eitaa logo
- مکتب‌شهدا ؛
1.9هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
684 ویدیو
48 فایل
- شیعه‌زنده‌است ! نمیزاریم به حرم عمه‌سادات‌بی‌احترامی بشه . - تبلیغات‌پر‌جذب‌دارید ؟ بله داریم 🤡 ؛ @Tablighat_maktab - اطلاعات‌محرمانمون‌هم‌اینجاست‌خبب ؛ @Sharayet_maktab
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣5⃣ مجبور شد به رزن برود. وقتی دید نمی تواند در رزن هم کاری پیدا کند، ساکش را بست و رفت تهران. چند روز بعد برگشت و گفت: «کار خوبی پیدا کرده ام. باید از همین روزها کارم را شروع کنم. آمده ام به تو خبر بدهم. حیف شد نمی توانم عید پیشت بمانم. چاره ای نیست.» خیلی ناراحت شدم. اعتراض کردم: «من برای عید امسال نقشه کشیده بودم. نمی خواهد بروی.» صمد از من بیشتر ناراحت بود. گفت: «چاره ای ندارم. تا کی باید پدر و مادرم خرجمان را بدهند. دیگر خجالت می کشم. نمی توانم سر سفره آن ها بنشینم. باید خودم کار کنم. باید نان خودمان را بخوریم.» صمد رفت و آن عید را، که اولین عید بعد از عروسی مان بود، تنها سر کردم. روزهای سختی بود. هر شب با بغض و گریه سرم را روی بالش می گذاشتم. هر شب هم خواب صمد را می دیدم. وقتی عروس های دیگر را می دیدم که با شوهرهایشان، شانه به شانه از این خانه به آن خانه می رفتند و عیدی می گرفتند، به زور می توانستم جلوی گریه ام را بگیرم. فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شکوفه و گل می داد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمین های قایش. ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣5⃣ یک روز مشغول کارِ خانه بودم که موسی، برادر کوچک صمد، از توی کوچه فریاد زد. ـ داداش صمد آمد! نفهمیدم چه کار می کنم. پابرهنه، پله های بلند ایوان را دو تا یکی کردم. پارچه ای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی کوچه. صمد آمده بود. می خندید و به طرفم می دوید. دو تا ساک بزرگ هم دستش بود. وسط کوچه به هم رسیدیم. ایستادیم و چشم در چشم هم، به هم خیره شدیم. چشمان صمد آب افتاده بود. من هم گریه ام گرفت. یک دفعه زدیم زیر خنده. گریه و خنده قاتی شده بود. یادمان رفته بود به هم سلام بدهیم. شانه به شانه هم تا حیاط آمدیم. جلوی اتاقمان که رسیدیم، صمد یکی از ساک ها را داد دستم. گفت: «این را برای تو آوردم. ببرش اتاق خودمان.» اهل خانه که متوجه آمدن صمد شده بودند، به استقبالش آمدند. همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوال پرسی و دیده بوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساک را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمان کار شده بود و روی یک ساختمان نیمه کاره مشغول بود. کمی که گذشت، ساک را باز کرد و سوغاتی هایی که برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آن ها تقسیم کرد. ادامه دارد...✒️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی خواهد رفت فاطمه مهمان دارد . . 🖤 |
_____________🖤
- مکتب‌شهدا ؛
_____________🖤
میروی با فرق خونین، پیش بازوی کبودی شهر بی زهرا که مولا قابل ماندن نبود! 🖤 |
همه رو ما خودمون میتونیم انجام بدیم ولی زیارت امام حسین . . 💔
لعنت‌بر‌ابن‌ملجم ، همه رو یتیم کرد 💔❗️
کاری بی نام علی به سرانجام مرسد به گمانم ابن‌ملجم‌یا‌علی‌گفت ‌ . .
هدایت شده از - مکتب‌شهدا ؛
بسم الله الرحمان الرحیم🌸🍃.
هدایت شده از - مکتب‌شهدا ؛
بخوانیم دعای فرج را🌸دعا اثر دارد🌹دعا کبوتر عشق است 😍و بال و پر🍃دارد💗
اینایی که امروز رفتن سیزده بدر باید تو لقمه ونطفشون شک کرد... اره خلاصه. @asreh_honar
+حق؟! _ فرق علیﷺ را چشم ظاهربین مردم شکافت؛ نه شمشیر ابن ملجم مرادی... _عبدالله‌بن‌زبیر | |
واگر‌نه‌دیگر‌نبینید‌پدر‌را . . 🖤. | |
هدایت شده از - مکتب‌شهدا ؛
بسم الله الرحمان الرحیم🌸🍃.
هدایت شده از - مکتب‌شهدا ؛
بخوانیم دعای فرج را🌸دعا اثر دارد🌹دعا کبوتر عشق است 😍و بال و پر🍃دارد💗
شهدای حمله اسرائیل جنایت‌کار‌ ما‌منتظر‌انتقام‌سخت‌هستیم❗️
آهای‌مردم‌هممون‌یتیم‌شدیم !💔
تقاص‌افتادن‌این‌پرچم‌رو‌ تک‌تک‌با‌از‌دست‌دادن‌جون‌عزیز‌هاتون‌پس‌ خواهید‌داد.
هدایت شده از - مکتب‌شهدا ؛
بسم الله الرحمان الرحیم🌸🍃.
هدایت شده از - مکتب‌شهدا ؛
بخوانیم دعای فرج را🌸دعا اثر دارد🌹دعا کبوتر عشق است 😍و بال و پر🍃دارد💗
السلام علیک‌یا‌صاحب‌الزمان‌ روحی‌و‌ارواحی‌لفداء🤍.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ خانومی بچه‌شو آورده مسجد. بچه گریه‌اش گرفته مجلسِ حاج‌آقا را کمی ریخته به هم و ذهن پا منبری ها رو... 👏 حاج‌آقا هم خطاب به خانومه کرده 😳 ببینید چی میگه بهش ! ✅ در ثواب انتشارش شریک شوید تا بقیه روحانیون هم اینکار را یاد بگیرند .
هدایت شده از - مکتب‌شهدا ؛
بسم الله الرحمان الرحیم🌸🍃.
هدایت شده از - مکتب‌شهدا ؛
بخوانیم دعای فرج را🌸دعا اثر دارد🌹دعا کبوتر عشق است 😍و بال و پر🍃دارد💗