سلام علیکم،ما یک هفته مفید به تحقیقات پرداختیم،شما سه ساله به آهنگ های چرتشون گوش دادید ولی ما اومدیم ثابت کردیم که شیطان پرست هستند و آهنگ هاشون حرامه بله خدارشکر ایتا کانال های ضد انقلاب و کانال هایی که... فیلتر میکنه
هیچ چیز الکی نگفتیم و همش با منبع بوده فیلمش هم خدمتتون ارسال کردم
مهم انرژی نبوده شما اطلاعات کاملی درباره این گروه نداشتید
یاعلی
#داستان_واقعی
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣2⃣
لباس ها هم با سلیقه تمام تا شده بود. خدیجه سر شوخی را باز کرد و گفت: «کوفتت بشود قدم، خوش به حالت. چقدر دوستت دارد.»
ایمان، که دنبالمان آمده بود، به در می کوبید. با هول از جا بلند شدم و گفتم: «خدیجه! بیا چمدان را یک جایی قایم کنیم.»
خدیجه تعجب کرد: «چرا قایم کنیم؟!»
خجالت می کشیدم ایمان چمدان را ببیند. گفتم: «اگر ایمان عکس صمد را ببیند، فکر می کند من هم به او عکس داده ام.»
ایمان دوباره به در کوبید و گفت: «چرا در را بسته اید؟! باز کنید ببینم.»
با خدیجه سعی کردیم عکس را بکَنیم، نشد. انگار صمد زیر عکس هم چسب زده بود که به این راحتی کنده نمی شد. خدیجه به شوخی گفت: «ببین انگار چسب دوقلو زده به این عکس. چقدر از خودش متشکر است.»
ایمان، چنان به در می کوبید که در می خواست از جا بکند. دیدیم چاره ای نیست و عکس را به هیچ شکلی نمی توانیم بکنیم. درِ چمدان را بستیم و زیر رختخواب هایی که گوشه اتاق و روی هم چیده شده بود، قایمش کردیم. خدیجه در را به روی ایمان باز کرد. ایمان که شستش خبردار شده بود کاسه ای زیر نیم کاسه است، اول با نگاه اتاق را وارسی کرد و بعد گفت: «پس کو چمدان. صمد برای قدم چی آورده بود؟!»
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣2⃣
زیر لب و آهسته به خدیجه گفتم: «به جان خودم اگر لو بدهی، من می دانم و تو.»
خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد.
روزها پشت سر هم می آمدند و می رفتند. گاهی صمد تندتند به سراغم می آمد و گاهی هم ماه به ماه پیدایش نمی شد. اوضاع مملکت به هم ریخته بود و تظاهرات ضد شاهنشاهی به روستاها هم کشیده شده بود. بهار تمام شد. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سرد و یخبندان را هم پشت سر گذاشتیم.
در نبود صمد، گاهی او را به کلی فراموش می کردم؛ اما همین که از راه می رسید، یادم می افتاد انگار قرار است بین من و او اتفاقی بیفتد و با این فکر نگران می شدم؛ اما توجه بیش از اندازه پدرم به من باعث دل خوشی ام می شد و زود همه چیز را از یاد می بردم.
چند روزی بیشتر به عید نمانده بود. مادرم شام مفصلی پخته و فامیل را دعوت کرده بود. همه روستا مادرم را به کدبانوگری می شناختند. دست پختش را کسی توی قایش نداشت. از محبتش هیچ کس سیر نمی شد. به همین خاطر، همه صدایش می کردند «شیرین جان».
آن روز زن برادرها و خواهرهایم هم برای کمک به خانه ما آمده بودند.
مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرده بود.
ادامه دارد...✒️
سلام برای روز جمعه حمایتی داریم کانال هایی که میخوان در حمایتی شرکت کنند لینک کانالشون رو برام بفرستند👇🏻💙.
@Okcifk313
تو تاکسی دختره تلفنی با شوهرش دعواش شد، گوشیو که قطع کرد گفت مردا همه آشغالن
راننده زد بغل گفت از سطل آشغال پیاده شو😂🤣😂
#طنز
رفتم نوشابه انرژی زا بگیرم فروشنده گفت: میشه ۶۰ تومن...
دیدم ۶۰ تومن تو جیبم باشه بیشتر انرژی میگیرم.😐
#طنز
سلام دوستان میخوایم از امروز زندگینامه یک شهید رو تویِ کانال قرار بدیم
شما در ناشناس بهمون بگید امروز کدوم شهید رو قرار بدیم به ترتیب هر روز پیش میریم**لیست شهدا در کانال قرار نمیگره**👇🏻👇🏻
https://abzarek.ir/service-p/msg/1169582
واقعا دلم نمیخواست این پیام هایی که درباره بی تی اس هست رو بزارم کانال و درواقعه کانال رو کثیف کنم ولی خوب دیگه
اول سلام علیکم منم نگفتم مال حروم خوره ولی شیطان پرست و آهنگ هاشون حرامه
دوم در کشور اسلامی باید به قوانین اسلامی توجه شه و مورد توجه قرار بگیره
در خانه شما طرز پوششتون دست خودتونه ولی در جاهای اجتماعی طبق قوانین باید رعایت شه
سوم به دین مسلمانان توهین نکنید
چهارم برای شعار
#زن_عفت_افتخار
ما خودمون رو خوب نمیدونیم ولی میفهمیم اطرافمون از آدم های درست هست (منظورم با مسمانان هست)
چون بقیه به این گناه بزرگ دچار نشن و اگر نه ارزشی نداره
بعضی جاها واقعا نیاز به سانسور داشت😂😂
سلام دوستان#خواهر_شهید امروزمون شهیده زینب کمایی هستند👇🏻👇🏻👇🏻
نام:زینب کمایی
در چه سنی شهید شدند:14سالگی
جرمش چه بود که توسط منافقین به شهادت رسید:زينب کمايي، شهيده نوجوان 14 ساله شهيدي است که تنها به جرم داشتن حجاب و شرکت در راهپيمايي عليه بدحجابي توسط منافقين به شهادت رسيد.
شهیده زینب کمایی اول اسمشان میترا بود ولی ایشان گفتند که میخواهند نامشان رو به زینب تغییر بدهند و میگفتند«من میترا نیستم»
چه طور شهید شدند؟!
ایشون داشتن از مسجد به خانه برمی گشتند که منفقین جلوی راهشان رو گرفتن
نه با چاقو نه با تفنگ با چادرش شهید شد
روحش قرین رحمت الهی
پایان🍃