eitaa logo
- مکتب‌شهدا ؛
1.8هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
684 ویدیو
48 فایل
- شیعه‌زنده‌است ! نمیزاریم به حرم عمه‌سادات‌بی‌احترامی بشه . - تبلیغات‌پر‌جذب‌دارید ؟ بله داریم 🤡 ؛ @Tablighat_maktab - اطلاعات‌محرمانمون‌هم‌اینجاست‌خبب ؛ @Sharayet_maktab
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج احمد متوسلیان : حاج احمد به یکی از اعضای گروهش خرما تعارف کرد آن مرد در جواب به حاج احمد گفت:مرسی 🌹 حاج احمد متوسلیان گفت چه؟مرد حرفش رو قورت داد و گفت :ممنون حاج احمد گفت حرفی را که اول زده ای چه بود ؟ آن مرد دید چاره‌ای ندارد گفت:گفتم مرسی آن مواقع هم خیلی سردو هوا برفی بود حاج احمد برای آن شخص تنبیهی در نظر گرفت و گفت روی این برف ها خزان برو تا ..... مرد بعد از این که تنبیهش را انجام داد به پیش حاج احمد رفت و گفت من فقط گفتم مرسی وشما ....... حاج احمد گفت ما داریم برای دفاع از حریممون میجندگیم و جون میدیم این کلمه رو غربی ها تدریج دادند پس مانباید این کلمات رو تکرار کنیم چه کلماتی 👇🏻 مرسی اوکی و.....
حالا وقت رمان دختر شینا هست😍😍😍👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣1⃣ فردا صبح یک نفر از همان مهمان های پدرم کاغذ را به خانه پدر صمد برد. همان وقت بود که فهمیدم پدرم مهریه ام را پنج هزار تومان تعیین کرده. پدر و مادر صمد با هزینه هایی که پدرم مشخص کرده بود، موافق نبودند؛ اما صمد همین که رقم مهریه را دیده بود، ناراحت شده و گفته بود: «چرا این قدر کم؟! مهریه را بیشتر کنید.» اطرافیان مخالفت کرده بودند. صمد پایش را توی یک کفش کرده و به مهریه پنج هزار تومان دیگر اضافه کرده و زیر کاغذ را خودش امضا کرده بود. عصر آن روز، یک نفر کاغذ امضاشده را به همراه یک قواره پارچه پیراهنی زنانه برای ما فرستاد. دیگر امیدم ناامید شد. به همین سادگی پدرم به اولین خواستگارم جواب مثبت داد و ته تغاری اش را به خانه بخت فرستاد. چند روز بعد، مراسم شیرینی خوران و نامزدی در خانه ما برگزار شد. مردها توی یک اتاق نشسته بودند و زن ها توی اتاقی دیگر. من توی انباری گوشه حیاط قایم شده بودم و زارزار گریه می کردم. خدیجه، همه جا را دنبالم گشته بود تا عاقبت پیدایم کرد. وقتی مرا با آن حال زار دید، شروع کرد به نصیحت کردن و گفت: «دختر! این کارها چه معنی دارد؟! مگر بچه شده ای؟! تو دیگر چهارده سالت است. همه دخترهای هم سن و سال تو آرزو دارند پسری مثل صمد به خواستگاری شان بیاید و ازدواج کنند. مگر صمد چه عیبی دارد؟ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣1⃣ خانواده خوب ندارد که دارد. پدر و مادر خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانه بخت. چه کسی بهتر از صمد. تو فکر می کنی توی این روستای به این کوچکی شوهری بهتر از صمد گیرت میآید؟! نکند منتظری شاهزاده ای از آن طرف دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصر رویاها. دختر دیوانه نشو. لگد به بختت نزن. صمد پسر خوبی است تو را هم دیده و خواسته. از خر شیطان بیا پایین. کاری نکن پشیمان بشوند، بلند شوند و بروند. آن وقت می گویند حتماً دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کنج خانه.» با حرف های زن برادرم کمی آرام شدم. خدیجه دستم را گرفت و با هم رفتیم توی حیاط. از چاه برایم آب کشید. آب را توی تشتی ریخت و انگار که من بچه ای باشم، دست و صورتم را شست و مرا با خودش به اتاق برد. از خجالت داشتم می مردم. دست و پایم یخ کرده بود و قلبم به تاپ تاپ افتاده بود. خواهرم تا مرا دید، بلند شد و شال قرمزی روی سرم انداخت. همه دست زدند و به ترکی برایم شعر و ترانه خواندند. اما من هیچ احساسی نداشتم. انگار نه انگار که داشتم عروس می شدم. توی دلم خداخدا می کردم، هر چه زودتر مهمان ها بروند و پدرم را ببینم. مطمئن بودم همین که پدرم دستی روی سرم بکشد، غصه ها و دلواپسی هایم تمام می شود. ادامه دارد...✒️
✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣1⃣ چند روز از آن ماجرا گذشت. صبح یک روز بهاری بود. توی حیاط ایستاده بودم. حیاطمان خیلی بزرگ بود. دورتادورش اتاق بود. دو تا در داشت؛ یک درش به کوچه باز می شد و آن یکی درش به باغی که ما به آن می گفتیم باغچه. باغچه پر از درخت آلبالو بود. به سرم زد بروم آنجا. باغچه سرسبز و قشنگ شده بود. درخت ها جوانه زده بودند و برگ های کوچکشان زیر آفتاب دلچسب بهاری می درخشید. بعد از پشت سر گذاشتن زمستانی سرد، حالا دیدن این طبیعت سرسبز و هوای مطبوع و دلنشین، لذت بخش بود. یک دفعه صدایی شنیدم. انگار کسی از پشت درخت ها صدایم می کرد. اول ترسیدم و جا خوردم، کمی که گوش تیز کردم، صدا واضح تر شد و بعد هم یک نفر از دیوار کوتاهی که پشت درخت ها بود پرید توی باغچه. تا خواستم حرکتی بکنم، سایه ای از روی دیوار دوید و آمد روبه رویم ایستاد. باورم نمی شد. صمد بود. با شادی سلام داد. دستپاچه شدم. چادرم را روی سرم جابه جا کردم. سرم را پایین انداختم و بدون اینکه حرفی بزنم یا حتی جواب سلامش را بدهم، دو پا داشتم، دو تا هم قرض کردم و دویدم توی حیاط و پله ها را دو تا یکی کردم و رفتم توی اتاق و در را از تو قفل کردم. صمد کمی منتظر ایستاده بود. وقتی دیده بود خبری از من نیست، با اوقات تلخی یک راست رفته بود سراغ زن برادرم و از من شکایت کرده بود و گفته بود: " انگار قدم اصلاً مرا دوست ندارد. " ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣1⃣ " من با هزار مکافات از پایگاه مرخصی گرفته ام، فقط به این خاطر که بیایم قدم را ببینم و دو سه کلمه با او حرف بزنم. چند ساعت پشت باغچه خانه شان کشیک دادم تا او را تنهایی پیدا کردم. بی انصاف او حتی جواب سلامم را هم نداد. تا مرا دید، فرار کرد و رفت." نزدیک ظهر دیدم خدیجه آمد خانه ما و گفت: «قدم! عصر بیا کمکم. مهمان دارم، دست تنهام.» عصر رفتم خانه شان. داشت شام می پخت. رفتم کمکش. غافل از اینکه خدیجه برایم نقشه کشیده بود. همین که اذان مغرب را دادند و هوا تاریک شد، دیدم در باز شد و صمد آمد. از دست خدیجه کفری شدم. گفتم: «اگر مامان و حاج آقا بفهمند، هر دویمان را می کشند.» خدیجه خندید و گفت: «اگر تو دهانت سفت باشد، هیچ کس نمی فهمد. داداشت هم امشب خانه نیست. رفته سر زمین، آبیاری.» بعد از اینکه کمی خیالم راحت شد، زیر چشمی نگاهش کردم. چرا این شکلی بود؟! کچل بود. خدیجه تعارفش کرد و آمد توی اتاقی که من بودم. سلام داد. باز هم نتوانستم جوابش را بدهم. بدون هیچ حرفی بلند شدم و رفتم آن یکی اتاق. خدیجه صدایم کرد. جواب ندادم. کمی بعد با صمد آمدند توی اتاقی که من بودم. خدیجه با اشاره چشم و ابرو بهم فهماند کار درستی نمی کنم. بعد هم از اتاق بیرون رفت. من ماندم و صمد. ادامه دارد...✒️
چهار پارت رمان دختر شینا تقدیم نگاه های خوشگلتون😍😍😍😍❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃.
بخوانیم دعای فرج را🌸دعا اثر دارد🌹دعا کبوتر عشق است 😍و بال و پر🍃دارد💗
🌹سلام امام زمانم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🌼برلبم دارم سلامت یوسف زهرا سلام 🌼چشم من بی آنکه بیند، آن رخ زیبا سلام 🌼دل خوشم بر مستحبی که جوابش واجب است 🌼آشنایی که غریبی می کنی با ما سلام 🌼آل یاسین خوانِ ارکان ظهورت گشته ام 🌼پا بنه بر دیده، پاسخ گو سلامم را سلام 💚اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج💚 🖤 ¦
«🖤🏴» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌- ‌‌‌- عݪم‌امام‌ح‌ـسین'؏' اوݪ‌بہ‌دست‌حضࢪت‌عباس'؏'بود... بعدبࢪسࢪحضࢪت‌زینب'س'... بانو،قدࢪ چادࢪے‌ڪہ‌بہ‌سࢪ‌ڪࢪدے‌ࢪو‌بدون! ݪطف‌مادࢪمون‌زهرا'س'‌ست مـٰادࢪ‌اجازه‌دادن‌علمداࢪ‌نھضت‌‌امام‌ح‌ـسین'؏'باشے! مࢪاقب‌شیطان‌باش! نذاࢪ‌‌حࢪمت‌چادࢪ‌شڪسته‌بشہ! عݪـمداࢪنھضت‌امام‌ح‌ـسین'؏'بمون‌و‌ جا‌نزن! - - «🏴🖤»↫ •• ـ
•°~🌸🌱 ولی‌فڪرڪن.. اربعین‌شده یه‌ڪوله‌پشتی یه‌چفیه باسربند -یاابالفضل‌العباس- پرچمِ-یابقیة‌الله-به‌دوشت صدای‌مداحی‌-قدم‌قدم‌بایه‌علم... - اشڪ‌شوق جاده:نجف-ڪربلا +اللهم‌الرزقنا‌یه‌همچین‌حالی:)) 💔
🌺امروزمان را پر برکت میکنیم با سلام به چهارده معصوم علیهم السلام🌺 💕بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴم💕 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ و رحمة الله و برکاته 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ علی بن ابی طالب و رحمة الله و برکاته 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ و رحمة الله و برکاته 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ایها ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ و رحمة الله و برکاته 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ایها ﺍﻟﺸﻬید و رحمة الله و برکاته 💐پنج گل باغ نبی💐 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ و رحمة الله و برکاته 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ایها ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ و رحمة الله و برکاته 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ایها ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ و رحمة الله و برکاته 💐گلهای خوشبوی بقیع💐 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ایها ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎته 💐خورشید کاظمین💐 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ 💐قلب ایران و ایرانی💐 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ایها ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ و رحمة الله و برکاته 💐خورشید کاظمین💐 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ایها ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ و رحمة الله و برکاته 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ایها ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ و رحمة الله و برکاته 💐خورشیدهای سامرا💐 🌹السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ و رحمة الله و برکاته 🌹السلام علیکم جمیعا و رحمة الله و برکاته 🌷خداایا به حق ۱۴معصوم روزگارمان را بدون گناه و پر از خیر و برکت قرار بده. 🌼آمین یا رب العالمین 💝التماس دعا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔺صاحب مکیال المکارم می نویسد: 🔸️ یکی از دوستان صالح من در عالم خواب مولا صاحب الزمان سلام الله علیه را دید که فرمود: 🔸️ من دعاگوی هر مومنی هستم كه پس از ذكر مصائب حضرت سيدالشهدا سلام الله علیه برای تعجیل فرج و تایید من دعا كند! 📚 مکیال المکارم بخش۶ ذیل قسمت۲۹ 🔻 اولین دعای ما هنگام جاری شدن اشکها در مجالس عزا، دعای فرج منتقم است ... خـط‌میزنـم‌..! یڪی‌یڪی‌دل‌خواسته‌‌‌های غیـرازظھورت‌را خسران‌زده‌ام‌...🥀 اگرجـزشما ازاجابت‌خانه‌ی‌"ارباب" چیزی‌طلب‌ڪنم..!` 💔
💞 *در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی آرمیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند، سنگ قبر ساده ی او حرف های صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد، دل آدمی را امیدوار می کند.* *بخشی از وصیتنامه:* *شما چهل روز دائم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.* *نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید درهای اجابت به روی شما باز می شود* *سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید، زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.*🍃 *اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.* *خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید.* *🌷شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد*🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃.
بخوانیم دعای فرج را🌸دعا اثر دارد🌹دعا کبوتر عشق است 😍و بال و پر🍃دارد💗
✍ امام امیرالمومنین علی علیه السلام: «حنکوا أولادکم بالتمر ، هکذا فعل النبي (ص) بالحسن و الحسین (ع)» کام کودکان خویش را با خرما بگشایید، پیامبر (ص) با حسن و حسین (ع) چنین کرد. 📚 منبع : الکافی، ج۶، ص۲۴،
☘🌷☘ 🌹برشی از وصیت نامه 💌 اي کسانيکه مأمور دفن من هستيد! وقتي که مرا در قبر مي گذارند، مشت هايم را گره کنيد تا همه بدانند من با مشت گره کرده به سوي دشمن رفتم، دهانم را باز بگذاريد تا از خدا بي خبران آگاه شوند من با نداي الله اکبر بر دشمن تاختم و چشمانم را باز نگه داريد تا همه بدانند با چشم باز به اين راه رفتم و دشمن را به زبوني کشيدم تا شهادت نصيبم شد. ✅جنازه شهيد هنگام دفن، با چشمان باز و حالت لبخند و مشت گره کرده بود با وجود اینکه هنگام خاکسپاری کسي از متن وصيت نامه اطلاع نداشته است.❤️
روز خواستگاری دختره گفت💑 بلد نیستم غذا درست کنم کارای خونه هم طول میکشه یاد بگیرم بچه داریم زیاد بلد نیستم از ظرف شستنم بدم میاد…..   پسر گفت: روزه بلدی بگیری؟؟؟ نماز بلدی بخونی؟؟؟؟🙆‍♂️ قرآن خوندنو دوست داری؟؟؟؟؟ دختره گفت:آره🙆‍♀️   پسره گفت؛ همین بسته، من میخوام نصف دین و زندگیم بشی نه کنیزم   پسره گفت:🙆‍♂️ پس اندازم کمه حقوقمم آب باریکه ست خونه و ماشینم زیادی مدل بالا نیست   دختره گفت:😇🙆‍♀️ خدارو میشناسی؟؟؟؟؟ غیـــــــــرت داری؟؟؟؟؟؟ چشمات پاکه؟؟؟؟ اخلاقت خوبه؟؟؟؟؟ ایمانت قوی هست؟؟؟؟؟؟ پسره گفت:آره   دخترگفت: همین بسته،بقیه رو خودمون میسازیــــم باهمدیگه میریممم جلــو،مهم اینه… پـــــــــرِ پروازِ همدیگــــــه بشیم سمت خدا… 🍁🦋
نِوشتہِ‌پِـسَـر‌بـآیَـد‌قَـد‌بُـلَـند‌،بـآمَـزه‌ ومُعَطـر‌بـآشہ-!.🚶🏻‍♂️ دآرے‌مُـشخَـصآتِ‌بِـرنجِ‌شُـمآلی‌رو‌مـیدے‌مَـگہ؟😐🤦🏻‍♂️ پِسَـر‌فَـقط‌بـآیَـد‌مَـرد‌بآشہ‌:/🖐🏻 هَـمین‌و‌بَـس..!🌿 💔🚶‍♂ ‌
♥️ 🌱 : در شبکھ هاے اجتماعے؛ فقط بھ فکر خوش گذرانے نباشید!✋🏻 شما افسرانِ جنگ نرم هستید و عرصھ جنگ نَرم ، بصیرتے عمار گونھ و استقامتے✊ مالک اشتر وار میطلبد.
~🕊 ارباب‌حسین‌جانم -وَإِن‌أخَذَني‌الموت‌ولَم‌نَلتقي‌فَلاتَنسي‌ إنّي‌تَمنیت‌لِقائك‌کَثیراً.. اگرمرگ‌به‌سراغم‌آمد وهنوزهمدیگرراندیده‌بودیم، فراموش‌نکن‌که‌من‌خیلی‌دیدنِ‌توراآرزومیکردم.. 💙
خدایامیشود: درتیترنیازمندی‌های‌روزگارت‌بنویسی: به‌یک‌نوکرساده‌جهت شهید‌شدن‌نیازمندیم˘˘‌!ོ🌿 •ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 🌻🌿ـ ـ ـ ـ ـ ✨الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ لوَلــیِّڪَ اَلْفــَرَجْ✨
خنده هایت آتشی بر جان ماست سوخت این دل و نگشت آرام باز🖤😭 _قاسم
السلام و علیک یا ابا عبدالله الحسین😔🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیامی از بهشت برای خواهران:از خواهران میخواهم که حجابشان را مثل حضرت زهرا رعایت کنند این حجاب ها امروزی بوی حضرت زهرا را نمیدهند حواستان باشید!
پیام اعضا😍❤️