پس نام کانال از " کلنا فداک یا زینب " به " مهجور " تغییر میکند .
پن: فردا نام تغییر میکند تا همسایه ها متوجه بشن .
کانال:
https://eitaa.com/joinchat/1318781263C4d2a703726
#فور_همسایه_ها
هدایت شده از بنرسازیخَـلاق
سلام بنر بسیار پر جذب میسازیم🛴💕
مخصوص هرنوع کانالی
قیمت:15هزار تومان💵
جذب=اطمینانی
بنر جوری نبود که دلتون میخواست تعویض میشه🕯
@Okcifk313
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣2⃣
می خواستم گریه کنم. گفت: «مگر چه کار کرده ایم که آبرویمان برود. من که سرِ خود نیامدم. زن برادرهایت می دانند. خدیجه خانم دعوتم کرده. آمده ام با هم حرف بزنیم. ناسلامتی قرار است ماه بعد عروسی کنیم. اما تا الان یک کلمه هم حرف نزده ایم. من شده ام جن و تو بسم الله. اما محال است قبل از این که حرف هایم را بزنم و حرف دل تو را بشنوم، پای عقد بیایم.»
خیلی ترسیده بودم. گفتم: «الان برادرهایم می آیند.»
خیلی محکم جواب داد: «اگر برادرهایت آمدند، من خودم جوابشان را می دهم. فعلاً تو بنشین و بگو من را دوست داری یا نه؟!» از خجالت داشتم می مردم. آخر این چه سؤالی بود. توی دلم خدا را شکر می کردم. توی آن تاریکی درست و حسابی نمی دیدمش. جواب ندادم.
دوباره پرسید: «قدم! گفتم مرا دوست داری یا نه؟! اینکه نشد. هر وقت مرا می بینی، فرار کنی. بگو ببینم کس دیگری را دوست داری؟!»
ـ وای... نه... نه به خدا. این چه حرفیه. من کسی را دوست ندارم.
خنده اش گرفت. گفت: «ببین قدم جان! من تو را خیلی دوست دارم. اما تو هم باید من را دوست داشته باشی. عشق و علاقه باید دوطرفه باشد. من نمی خواهم از روی اجبار زن من بشوی.
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣3⃣
اگر دوستم نداری، بگو. باور کن بدون اینکه مشکلی پیش بیاید، همه چیز را تمام می کنم.»
همان طور سر پا ایستاده و تکیه ام را به رختخواب ها داده بودم. صمد روبه رویم بود. توی تاریکی محو می دیدمش. آهسته گفتم: «من هیچ کسی را دوست ندارم. فقطِ فقط از شما خجالت می کشم.»
نفسی کشید و گفت: «دوستم داری یا نه؟!»
جواب ندادم. گفت: «می دانم دختر نجیبی هستی. من این نجابت و حیایت را دوست دارم. اما اشکالی ندارد اگر با هم حرف بزنیم. اگر قسمت شود، می خواهیم یک عمر با هم زندگی کنیم. دوستم داری یا نه؟!»
جواب ندادم. گفت: «جان حاج آقایت جوابم را بده. دوستم داری؟!»
آهسته جواب دادم: «بله.»
انگار منتظر همین یک کلمه بود. شروع کرد به اظهار علاقه کردن. گفت: «به همین زودی سربازی ام تمام می شود. می خواهم کار کنم، زمین بخرم و خانه ای بسازم. قدم! به تو احتیاج دارم. تو باید تکیه گاهم باشی.» بعد هم از اعتقاداتش گفت و گفت از اینکه زن مؤمن و باحجابی مثل من گیرش افتاده خوشحال است.
قشنگ حرف می زد و حرف هایش برایم تازگی داشت.
ادامه دارد...✒️
* مکتبشهدا .
❇️سلام دوستان برای مسابقه های بزرگ عیدغدیر چون تعداد محدوده باید اسم بدن ما هم از همین الان تا عیدغد
ظرفیت تکمیل شد😍
یکمسابقهطولانی هست همین حالا شرایط رو ارسال میکنیم
* مکتبشهدا .
ظرفیت تکمیل شد😍 یکمسابقهطولانی هست همین حالا شرایط رو ارسال میکنیم
🔹کسانی که هم اسم ندادند میتونند در مسابقه شرکت کنند
سلام😍
میبینم همه منتظر یک مسابقه جذاب هستید😍
با مسابقه#عید_غدیر در خدمت شما هستیم🙂🌸
🔶جوایزمون👇🏻
#شارژ
#آموزشساختگیف
#آموزشساختتم
#آموزشساختاستیکر
#پیدیافکتابشهید
😍راستی اگه توی این مسابقه برنده نشدید چهار تا مسابقه آسون دیگه هم داریم که جوایزشون#شارژ هست
🤔چه جوری توی مسابقه شرکت کنید؟
اول عضو کانال زیر میشید👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2671509694C30fb7cdb1a
بعد یک عکس مربوط به عید غدیر رو به آیدی زیر ارسال میکنید👇🏻
√@Okcifk313
√@Okcifk313
وقتی بنر رو بهتون دادند به صورت فور پخش میکنید
فور چی هست؟
وقتی پیام رو نگه دارید(مثل پاک کردن پیام)
ی فلش میاد که دو ویرگول داره همون رو میزنید و برای دوستانتون و گروهاتون ارسال میکنید
سپس هرکس که بازدیدش👁🗨بیشتر باشه برنده مسابقه ما میشه
و ما فقط یک برنده خواهیم داشت
#منتظر_حضور_گرمتون هستیم
حتی اگر نمیتوانید بنر زیاد پخش کنید به خاطر اینکه از رفیق شهیدتون رونمایی بشه عکسش رو برای ما بفرستید😍
مسابقه در کانال زیر صورت میگیرد👇🏻
@maktabe_shohada1
آیدی جهت ثبت نام👇🏻
@Okcifk313
#فور
مهلت مسابقه:تایکشنبه