eitaa logo
- مکتب‌شهدا ؛
1.9هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
684 ویدیو
48 فایل
- شیعه‌زنده‌است ! نمیزاریم به حرم عمه‌سادات‌بی‌احترامی بشه . - تبلیغات‌پر‌جذب‌دارید ؟ بله داریم 🤡 ؛ @Tablighat_maktab - اطلاعات‌محرمانمون‌هم‌اینجاست‌خبب ؛ @Sharayet_maktab
مشاهده در ایتا
دانلود
حاجــی! حال یـہ ایــ🇮🇷ـــران بده(!..
چهره حیدرت باعث آرامش است)..😌❤️.. 😍✋🏻
✍زندگی مانند پنیر می ماند، اگر خیلی شورش کنی نمی توانی آن را بخوری و کمی آسیب می بینی و پنیر مانند دنیای ماست...... اگر در زندگی خود بیش از حد گناه کنیم و توبه نکنیم به ما آسیب می‌رسد حال معنی اینکه اگر بیش از حد پنیر را شور کنیم را فهمیدید یعنی اینکه اگر در زندگی زیاد گناه کنیم آسیب زیادی به ما وارد می شود..... نویسنده:کاظم(اسم کاربری)
👇لطفا حداقل یکبار این پیام رو منتشر کنید. این کار باعث ترند شدن این هشتگ می‌شه. در ظاهر شاید فکر کنید کار خاصی نیست، اما یک انقلابه. تو گروه‌های مذهبی‌ای که هستین بفرستید و به همه بگید رونوشت بگیرن و ارسال کنن. ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 ✋🌹🍃 نشرحداکثری
یه هل نمیدید بشیم ۱۷۵؟؟؟؟ همسایه و غیر همسایه به عشق مهدی
شب خوش🌹🌸
بسم الله الرحمن رحیم🌸🍃.
بخوانیم دعای فرج را🌸دعا اثر دارد🌹دعا کبوتر عشق است 😍و بال و پر🍃دارد💗
سلام فردا شب بعد از نماز مغرب و عشاء چالش داریم😍😍 نو؏ چالش سوال و پرش است😇 جایزه هم پرداخت هست🤑 سـریع بیا داخــــل @salatin_madahi_128
میشود نیمه شبی گوشه ی بین الحرمین من فقط اشک بریزم تو تماشا بکنی...(: 🔗|↫
مادر شهیدان خالقی پور میگوید: وقتی تیم ملی را بدرقه میکردم یاد بدرقه سه فرزند شهیدم افتادم میدونم فوتبالیست ها برای ایران سنگ تمام می‌گذارند! حمایت کنید بچهارو 😍💪🏻
مسیح جونه😂😁
یکی همون اول فهمید...
یھومیومد‌ن‌میگفتن : چراشماهابیکارید ؟ میگفتیم : حاجـے ! نمیبینےاسلحہ‌دستمونہ😅✋🏼؟ یاماموریتیم‌و مشغولیم ؟ میگفت‌نھ! بیکارنباش! زبونت‌بھ‌ذکرخدابچرخہ‌پسر ...♥️
بخوانید...فصلی کوتاه از زندگی شهید اصغروصالی و همسر ایشان... تا منو دید گفت: «باور کن هرکاری از دستم برمی‌آمد کردم ولی نشد.» کم کم داشت من را آماده می‌کرد. گفت: «تیر ناحیه‌ای از سر خورده که حتما کور خواهد شد.» گفتم: «تا آخر عمر باهاش می‌مونم.» گفت: «احتمال فلج بودنش بسیار زیاده.» گفتم: «هستم.» گفت: «زندگی خیلی سخت میشه براتون.» گفتم: «اصلا حرفشو نزن. همینجا می‌ایستی و نگهش می‌داری.» ایشون هم نرفت حتی بخوابه. خیلی دلم سوخت. بهش گفتم اگر کاری بود صدایتان می‌کنم. لباسهای اصغر را درآورده بودند. جالب بود که هرکس به بدنش دست می زد، هیچ واکنش نداشت اما وقتی من دستش را می گرفتم، آروم دست من را خم می کرد. یا اینکه تا من گفتم: «چطوری؟»، یه قطره اشک در گوشه چشمش جمع شد. دکتر انصاری گفت اینها نشانه های خوبیه اما اگر هم امشب را بتواند رد کند، باز همان خطرهایی که گفتم، وجود دارد. منم گفتم: «هرطور که شود، تا آخر کنارش می مانم.» نیمه‌های شب 28 آبان بود. نگاه به دستش کردم، دیدم هنوز حلقه‌اش دستش هست. آقای آزاد گفت هرچه کردیم که حلقه را دربیاوریم، انگشتش را خم کرد و اجازه نداد. من هنوز هم ارتباط با اصغر را حس می کنم. اما اینقدر دچار روزمرگی شدم که از این ارتباط گاهی غافل می‌شوم. هنوز هم وقتی خواب می بینم، به او می گویم: «کجایی؟ خیلی وقته ندیدمت.» اون هم بارها اینو به من میگه که «من هستم. تو کجایی؟». بخشی از روایت دستمال سرخ هاست..
یکی از عملیات ها در منطقه سابقیه انجام شد. بچه ها رفتند آنجا که ضربه بزنند موقع برگشتن.... شهید‌مدافع‌حرم 🌷
وظیفه فوری قطعی
چادرم✨ زندگی ام فقط با تو معنا دارد😍 آرامشم با تو رقم می خورد🙃