✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣1⃣
رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود.
فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند.
یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش می گیرد.
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣2⃣
انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه هایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق. خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو. تا او آمد، من از اتاق بیرون رفتم. خجالت می کشیدم پیش برادرم با صمد حرف بزنم یا توی اتاقی که او نشسته، بنشینم. صمد یک ساعت ماند و با برادرم و خدیجه حرف زد. وقتی از دیدن من ناامید شد، بلند شد، خداحافظی کرد برود. توی ایوان من را دید و با لحن کنایه آمیزی گفت: «ببخشید مزاحم شدم. خیلی زحمت دادم. به حاج آقا و شیرین جان سلام برسانید.»
بعد خداحافظی کرد و رفت. خدیجه صدایم کرد و گفت: «قدم! باز که گند زدی. چرا نیامدی تو. بیچاره! ببین برایت چی آورده.» و به چمدانی که دستش بود اشاره کرد و گفت: «دیوانه! این را برای تو آورده.»
آن قدر از دیدن صمد دستپاچه شده بودم که اصلاً چمدان را دستش ندیده بودم. خدیجه دستم را گرفت و با هم به یکی از اتاق های تو در تویمان رفتیم. درِ اتاق را از تو چفت کردیم و درِ چمدان را باز کردیم. صمد عکس بزرگی از خودش را چسبانده بود توی درِ داخلی چمدان و دورتادورش را چسب کاری کرده بود. با دیدن عکس، من و خدیجه زدیم زیر خنده. چمدان پر از لباس و پارچه بود. لابه لای لباس ها هم چند تا صابون عطری عروس گذاشته بود تا همه چیز بوی خوب بگیرد.
ادامه دارد...✒️
خوب اول با یکی از نظرات یکی از دوستان شروع میکنیم لطفا اول این متن رو بخونید👇🏻
- مکتبشهدا ؛
نظرات یکی از دوستان _
ما هزار و یک دلیل داریم که این گروه شیطان پرست هستند و تمامی آهنگ هاشون حرامه‼️
ولی⁉️
شما چند تا دلیل داریم که اینا شیطان پرست نیستند
و
آهنگ هاشون حرام نیست‼️
- مکتبشهدا ؛
ما هزار و یک دلیل داریم که این گروه شیطان پرست هستند و تمامی آهنگ هاشون حرامه‼️ ولی⁉️ شما چند تا دلی
لطفا بدون جبهه محفل رو دنبال کنید
خوب چه کسی این گروه رو درست کرده⁉️
آمریکا،بعد فقط هم به گروه بیتیاس جایزه دادن و قدردانی کردند که مردم بیشتر از این گروه حمایت کنند
اما چه سودی براشون داره⁉️
این گروه نه تنها گروهی از جنس موسیقی هست بلکه ذهن جوانانمون رو بسیار درگیر کرده
- مکتبشهدا ؛
خوب چه کسی این گروه رو درست کرده⁉️ آمریکا،بعد فقط هم به گروه بیتیاس جایزه دادن و قدردانی کردند که
خوب شاید برای خیلی هاتون سوال باشه آمریکا چرا باید این گروه رو بزنه و.....
به خاطر اینکه روی ذهن جوانان بسیار بسیار تاثیر منفی گذاشته و صد البته برای آمریکا خیلی سود خوبی داره که ذهن جوانانموندرگیر شه👀
- مکتبشهدا ؛
خوب شاید برای خیلی هاتون سوال باشه آمریکا چرا باید این گروه رو بزنه و..... به خاطر اینکه روی ذهن جو
به طرفداران گروه بی تی اس آرمی می گویند سند های بسیاری از شیطان پرست بودن این گروه وجود دارد از جمله:تک چشم،عدد۶۶۶واون علامتی رو که بالا تر گفتم عدد۶۶۶شماره شیطان میباشد
حالا کیکاپ یعنی چی؟تعریفش موسیقی کره جنوبی که البته همین کیکاپ زندگی بعضی از جوانان رو خراب کرده
استادپناهیانمیگه:
گیرتوگناهاتنیست!
گیرتوکارایخوبیه...
کهانجاممیدی...
ولے نمیگی"خدایابهخاطرتو"...!
اخلاصیعنی✋🏻
خدایافقطتوببینحتیملائکههمنه...(:
چقدر حق گفته نه؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و اما آرمی ها(طرفداران بیتیاس)حتما این کلیپ رو ببینند
لطفا تقاضا مندم بدون جبهه ویدیورو دنبال کنید
ممنونم👆🏻💙.
دو تا از بچههای گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند و های های میخندیدند.
گفتم: 'این کیه؟'
گفتند: 'عراقی'
گفتم: 'چطوری اسیرش کردید؟ '
میخندیدند .. !
گفتند: 'از شب عملیات پنهان شده بود ..! تشنگی فشار آورده ، با لباس بسیجیها
آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته بود، پول داده بود! '
اینطوری لو رفته بود.
بچه ها هنوز میخندیدند ..
#طنز_جبهه
- مکتبشهدا ؛
دو تا از بچههای گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند و های های میخندیدند. گفتم: 'این کیه؟' گفت
شادی روح شهدای اسلام صلواتی ختم بفرمایید🦋