eitaa logo
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
277 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
768 ویدیو
51 فایل
--کانال رسمی متولد بهار ۱۳۷۲🌿 پیوسته به سیدالشهدا بهار ۱۳۹۵🕊️ :/ آرمان ما تشکیل جامعه انقلابی و مهدوی است! •سایت‌جهت‌آشنایی↓ http://shahiddaneshgar.ir •صفحه اینستاگرامی↓ @maktab.abbasdanshgar.ir •جهـت ارتبـاطات بیشـتر↓ @mohammadmahdi1996 @Y_akhoondi
مشاهده در ایتا
دانلود
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۲۰۹ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم صادق‌خانی،
۲۱۰ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران ... کمی پول داشتم که می‌خواستم باهاش کتاب بخرم. رفتم در فضای مجازی کانال مخصوص کتاب‌فروشی شهرمان و کتاب‌ها را نگاه کردم ببینم کدامشان به دردم می‌خورد که بروم بخرمش. بازهم چشمم به عکس عباس افتاد؛ همان عکس معروف که روی جلد کتاب لبخندی به‌رنگ شهادت چاپ کردند. همان عکسی بود که بارها و بارها دیده بودمش. رفتم کتابفروشی، ولی کتاب‌های دیگری خریدم. پولم ته کشید و نشد کتاب لبخندی به‌رنگ شهادت را بخرم. همه‌اش توی فکر بودم که دوباره به‌محض اینکه پول دستم بیاید، بخرمش... روز عید غدیر بود. مادرم بهم عیدی داد و پولی که برای خریدن کتاب لازم داشتم شکر خدا جور شد. هیجان عجیبی داشتم. توی اولین فرصت رفتم کتابفروشی و آخرش خریدمش! به یک هفته نکشید که خواندمش. حالا دیگر بیشتر با عباس آشنا شده بودم و می‌خواستم عین او باشم. نمازم اول‌وقت باشد. چند باری ازشان خواستم برای نماز شب بیدارم کنند. هم از داداش شهید ابراهیم هادی و هم از داداش شهید عباس خواهش کردم که یک ساعتی قبل اذان صبح بیدارم کنند برای نماز شب. بیدار شدم؛ ولی برای نماز ظهر کسی نبود که باهاش به مسجد بروم. پدرم سرکار بود و مادرم به‌خاطر کارهای خانه و بچه‌ها نمی‌توانست باهام بیاید... ...
معبـودم... تو در بزرگی و کبریایی بزرگ ترینی. امرم نمودی که تو را بخوانم و دست نیاز به سویت دراز کنم. پس ای شنواترین، سپاسم را بشنو، ندایم را پاسخ گو و از لغزشم درگذر! 🤲🏻✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«💛ـ🕊» بسم‌رب‌علـے‹؏›|⁦✯ باعلی‌حب‌شماشیره‌ی‌ایمان‌من‌است سیره‌وسنت‌تــومعنی‌قرآن‌من‌است.. 💛¦↫ 🕊¦↫ ‹ 🆔@maktababbasdanshgar
‹اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ.› خدا شما را از آن تاريكی ها و از هر اندوهى نجات می دهد.🍃
رفیـــق ڳوش ڪن🙃♥️ خـــدا داره صداٺ میزنه😍🗣 بلند شو مؤمݩ😇 اصلا زشتھ بچھ مسلمۅݩ📿 مۅقع نماز تۅ فضاے مجازے باشھ!!🙊 🎙نماز مغرب به افق تهران
📸 ✅معرفی شهید و هدیه لوازم فرهنگی به جمعی از دختران(گروه‌ سرود) دبیرستان متوسطه اول فدک منطقه۱۹ تهران 🔸بعد از آشنایی با شهید والامقام از ایشان مدد خواستند تا در مسابقه اجرایشان را به نحو احسن ارائه دهند. 📍باغ هنر،محل برگزاری مسابقات‌ آموزش‌‌و‌پرورش @maktababbasdanshgar @kanoon_shahiddaneshgar
💭امام علی (ع) : < وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ > -- فرصت به مانند ابر گذرا مى‌گذرد ، پس فرصت‌هاى نیک را غنیمت دانید.🌾
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۲۱۰ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران ... کمی پول داشت
۲۱۱ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍بخش سوم محبت شهید به خواهران ... بعد از خواندن کتاب لبخندی به‌رنگ شهادت خیلی تحت‌تأثیر سبک زندگی شهید دانشگر قرار گرفتم. از خودش خواستم که کاری کند بروم نماز جماعت. خواستم عین او باشم. یک برادر دارم؛ اما آن‌قدری بزرگ نیست که بشود بهش تکیه کرد. ابتدایی است؛ ولی بهش گفتم: «می‌آی بریم تکیه برای نماز؟» قبول کرد. مدتی هر روز خودم تنها می‌رفتم تکیه برای نماز ظهر. می‌دانم چرا درست شد؛ کار عباس بود!چند روز گذشت. از عباس خواستم کاری کند بروم نماز جمعه. هوا بارانی بود و مهمان هم داشتیم. طبیعی بود که بابا و مامانم مخالفت کنند؛ ولی باز داداش‌کوچیکه را همراه خودم کردم و بازهم جور شد و دوتایی رفتیم مسجدجامع برای نماز جمعه. تا حالا برای چیزهای ناممکنی ازش کمک خواستم و بهش ایمان داشتم که کمکم می‌کند و همه‌چیز را جور کرده بی‌هیچ کم‌وکاستی. خدا خواست که شهید عباس عزیز مثل چراغ هدایت و راهنما در مسیر زندگی‌ام قرار بگیرد. ...
لَيْتَ شِعْرِي أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوىٰ؟ ❤️‍🩹 کاش می دانستم اکنون کجا اقامت داری؟ 📖دعای‌ ندبه
ماه پیشونی.mp3
5.33M
ماه پیشونی نشونی‌تو ندارم بی‌قرارم... 🌙 ماه پیشونی به عشق تو دچارم بی‌قرارم...🩶 یا اباصالح المهدی(عج) ادرکنی
دستش رو محڪم گرفتم گفتم: بحثو عوض نڪن این سوختگے دستت چیہ هادی؟! خندید‌... سرشو پایین انداخت و گفت: یہ شب شیطون اومد سراغم منم اینجورے ازش پذیرایے کردم! ••شهید‌محمد‌هادی‌ذولفقاری•• 🪽📿