار. به حضرت زهرا می گویم: "آخر این لباس عروسیتان بود چرا به زن فقیر دادید؟" ایشان لبخندی میزنند و می گویند: "این بهترین داراییم بود که در این لحظه داشتم و می توانستم انفاق کنم." "اشک در چشمانم حلقه زده است از این همه گذشت و مهربانی. آخر مگر می‌شود در حالی که همه به دنبال جشن و شادی هستند، ایشان به فکر نیازمندان و فقیران باشند؟ یک انسان چقدر می‌تواند روحی بزرگ و عمیق داشته باشد؟" "بار الها..." سپاسگزارم که مرا به خدمتگزاری حضرت زهرا سلام الله علیها درآوردی. 🖌فضه خدمتگزار حضرت زهرا سلام الله علیها. 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
🔻 نوشته‌های شما: تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به بپیوندید: همیشه دیدن همه چیز از بالا قشنگتر است امشب در آسمان ها غوغاست،صدای جشن و شادی میاید.انگار قراراست در زمین اتفاق مبارکی بیفتد من هم با نور مهتابم سعی دارم به شکوه این اتفاق مبارک اضافه کنم امشب فاطمه (س)به همراهی زنان امت به خانه علی(ع) میرود اما انگار قرار است باز هم فاطمه(س)به همه درس زندگی دهد در میانه راه زنی فقیر را میبینم که از نو عروس چیزی میخواهد و فاطمه(س) بدون معطلی خواسته او را برآورده میکند ومن که از آسمان، بزرگی و نور فاطمه(س)را میبینم در برابرش کم می آورم 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
👆 نوشته‌های شما تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به بپیوندید. 👆 نتیجهٔ حرف زدن روی کاغذ 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
کمک‌های شما به شهر حبوش لبنان هم رسید. همانطور که در گزارش‌های قبلی منتشر شد با طلاهای انفاق شده، توسط خود لبنانی‌ها لباس گرم تولید شده و هم اکنون در حال توزیع است. 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
🔻 نوشته‌های شما: تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به بپیوندید: کهنه و وصله دارم اما ناراحت نیستم. صاحب خوبی دارم.مراقبتم می‌کند. اگر جایی از من پوسیده شود،سریع رفویش میکند یا اگر به جایی گیر کنم و پاره شوم،سریع مرا می‌دوزد.خلاصه که حواسش به من هست،خیلی دوستش دارم.با خدا انس عجیبی دارد.سراسر نور میشوم وقت عبادتش. می گویند امشب،شب عروسی اش است.پدر بزرگوارش لباس نو و زیبایی برایش آورده. با حسرت نگاهش میکنم.نکند من را دیگر نپوشد؟ خوش بحال لباس نو.نه چون تازه و زیباست،چون بر تن چون اویی می‌رود. نکند من را دیگر نخواهد. صدای در بلند شد.زن فقیری آمده و طلب لباس کهنه ای از او دارد.واااای الان است که من را ببخشد! نمی‌خواهم از او که سراسر نور و ایمان و عشق است دور شوم. اما صبر کن ببینم،شگفتا! لباس نو و تازه اش را به آن فقیر بخشید!یعنی من هنوز هم پیشش خواهم ماند.الحمدالله. 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
🔻 نوشته‌های شما: تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به بپیوندید: چشم هام رو که باز کردم خودم رو در دست پیامبر دیدم اصلا در خیالم نمیگنجید که روزی در دست پیامبر باشم و پیامبر خدا رو از نزدیک ببینم. ولی من که به درد پیامبر نمیخورم، پس قراره کجا برم؟ ای کاش پیامبر من رو به کسی بده که خیلی نزدیکش باشم از وقتی ایشان رو دیدم دلم نمیخواد ازشون دور بشم، ایشان دستی به رویم کشیدند و گفتن ان شاء الله فاطمه ازت خوشش بیاد، لباس عروسی قشنگی براش باشی. دل تو دلم نبود، تا اسم فاطمه رو شنیدم، وااااای قراره من لباس عروسی حضرت فاطمه بشم، لحظه شماری میکردم ایشون رو ببینم. بقچه رو که باز کردن چشمم افتاد به لبخند حضرت فاطمه، گل از گلم شکفت و انگار تمام زندگیم منتظر این لحظه بودم، ایشان را نگاه میکردم و ایشان با آن دو چشم زیبا و صورتی وصف نشدنی من را نگاه میکردند، خوشحال از اینکه لباسی از طرف پدر به ایشان داده شده است، در همین لحظه های ناب و خوشی بودم که زنی آمد و به ایشان گفت من نیازمندم می‌شود کمکم کنید، بانوی دو عالم نگاهی دیگر به من انداخت و با لبخندی گفت برو در راه خدا. آه تمام وجودم را گرفت که این مدت با تو بودن چقدر کوتاه بود، اما راضی و خوشحال که تو و پدرت را دیده ام و راضی تر که تو مرا بخشیدی در راه خدا. قول میدهم تا جایی که می شود برای صاحب جدیدم که تو او را انتخاب کردی خوب باشم. 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
🔻 نوشته‌های شما: تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به بپیوندید: پیامبر خدا از اول هم می‌دانست آن پیراهن، لباسی نیست که شب و در خانه بخت، دامادش به تن دخترش ببیند. سرنوشت پیراهن نو چیز دیگری بود و پیامبر هم از آن رضایت داشت. هرچه باشد فاطمه تربیت‌شده خودش، خدیجه، جبرئیل و مهم‌تر از همه خدا بود. آن شب، فاطمه پیراهن تازه‌اش را پوشید و زن‌ها دور و بر او شادی کردند. کسی به غیر از خود فاطمه، پیامبر و خدا حواسش نبود که دردانه ی خانه ی پیامبر، پیراهن کهنه‌اش را هم با خودش برداشته و آن‌را با خودش می‌برد. بالاخره، شب جشن و عروسی بود و حواس دیگران هم پرت مراسم. وقتی در پیچ یک کوچه زن فقیر جلوی کاروان عروسی را گرفت، خدا به فرشته‌ها گفت لبخند بزنند. پیامبر خدا هم لبخند زد. فاطمه هم لباسش را دوباره عوض کرد، پیراهن نو را تا کرد و با لبخند به زن فقیر داد. صبح روز بعد پیامبر از فاطمه پرسید پیراهن نو را چه کار کرده، و جواب فاطمه یک روایت از آن بخشندگی زیبا و درخشان در تاریخ به یادگار گذاشت، روایتی که باعث لبخند پیامبر شده بود. 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
15.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایت مادری که دو فرزندش را در مسیر مقاومت در راه خدا تقدیم کرد/ اسرائیل را نابودشده می‌بینم، به امید نماز در قدس... 🔹سخنان خانم عائده سرور، مادر دو شهید، از لبنان، در ابتدای دیدار امروز اقشار مختلف بانوان با رهبر انقلاب. ۱۴۰۳/۹/۲۷ 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ خرید آبگرمکن برای نازحین سوری در لبنان 🔹بخشی از کمک‌های شما صرف خریداری آبگرمکن برای نازحین سوری در لبنان شده است. 🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی @maktab_eslami