eitaa logo
* مکتب‌شهدا .
1.7هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
697 ویدیو
48 فایل
- صورت‌پیوند‌جهان‌بود‌علی‌بود ؛ تا نقش‌زمین بود و زمان بود علی بود 💙 ؛ #یاعلي . - تبلیغات‌ ؟ @Tablighat_maktab - شرایط‌کپی‌و‌تبادلات‌با‌ما ؛ @Sharayet_maktab
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  * مکتب‌شهدا .
38007(1).mp3
2.15M
ای یار حسین...... سردار حسین....... چشمت روشن از دیدار حسین...... خوش آمدی ای ماه از صفر..... اگه میخواهید این مداحی زیبا را گوش کنید این مداحی را دانلود و استفاده کنید🌹
‌ میگفت؛ ازهرچیزی‌که‌تعریف‌کردند، بگوکارخداست، مال‌خداست. نکندخدارابپوشانی‌و‌آن‌رابه‌خودت یاغیرخودت‌نسبت‌دهی؛ که‌ظلمی‌بزرگ‌ترازاین‌نیست..!🌿
✌️🏼🌱! - بَرخی‌ها‌قَدرآقاخامِنہ‌اے‌رونِمیدونند . . . توڪِشورایی‌مِثل‌عِراق‌سوریھ‌بِدون‌داشتن وضوبِہ‌عڪس‌آقادَست‌نِمیزنند!(:☝️🏻
🕊 موقعِ‌ خریدِ جـهیزیھ‌💚 خانم‌ فروشـنده‌ بہ عڪسِ‌ صفحہ ے گوشےام‌ اشاره‌ ڪرد و پرسـید: این‌ عڪسِ‌ ڪدوم‌ شَهـیده؟🤔 "خندیدم‌😁 و گفٺم: "این‌ هـنوز شهید نشده‌ شوهـرمھ!"
«🖤🥀» وقـتـۍ بهتون‌ میگن: +التمـاس‌ دعـا واقعا‌ برای‌ طرف‌ دعا‌ ڪݩید، نگید‌ محتاجیم‌ به‌ دعا‌ و‌ ڪلا‌ یادتون‌ بره|: میدونید‌ کہ↓ واسه‌ هرڪۍ دعای‌ خیر‌ ڪنید یه‌ فرشتہ‌ توی آسمون‌ هست کہ‌ چند برابر همون‌ دعا رو برای‌ خودتون‌ میڪنہ🌱🕊
پشت خاکریز می رفتم تا عکس بگیرم که یک لحظه در فاصله ای نزدیک پس از صدای انفجار ، خاک و دود زیادی بلند شد . تا نگاه کردم پسرک را دیدم . چهره معصومش را دود و غبار گرفته بود . به گونه ای که ترکش های صورتش هنوز آشکار نبود . گویا دنبال کسی می گشت . صدای حسین حسینش را شنیدم و به طرفش دویدم . بی اختیار دکمه دوربین را فشار دادم . آنی به زمین افتاده و سرش در دامنم قرار گرفت . به معبودش پیوسته بود صورت خون آلودش را بوسیدم و دیگر اشک امانم نداد . عکاس : سید مسعود شجاعی طباطبایی عملیات کربلای یک _ منطقه مهران
ولی بایدعرض کنیم خدمتشون دیر رسیدید! زنان قبلا دراین سرزمین انقلاب کرده اند:) ⎨🖤⎬↝اللَّھُمَ‌عَـجِّلْ‌لِوَلیِڪَ‌ألْفَرَجْ
🔞شرط عجیب پیرزن برای اجاره خانه اش به سه پسر دانشجوی جوان 🔥 👨‍🎓 سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک☺ قرار گذاشتیم همخونه بشیم. خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا . می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمت شم به بودجه مون برسه. تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند . نزدیک دانشگاه ،تمیزو از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجاره بها!!!😅 گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه، رفتیم خونه ش و شرایط مون رو گفتیم پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجه مون بدیم که خیلی عالی بود .😉 فقط یه شرط داشت که همه مونو شوکه کرد اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید. واقعا عجب شرطی !!!!! همه مون مونده بودیم چه کنیم ؟ من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم . دوتا دوست دیگه م ندیده بودم نماز بخونن .اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود. پس از کمی مشورت قبول کردیم. پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همینجا بمونین . خلاصه وسایل خونه مونو بردیم خونه ی پیرزن. شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنه رو ببره تا مسجد که جنب خونه بود. پاشد رفت و همراهیش کرد. نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم. همه مون خندیدیم. شب بعد من رفتم . با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم. برگشتنی پیرزن گفت شرط که یادتون نرفته ؟ من صبحها ندیدم برای نماز بیدار شید ! به دوستام گفتم از فردا ساعت مونو کوک کردیم ، صبح زود بیدار شدیم چراغو روشن کردیم و خوابیدیم. شب ، بعد از مسجد ، پیرزن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد. واقعا عالی بود بعد چند روز غذای عالی. کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم نماز جماعت ، برامون جالب بود. بعد یک ماه که صبح پامیشدیم و چراغو روشن می کردیم ، کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم . من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند. واقعا لذت بخش بود .لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم. تا آخر ترم هر سه تا با پیرزن به مسجد میرفتیم نماز جماعت .خودمم باورم نمی شد. نماز خون شده بودم😅 اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت. هرسه تامون تغییر کرده بودیم. بعضی وقتا هم پیرزن از یکی مون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را بامعنی براش بخونیم. تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم. چقدر عالی بود. بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره ها را حفظ بوده ، پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش همه مونو تغییر داده بود. خدای بزرگ چقدر سپاسگزارم که چنین فردی را سر راهم گذاشتی راستی چقدرشیوه امربه معروف مهمه و چقدر ميتونيم درس و الگوي صحيح داشته باشيم و چشم به دنیا نداشته باشيم 👌 【
سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یک شهر های کوچک☺️قرار گذاشتیم همخونه شیم. خونه های اجاره کم بودند و اغلب قیمتشون بالا. می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمت شم به بودجه مون برسه تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند.نزدیک دانشگاه،تمیز و از هر نظر عالی.فقط مونده بود اجاره بها!!!!!😅 گفتند این پیر زن میخواد با شما صحبت کنه،رفتیم خونه ش و شرایط را بهمون گفت. پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بود که خودمون پرداخت کنیم که خیلییی هم عالی بود. 😉 فقط ی شرط داشت که همه مونو شوکه کرد اون گفت که هر شب باید یکی از شما ها من رو به مسجد ببره! در ضمن تا وقتی اینجایید باید نمازتون را بخونید. واقعا عجب شرطی!!!!!!!! هممون مونده بودیم چه کار کنیم من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می‌خواندند مسخره میکردم. اون دوستانمم ندیده بودم نماز بخونند اما شرایط خونه هم عالییی زود پس از کمی مشورت........ اگه میخواید ادامه این داستان جذاب را بخوانید و بدونید داستان از چی قراره وارد این کانال شو و بخون این پیام تو کانال سنجاق شده😍 لینک کانال👇🏻 @hoegks
نیاز به حمایت💚🌱.