فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی وقتام هیچی آرومت نمیکنه ..!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-{إِلَىمَنْيَذْهَبُالْعَبْدُإِلّاإِلَىمَوْلاهُوَإِلَىمَن
ْيَلْتَجِئُالْمَخْلُوقُإِلّاإِلَىخَالِقِهِ}-
بندهبهجانبچهکسىجزمولايشمیرود؟
وآفريدهبهچهکسىجزآفريدگارش
پناهمىبرد؟
#ابوحمزهثمالی
🍃🤍
آنهـا چفیه بستند تـا حیدر وار بجنگند
ما چفیه میبندم تا زهرا وار بجنگیم💣🌿
#دخترانه
•°~🪴✨
آدمایهلحظهشبیہخدامیشن!
اونمموقعیهستڪہبہڪسینیڪی
ودلیروشادمیڪنن..
بیابیشترازیہلحظہشبیہخدابشیم؛
صفاتِخداروتووجودتبیدارڪن!
#خدا_جونم
#خداجونـﻤشُڪرت
ھرگاهخدارابیشترازهرچیزیدوستداشتی
مؤمنشدنتراجشنبگیر :)
- آیتﷲبھجت
{💚🖇}
فرشتگان از خداوند پرسیدند:
خدایا...
تو که بشر را آنقدر دوست داری!
چرا غم را آفریدی ؟
خداوندفرمود :
غم را به خاطرِ خودم آفریدم!
چون این مخلوقِ من تاغمگین نباشد...
به يادِ خالقش نمى افتد:)💔
#تلنگرانه
سعۍڪنیدروزۍحداقلدورڪعتنماز
باعشق،براۍآقاامامالزمانبخونید. .(:
زندگیتونبوۍمهدویتمیگیرھ. . ✨☁️
اَبـَرجنایتـکارانفهمیـدند
اینزنـانهستنـدکهمیتـوانندباقیـامِخـود
مـردانرابهمیـدانبکشنـد🖐🏿!
+خمینـیکبیر
#خمینی_کبیر
اگــر نوجــوون یا جوونـے
و داریتواینسِـنخودسازیمیکنـے
دَرسمیخونـے
بـرایهدفتتلـاشمیکنے
کِتـابمیخونـے
سُخَنـرانی گوش میدیـے
ســعیمیکنــےهرروزبهترازدیـروزباشیـے
ودرڪــل
اَگرداریتلاشمیکنـے؛انسـانبهتریـے
برایجامعـہ
اِنقـلاب
اِســلام
و کشورمونباشـے،
و تاحالاکسیازتتشّـکرنکردہ؛
منباتــمـومبندبندوجودم
ازتمتشکرم+!🌿🌔
علــــی یـارت:)
حواسم هست چی تو دلت میگذره...❤️
!'_امنیتیعنیوجودتانکتوخیابوناسوژه خندهباشه،نهدلیلترسووحشتوآوارگی،
هروقتاینوفهمیدیحاجقاسمسلیمانی
روهممیشناسی!(:
_حــٰاجقـٰاسم:))
#ســرداردلــهــا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معناے واقعی زندگی . .🍃
اینورچشمِمهروگُلِبوستانِحُسن
مابیتودرهمیم، توبیماچگونهای؟
#منتظرانه
#پارت11
کلیدراداخل قفل انداختم و وارد شدم. همین که پایم راداخل حیاط گذاشتم. صدای گریه ی ریحانه را شنیدم.
حیاط خانه ی آقای معصومی کوچک و جمع و جور بود.
از در پارکینک به اندازه ی یک ماشین جا داشت و از در ورودی هم تقریبا از پشت در تا نزدیک سه تا پله ایی که حیاط را از ساختمان جدا می کرد پر از گل و گیاه بود.
بعد از گذشتن از سه پله، یک بالکن یک متری بود، که کنار بالکن هم با چند تا گلدان شمعدانی تزیین شده بود.
ساختمان کلا دو طبقه بود.
طبقه ی بالا خواهر ناتنی آقای معصومی و طبقه پایین هم خودشان زندگی می کردند.
زنگ آپارتمان را زدم.
آقای معصومی دررا باز کرد در حالی که بچه بغلش بود و روی ویلچر به سختی ریحانه را بغلش نگه داشته بود، سلام کرد.
جواب دادم و سریع بچه راازبغلش گرفتم.
ــ دارو گرفتید؟
ــ بله الان بهش میدم.
دستم را روی پیشانیه ریحانه گذاشتم کمی داغ بود.
ریحانه، بچه ی زیباو بامزه ایی بود. وقتی بغلش کردم آرام تر شد.
سرش راروی شانه ام گذاشت. موهای خرمایی و لختش روی چادرم پخش شد.
بدونه اینکه چادرم را عوض کنم. استامینیفونش را دادم. شیشه شیرش را هم دردهانش گذاشتم وروی تخت صورتی وقشنگش خواباندم.
کمکم آرام شد و خوابش برد.
آپارتمان آقای معصومی قشنگ بود.
سالن نسبتا بزرگی داشت با کف پوش سرامیک، فرش های کرم قهوه ایی که با پرده سالن ست بود.
دوتا اتاق خواب داشت که یکی مال ریحانه بود. اتاق زیبا و کاملا دخترانه، خدا بیامرز مادرش چقدر با سلیقه براش وسایلش را خریده بود.
چیزی به غروب نمانده بود. گرمم شده بود چادر و سویشرتم رت درآوردم و چادر رنگی خودم را از کمد بیرون آوردم و سرم کردم.
از اتاق بیرون امدم. بادیدن آقای معصومی تعجب کردم چون او به خاطر راحتی من، زیاد ازاتاقش بیرون نمی آمد. پایین بودن سرش باعث شد عمیق نگاهش کنم.
آقای معصومی سی و پنج سالش بود. پوست روشن و چشمای عسلیاش با ته ریش همیشگیاش به اوجذابیت خاصی می داد. متین و موقر و سربه زیریاش، باعث میشدمن درخانه اش راحت باشم.
سرش رابالا آوردو به دیوار پشت سرم خیره شدو گفت:
– می خواستم باهاتون صحبت کنم. رو ی یکی از صندلیهای میز ناهار خوری که با مبل های کرم قهوه ایی ست بود، نشستم و گفتم:
–بفرمایید.
دستی به ته ریشش کشیدوبالحن مهربانی گفت:
–تو این مدت خیلی زحمت افتادید. فداکاری بزرگی کردید. خواستم بگویم ریحانه دیگه بزرگ شده، دیگه خودم می تونم با کمک خواهرم ازش نگهداری کنم، نمی خوام بیشتر از این اذیت بشید. از یک سالی که قرارمون بود بیشتر
هم موندید، وقتتون خیلی وقته تموم شده.
ولی شما اونقدر بزرگوارید که حرفی نزدید.
✍#بهقلملیلافتحیپور
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
#پارت12
–این شما بودیدکه بزرگواری کردیدواز حقتون گذشتید، واقعا ممنون.
در مورد رفتن من هم، فکر کنم هنوز زوده چون خواهرتون که تمام روز رو نمیتونه کمکتون کنه که...
ــ بله خب، وقتی من می تونم شب تا صبح ازش نگهداری کنم، این چند ساعت به جای شماهم می تونم. "یعنی الان تواناییهای خودش را به رخم کشید." الان دیگه پام بهتره جلسات فیزیو تراپیم هم تموم شده، دکتر گفت فقط باید تو خونه نرمش هایی که بهم یاد داده انجام بدم به مرور بهتر می شم.
کم کم باید تمرین کنم با عصا راه برم تا راه بیوفتم. نگران نباشید.
ریحانه خیلی تو این مدت شما رو اذیت کرد و شما فقط صبوری کردید.
واقعا ممنونم، دیگه بیشتر از این شرمنده نکنید.
دیگه چقدر می خواهید جور دختر خالتون رو بکشید، شاید اینم قسمت من و ریحانه بوده که این اتفاق باعث تنها شدنمون شد.
تو این یک سال واقعا براش مادری کردید، ممنونم.
دو هفته ایی مونده تا آخر ماه، گفتم از الان بگم که تا سر ماه زحمت بکشید تشریف بیارید، ان شاالله..بعد از اون دیگه از دست ما راحت می شید.
بعد نگاهی به من انداخت و نفسش را صدادار بیرون داد.
تعجب زده نگاهش کردم.
– این چه حرفیه می زنید من خودمم به ریحانه عادت کردم. یه روز نمیبینمش دلم براش تنگ میشه، واقعا بچه ی شیرین و دوست داشتنیه.
در ضمن شما خیلی مردونگی کردید که دختر خالهام رو بخشیدید، هم دیه نگرفتید و هم شکایتتون رو پس گرفتید.
"البته دختر خاله ی من با آن پراید قسطی پولی هم نداشت که دیه بدهد، باید زندان می رفت.
چون دختر خاله ام در این تصادف مقصر شناخته شده بود باید کلی خسارت می داد.
ماشینش هم بیمه نداشت. کاش یکی پیدا میشدوبه سعیده می گفت توکه کنترل ماشین برایت سخت است حداقل با سرعت نمی رفتی.
البته خودش هم خیلی آسیب دیده بود تا یک ماه بیمارستان بود، ولی خدارا شکر الان حالش خوب است. من شانس آوردم که آسیب جدی ندیدم و با چند روز خوابیدن دربیمارستان مشکلم برطرف شد."
انگار از حرفم خوشحال شدوهمانطور که سرش را پایین می انداخت سریع گفت:
–ما هم دلمون تنگ میشه، بعد زیر لبی ادامه داد:
–خیلی زیاد.
سرش را بالا آورد و غمگین نگاهم کرد.
–هر وقت تونستید بهمون سر بزنید، خوشحال می شیم.
خجالت کشیدم از حرفش، انگار گفتن این حرف برایش سخت بود.
البته برای من هم واقعا جدایی سخت بود. نمی دانم چه حسی بود ولی دل من هم برای هر دو تنگ میشد. آقای معصومی برایم حکم معلم راداشت و من خیلی چیزها ازاو یاد گرفتم.
او استاد خطاطی است. قبل از تصادف دریک آموزشگاه تدریس می کرد. البته بعد از کار اداریاش. حالا با این اضاع گاهی در خانه شاگرد قبول میکند.
بعد از سکوت کوتاهی گفتم:
–هر جور شما صلاح می دونید فقط می ترسم ریحانه اذیت بشه.
ــ اذیت که می شیم ولی باید بالاخره اتفاق بیوفته هر چه زودتر بهتر، چون هر چی بیشتر بگذره سخت تره.
می دانستم خودش از روی قصد افعال را جمع می بندد، ازاو بعید بود.
باعث تعجبم شده بود، البته این اواخرمتوجه محبت هایش شده بودم. ولی آنقدرجذبه داشت و آنقدربااحترام ومتانت برخوردمی کرد که من فکردیگری نمی توانستم بکنم.
ولی محبتهای زیر پوستیش رادوست داشتم.
کتاب های قشنگی داشت، وقتی مرا علاقمند به کتاب دید، گفت می توانم امانت بگیرم وبخوانمشان.
کتاب هایش واقعا زیبا بودند، در مورد اسرار آفرینش، کتاب تذکره الاولیا از عطارکه واقعا وقتی خواندمش عاشقش شدم، وقتی باعلاقه می خواندم بالبخندگفت که اوم هم عاشق این کتاب است ومن برای علاقه ی مشترکمان به یک کتاب ذوق زده شدم.
✍#بهقلملیلافتحیپور
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
حرفم از نماز
👈🏻نماز اول وقتِ👉🏻
نماز اول وقت هم تا بیست دقیقه بعد از اذان حسابه✅، از بعد 20 دقیقه دیگه اول وقت نیست
عزیز من!
آرزوی یاری امام زمان شدن رو داری:)
آرزو داری امام زمان بهت بگه: ازت راضیام؟
آرزو داری، عاقبت بخیر بشی؟
آرزو داری.....
آیت الله قاضی فرمودند:
کسی که نمازش رو اول وقت خواند اما
به چیزی که میخواست نرسید، مرا لعن کند🌱
#امام_زمان ♥️عطرنرگس #نماز_اول_وقت
قرار روزانه با مولا🦋✨
إِلٰهِی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْکَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکیٰ، وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ.
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ.
یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ، یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیانِی فَإِنَّکُما کافِیانِ، وَانْصُرانِی فَإِنَّکُما ناصِرانِ.
یَا مَوْلانا یَا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ.
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج ♥️🌸
- وسرانجام
کسےخواهدآمد
وبامھربانۍهایشبہتو
نشانخواهدداد ؛
کہتوقبلازدیدناو
اصلازندگےنکردهای! (:🌿💚
#اللھمعجللولیڪالفرج
#امام_زمان
وَقتۍمۍگویَم؛مَنلِۍغَیرُک،
یَعنۍبُریدهامازایـندُنیـٰاۍبۍاَرزِش
ازایندُنیـٰاۍبۍمَھدۍ..💔🚶
#حجاب
#امام_زمان
#تلنگر
تو گناه نکن
ببین خدا چجوری حالتو جا میاره
زندگیتو پر از وجود خودش میکنه🌱
_عصبی شدی؟!
+نفس بکش بگو: بیخیال، چیزی بگم امام زمان ناراحت میشه
_دلخورت کردن؟!
+بگو خدا میبخشه منم میبخشم🌿
پس ولشکن؛
_تهمت زدن؟
+آروم باش و توضیح بده و بگو به ائمه هم خیلی تهمت زدن
_کلیپ و عکس نامربوط خواستی ببینی؟
بزن بیرون از صفحه بگو مولا مهم تره
_نامحرم نزدیکت بود؟
+بگو مهدی فاطمه خیلی خوشگل تره بیخیال بقیه..
اینجوری زندگی قشنگ ترمیشه...
#نشرحداکثری
#ترک_گناه
#امام_زمان
•آیـدِۍمَـذهَبۍ..
بیـوگِرآفِۍمَـذهَبۍ..
اسـمِپُروفآیِلمَـذهَبۍ..
عڪسِپُروفآیِلمَـذهَبۍ..
دِلِتچِـہجوریہ ؟!
ذِهنِـتڪجـاهامیـرِه؟!
بَـرآۍِڪِیڪآرمیڪُنۍ؟!
دِلشُـدهجـآینامحـرم . .
ذهنشُـدهفڪرڪَردَنبِہگُنـٰاھ
ڪارشُـدهریا . .
ڪُجادآرۍمیـرے؟!
بـآخودِتڪهرودَربآیِستۍنَـدارۍ!
بِشیـندونِہدونِہگُناهاتـوازخـودِتدورڪُن•
#تلنگرانه
مرگ یا شهادت_1455888598.mp3
6.07M
#بــےتعارف
آقاامامزمانبینماهستن،نمیبینیم
شونچونچشممونپاکنیست .. !!
صداشونرونمیشنویمچونگوش
مونپاکنیست💔🕊..
دلتنگشوننیستیمچونمنتظرنیستیم
فقطوفقطادعاداریم ..