۱۷ مهر
- مکتبشهدا ؛
@maktabe_shohada1
1.9هزار
دنبالکننده
5.5هزار
عکس
684
ویدیو
48
فایل
- شیعهزندهاست ! نمیزاریم به حرم عمهساداتبیاحترامی بشه . - تبلیغاتپرجذبدارید ؟ بله داریم 🤡 ؛
@Tablighat_maktab
- اطلاعاتمحرمانمونهماینجاستخبب ؛
@Sharayet_maktab
مشاهده در ایتا
پیوستن
- مکتبشهدا ؛
1.9هزار دنبالکننده
دانلود
مطالب قبلی
- مکتبشهدا ؛
ساعت های ۷ شب بود که در خونه به صدا آمد
- مکتبشهدا ؛
رفتم جلوی در سید علی با تیپ مذهبی اش مرا به هیئتشان دعوت کرده بود
- مکتبشهدا ؛
توی پلاستیکی چند دست لباس همراهش بود
- مکتبشهدا ؛
به قولی بلوز یقه آخوندی و شلوار پارچه ای
- مکتبشهدا ؛
زدم زیر پلاستیک و گفتم من این ها را نمی پوشم عرب نیستم
- مکتبشهدا ؛
سید علی با خنده پارچه سبز رنگی را روی سرم گذاشت
- مکتبشهدا ؛
و گفت عرب نیستی و سیدی؟
- مکتبشهدا ؛
حرصم گرفت آخر این مایع ی ننگ را از شناسنامه ام حذف میکنم
- مکتبشهدا ؛
مرا به زور دنبال خود کشید و برد به سمت هیئت
- مکتبشهدا ؛
وارد هیئت شده بودم که نگاهم به پدرم افتاد
- مکتبشهدا ؛
خشکش زده بود
- مکتبشهدا ؛
حق داشت من کجا و هیئت کجا
- مکتبشهدا ؛
در میان سخنرانی اش فقط نگاهش رو به من بود
- مکتبشهدا ؛
کم کم چراغ ها خاموش شد
- مکتبشهدا ؛
پدرم با آن صدای زیبایش روضه خواند
- مکتبشهدا ؛
سید علی با آرنج به پهلویم زد و گفت ساعت بگیر بعد تموم شدن زمان بریم جایی که تو میگی
- مکتبشهدا ؛
دستم به طرف ساعت رفت
- مکتبشهدا ؛
پدرم با صدای بلند میان روضه گفت
- مکتبشهدا ؛
چشمانتان را ببندین و فکر کنید شما حسین ع اید
- مکتبشهدا ؛
بر خلاف میلم چشم هایم را بستم
- مکتبشهدا ؛
روز عاشورا را تصور کردم
- مکتبشهدا ؛
پدرم روضه را آغاز کرد و گفت آی ناموس دار ها
- مکتبشهدا ؛
نمی دانم خواهر یا دختر دارید یا که نه ؟
- مکتبشهدا ؛
اما اگر سیلی به دخترتان بزنند یا چادر خواهرتان را آتش بزنند
- مکتبشهدا ؛
چه میکنید