- مکتبشهدا ؛
https://harfeto.timefriend.net/16866763673842 صحبت کنیم؟!
#شایدچالش
مداحی که بهتون ارامش میده؟!
همراه اسم مداح ارسال بشه(:
دعوا شده بود ،
آقا امیرالمومنین رسید
گفت : آقاۍ قصاب ولش ڪن بزار بره
گفت : به تو ربطۍ نداره
گفت : ولش ڪن بزار بره
دوباره گفت : به تو ربطۍ نداره
دستشو برد بالا ، محکم گذاشت تو
صورت علی؏ ؛ آقا سرشو انداخت پایین رفت
مردم ریختن گفتن فهمیدۍ
کیو زدے؟!
گفت: نه فضولۍ میڪردزدمش
گفتن : زدۍ تو گوش علۍ خلیفه مسلمین!
ساتور برداشت ، دستشو قطع ڪرد:(
گفت : دستۍ ڪه بخوره تو صورت علۍ؏
دیگه مال من نیست🙂💔
دستۍ ڪه بخوره تو صورت امام زمانمـ نباشھ بهتره
امام زمان(عج) فرمود : هرموقع گناه میکنۍ یه سیلۍ تـو صورت من میزنۍ💔
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :7⃣2⃣
آه از نهاد صمد درآمده بود. بالاخره به امامزاده رسیدیم. گوسفند را قربانی کردند و چندنفری گوشتش را جدا و بین مردمی که آن حوالی بودند تقسیم کردند. قسمتی را هم برداشتند برای ناهار، و آبگوشتی بار گذاشتند.
نزدیک امامزاده، باغ کوچکی بود که وقف شده بود. چندنفری رفتیم توی باغ. با دیدن آلبالوهای قرمز روی درخت ها با خوشحالی گفتم: «آخ جون، آلبالو!» صمد رفت و مشغول چیدن آلبالو شد. چند بار صدایم کرد بروم کمکش؛ اما هر بار خودم را سرگرم کاری کردم. خواهر و زن برادرم که این وضع را دیدند، رفتند به کمکش. صمد مقداری آلبالو چیده بود و داده بود به خواهرم و گفته بود: «این ها را بده به قدم. او که از من فرار می کند. این ها را برای او چیدم. خودش گفت خیلی آلبالو دوست دارد.» تا عصر یک بار هم خودم را نزدیک صمد آفتابی نکردم.
بعد از آن، صمد کمتر به مرخصی می آمد. مادرش می گفت: «مرخصی هایش تمام شده.» گاهی پنج شنبه و جمعه می آمد و سری هم به خانه ما می زد. اما برادرش، ستار، خیلی تندتند به سراغ ما می آمد. هر بار هم چیزی هدیه می آورد. یک بار یک جفت گوشواره طلا برایم آورد. خیلی قشنگ بود و بعدها معلوم شد پول زیادی بابتش داده. یک بار هم یک ساعت مچی آورد. پدرم وقتی ساعت را دید، گفت: «دستش درد نکند. مواظبش باش. ساعت گران قیمتی است. اصل ژاپن است.»
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :8⃣2⃣
کم کم حرف عقد و عروسی پیش آمد. شب ها بزرگ ترهای دو خانواده می نشستند و تصمیم می گرفتند چطور مراسم را برگزار کنند؛ اما من و صمد هنوز دو کلمه درست و حسابی با هم حرف نزده بودیم.
یک شب خدیجه من را به خانه شان دعوت کرد. زن برادرهای دیگرم هم بودند. برادرهایم به آبیاری رفته بودند و زن ها هم فرصت را غنیمت شمرده بودند برای شب نشینی. موقع خواب یکی از زن برادرهایم گفت: «قدم! برو رختخواب ها را بیاور.»
رختخواب ها توی اتاق تاریکی بود که چراغ نداشت؛ اما نور ضعیف اتاقِ کناری کمی آن را روشن می کرد. وارد اتاق شدم و چادرشب را از روی رختخواب کنار زدم. حس کردم یک نفر توی اتاق است. می خواستم همان جا سکته کنم؛ از بس که ترسیده بودم. با خودم فکر کردم: «حتماً خیالاتی شده ام.» چادرشب را برداشتم که صدای حرکتی را شنیدم. قلبم می خواست بایستد. گفتم: «کیه؟!» اتاق تاریک بود و هر چه می گشتم، چیزی نمی دیدم.
ـ منم. نترس، بگیر بنشین، می خواهم باهات حرف بزنم.
صمد بود. می خواستم دوباره دربروم که با عصبانیت گفت: «باز می خواهی فرار کنی، گفتم بنشین.»
اولین باری بود که عصبانیتش را می دیدم. گفتم: «تو را به خدا برو. خوب نیست. الان آبرویم می رود.»
ادامه دارد...✒️
❇️سلام دوستان برای مسابقه های بزرگ عیدغدیر چون تعداد محدوده باید اسم بدن ما هم از همین الان تا عیدغدیر داریم تلاش میکنیم که مسابقات که جوایزشون#شارژ هست به خوبی برگزار بشه فقط تا پنجاه نفر پذیرش میکنیم هرکس میخواد در مسابقات شرکت کنه باید بیاد و اسم بده همونایی که اسم دادند میتونند در مسابقات شرکت کنند✅
هرکس میخواد اسم بده بیاد پیوی برای اسم دادن👇🏻.
@Okcifk313
ارزوی شهـادت داره و مداحی منم باید برم گوش میده اما دو دقیقه نمیتونه گوشیو بزاره کنار بره نماز بخونه. . .:/💔
📿``تلنگر
#ادضدگلوله
📿💔
`@maktabe_shohada1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کربـلا نرفتی؟!🥺💔
- مکتبشهدا ؛
کربـلا نرفتی؟!🥺💔
حواست هست محرم نزدیڪہ؟
ڪجاے ڪاریم؟
چجورے رفتۍ استقبال آقا؟
میخوای وقتۍ شب اول محرم
بہ آقا سلام دادی همون لحظہ
جوابتو بده و بگہ علیڪسلام؟
رفیق!
طورے بہ استقبال محرم برو ڪہ
آقا بہت خوشآمد بگہ
رفیق!
آدم گناهڪار هرچقدرم سینہ بزنہ
براے امامحسین بازهم اون حس ناب
نوڪرے رو تجربہ نمیڪنہ
رفیق!
سینہزدنات باید خالص باشہ
طورے نباشہ چشات اونقدرے
ناپاڪ باشہ ڪہ با روضہ آقا چشات تَر نشہ
رفیق!
گناه قلب رو سیاه میڪنہ(:
از همین الان بسمالله بگو و شروع ڪن
یڪ گناهت رو تا محرم ترڪ ڪن
حتما آقا ڪمڪت میڪنہ،شڪ نڪن(:
- مکتبشهدا ؛
حواست هست محرم نزدیڪہ؟ ڪجاے ڪاریم؟ چجورے رفتۍ استقبال آقا؟ میخوای وقتۍ شب اول محرم بہ آقا سلام داد
میگـه که...:
چشمـیکهدرعزایحسینتَرشود!
بیحرمـتیاستخیرهبهنامحرمیشود🖤
- مکتبشهدا ؛
ولی! اقاجان. من حـرم نیام میمیرم...💔"
نکنـه باز اربعین بشه نطلبی!
اقاااا؟
من دیگـه طاقـت ندارم از تلوزیون حرمو ببینم😭
- مکتبشهدا ؛
نکنـه باز اربعین بشه نطلبی! اقاااا؟ من دیگـه طاقـت ندارم از تلوزیون حرمو ببینم😭
نشه همه رفیقام برن جا بمونما
من به همه گفتم اربعین کربلام💔
- مکتبشهدا ؛
نشه همه رفیقام برن جا بمونما من به همه گفتم اربعین کربلام💔
جان اقام ابوالفضل یه کربلا حسین🖤😭
- مکتبشهدا ؛
کربـلا نرفتی؟!🥺💔
میگن امام حسینو به مادرشون خانم فاطمه زهرا قسم بدید رد نمیکنن هیچ دستیـو💔
مادره دیگه
نگاه نمیکنه بچه سربه زیر و ارومه یا شیطون و عجول میگیری چی میگم؟
هیئتیا میفهمن
دست میکشه رو سر بچه...🥺
enc_16282824284347983388020.mp3
2.35M
نشد...
دنیارو بدون تو نمیـخوام...
🖤`` #امیرکرمانشاهی
🖇`` #نواینوکری
#ادضدگلوله
🖇🖤
`@maktabe_shohada1