۱۸ روز از آغاز ناآرامی ها گذشت و ۱۸ شهید در دفاع از امنیت و #حجاب تقدیم کردیم و چه غافل است آن که نمی داند هنوز میلیون ها نفر در این #دیار_دلیران آماده جانفشانی اند؛
🌹سرهنگ پاسدار شهید سیدحمیدرضا هاشمی (زاهدان)
🌹پاسدار شهید محمدامین آب درشکر (زاهدان)
🌹پاسدار شهید علی بیک وارازی (زاهدان)
🌹بسیجی شهید محمدامین عارف (زاهدان)
🌹بسیجی شهید سعید برهانزهی (زاهدان)
🌹گروهبان فراجا شهید فرید کرمپور (رباط کریم)
🌹بسیجی شهید حسین تقی پور (تهران)
🌹ستوان ارتش شهید مسلم جاویدی مهر (قوچان)
🌹بسیجی شهید حسین اوجاقی (تبریز)
🌹بسیجی محمدرسول دوست محمدی (مشهد)
🌹بسیجی شهید رضا زارع مویدی (شیراز)
🌹بسیجی شهید علیاصغر قورت بیگلو (کرج)
🌹بسیجی شهید عباس خالقی (تاکستان)
🌹بسیجی شهید امیرضا اولادی (شیراز)
🌹بسیجی شهید سید عباس فاطمیه (ارومیه)
🌹بسیجی شهید محمدحسین سروری (گرمسار)
🌹بسیجی شهید مجتبی امیریدوماری (قشم)
🌹بسیجی طلبه شهید مهدی زاهدلویی(قم)
🌹سرهنگ فراجا شهید داود عبداللهی (مریوان)
جانم فدای #ایران ...
.
امروز یاد امواتمون باشیم(:
یادتون باشه،یِ روزی ماهم قراره بمیریم؛
وَیکی باید به نیتمون فاتحه بده!
پس بیاید ما فاتحه بدیم تا آیندگان هم؟
برای ما فاتحه بدند😔🖤
میدونی چیه؟
خیلی ها این نظر را دارند که؛
اگه سرمزار شهیدی نرفته باشی ولی برادر!
شهیدت باشه:
اصلا نمیتونی این کار را بکنی-
ولی من تا حالا هزار بار با پای دلـم•
رفتم سر مزار #داداش محسن
شادی روحشان صلوات🌸
پنجشنبه تون بخیر عزیزان آسمانی😭
لطفاً به نیابت از دایی #شهید بنده حقیر
که اسمشون این ها هست و همچنین برادر شهیدمون یعنی👇🏻👇🏻👇🏻
شهید محسن حججی
شهید حسین پور محمود
صلوات ختم کنید🖤🖤
*سلام دوستان*
*🕊️♥️ مهمون امروز ما شهید بزرگوار ♡شهید حاج عبدالله باقری نیاری ♡۳۳ساله ، دارای ۲ فرزند دختر♡*
*♥️ نام پدر ♡ حبیب♡*
*♥️ تاریخ تولد♡۱۳۶۱/۱/۲۹♡*
*♥️ تاریخ شهادت♡۱۳۹۴/۸/۱♡*
*♥️ محل تولد♡ تهران♡*
*♥️ محل شهادت♡حومه شهر حلب، تپههاي بلاصم _ عمليات محرم♡*
*♥️ محل مزار♡ گلزار شهدای تهران♡*
*بادیگارد معروف ایرانی بود که در سوریه روی پای برادرش جان داد🍃🌹شهید باقری دارای قد و قامتی بلند و چهارشانه ای بود که در زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد ، یکی از اعضای تیم حفاظت او بود. مادر شهید میگوید: حاصل ازدواج من و آقا حبیب 5 پسر بود که عبدالله فرزند اولمان بود🍃🌹 نام او را خانم ملکی مادر همین شهید عباس ملکی که کوچهمان به نامش است گذاشت. هفت ماه بود که فرزند اولمان را باردار شده بودم که همان خانم ملکی آمد خانه ما و گفت: «فرزندت پسر است، من خواب دیدم بچهای را به من دادند، پرسیدم این بچه کیه؟🍃🌹 گفتند: بچه حبیب آقا، اسمش هم عبدالله است» به احترام خانم ملکی اسم اولین پسرمان که همین شهید باشد عبدالله شد. عبدالله در بچگی و نوجوانی شیطنت های مخصوص خودش را داشت. عاشق آتش زدن چوب کبریت بود. کافی بود سرم را بر گردانم همه قوطی را می برد کوچه تند تند آتش می زد🍃🌹 علی رغم همه شیطنت هایش همیشه مودب بود. امکان نداشت من یا پدرش وارد خانه شویم تمام قد بلند نشود. گاهی حتی از سر کار آمده بود و از خستگی حس نداشت اما محال بود بلند نشود و دستهای ما را نبوسد. درس خوان و با سلیقه بود🍃🌹 سال 79 آمد گفت: مامان میخواهم وارد سپاه شوم. وقتی متوجه شد داعشی ها به سوریه حمله کردند به شدت متاثر شد. گفت: مامان از ما بعیده که این ها بخواهند به حریم خواهر اربابمان بی احترامی کنند، ما اینجا زنده باشیم آنها راحت تعرض کنند به حریم خانم؟! من طاقت نمی آورم🍃🌹مادر ما شیعه باشیم، شیعه ای که اینقدر ادعایمان میشود که میگفتیم حسین جان ای کاش ما بودیم و شما را یاری می کردیم، الان وقت لبیک گفتن است🍃🌹گفت: مادرِ من! هر چیزی خمسی داره، شما 5 پسر داری باید خمسش را بدهی دیگه. گفتم: پس بچه هایت چه میشوند؟ گفت: مگر این شهدایی که اول انقلاب و در جنگ رفتند زن و بچه نداشتند؟ بعدم شهادت سعادت می خواهد و نصیب هر کسی نمی شود🍃🌹سریال مختار را که پخش می کرد آنجایی که سر وهب را مادرش پرت کرد، میگفت: مادر شما باید همچین زنی باشید و اینجوری هم انتظار می رود. باید اینگونه سر من را پرت کنی سمت دشمن و بگویی چیزی را که در راه خدا دادم پس نمیگیرم🍃🌹*
*🦋شادی روح شهدای اسلام صلوات🦋*
هر شهید یه پرچمه
که نشون میده آقا رو
به ما میگه که چجوری
میشه دید کربُبَلا رو
شهادت یعنی
دلُ به آسمون دادن
با لب تشنه جون دادن
ولایتُ نشون دادن
شهادت یعنی
سر از تنت جدا بشه
جونت براش فدا بشه
اما ولی تنها نشه
آرزویِ شهادتُ تو سینه میکشونم
دلم رو من به آرزوش ایشاالله میرسونم
شهادت شهادت ، همۀ آرزومه
شهادت شهادت ، رویای ناتمومه
آرزوی دل ما اینه روسپید بشیم
پیش پایِ فاطمه ، عاقبت شهید بشیم
شهادت یعنی
شبیه عاشقا شدن
برا خدا گدا شدن
راهی کربلا شدن
شهادت یعنی
رهرو راه حق شدن
با درد دین دمق شدن
حامی مستحق شدن
اونقده یا حسین میگم ، تا حاجتم روا شه
مثل تموم شهدا ، دردِ منم دوا شه
شهادت شهادت ، همۀ آرزومه
شهادت شهادت ، رویای ناتمومه
اگه که میخوای نذاری ، مسلمُ تو کوفه تنها
حامی سید علی باش ، تا بیاد مهدیِ زهرا
شهادت یعنی
علی اکبری شدن
تو کوچه مادری شدن
مطیع رهبری شدن
شهادت یعنی
جون بدی تا جفا نشه
سفیر حق تنها نشه
تا کربلا به پا نشه
هرکی میخواد کهعاشورا ، تکرارنشه دوباره
باید که سر به طاعت سید علی بذاره
شهادت شهادت ، همۀ آرزومه
شهادت شهادت ، رویای ناتمومه
هدایت شده از - مکتبشهدا ؛
38007(1).mp3
2.15M
ای یار حسین......
سردار حسین.......
چشمت روشن از دیدار حسین......
خوش آمدی ای ماه از صفر.....
اگه میخواهید این مداحی زیبا را گوش کنید این مداحی را دانلود و استفاده کنید🌹
میگفت؛
ازهرچیزیکهتعریفکردند،
بگوکارخداست،
مالخداست.
نکندخدارابپوشانیوآنرابهخودت
یاغیرخودتنسبتدهی؛
کهظلمیبزرگترازایننیست..!🌿
#رهبرمآسیدعلۍ✌️🏼🌱!
-
بَرخیهاقَدرآقاخامِنہاےرونِمیدونند . . .
توڪِشوراییمِثلعِراقسوریھبِدونداشتن
وضوبِہعڪسآقادَستنِمیزنند!(:☝️🏻
#برشےازکتـابقصھدلبرے 🕊
موقعِ خریدِ جـهیزیھ💚
خانم فروشـنده بہ عڪسِ صفحہ ے گوشےام اشاره ڪرد و پرسـید:
این عڪسِ ڪدوم شَهـیده؟🤔
"خندیدم😁 و گفٺم:
"این هـنوز شهید نشده شوهـرمھ!"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کارا را اگه مدرسه هستی حتما انجام بده🌸🍃
«🖤🥀»
#تلنگرانه
وقـتـۍ
بهتون میگن:
+التمـاس دعـا
واقعا برای طرف دعا ڪݩید،
نگید محتاجیم به دعا و ڪلا یادتون بره|:
میدونید کہ↓
واسه هرڪۍ دعای خیر ڪنید
یه فرشتہ توی آسمون هست
کہ چند برابر همون دعا رو برای خودتون میڪنہ🌱🕊
پشت خاکریز می رفتم تا عکس بگیرم که یک لحظه در فاصله ای نزدیک پس از صدای انفجار ، خاک و دود زیادی بلند شد .
تا نگاه کردم پسرک را دیدم . چهره معصومش را دود و غبار گرفته بود .
به گونه ای که ترکش های صورتش هنوز آشکار نبود .
گویا دنبال کسی می گشت . صدای حسین حسینش را شنیدم و به طرفش دویدم .
بی اختیار دکمه دوربین را فشار دادم .
آنی به زمین افتاده و سرش در دامنم قرار گرفت .
به معبودش پیوسته بود صورت خون آلودش را بوسیدم و دیگر اشک امانم نداد .
عکاس : سید مسعود شجاعی طباطبایی
عملیات کربلای یک _ منطقه مهران
🔞شرط عجیب پیرزن برای اجاره خانه اش به سه پسر دانشجوی جوان 🔥
#داستان_سه_دانشجو👨🎓
سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک☺ قرار گذاشتیم همخونه بشیم.
خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا .
می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمت شم به بودجه مون برسه. تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند . نزدیک دانشگاه ،تمیزو از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجاره بها!!!😅
گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه، رفتیم خونه ش و شرایط مون رو گفتیم
پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجه مون بدیم
که خیلی عالی بود .😉
فقط یه شرط داشت که همه مونو شوکه کرد
اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید.
واقعا عجب شرطی !!!!!
همه مون مونده بودیم چه کنیم ؟ من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم . دوتا دوست دیگه م ندیده بودم نماز بخونن .اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود.
پس از کمی مشورت قبول کردیم.
پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همینجا بمونین .
خلاصه وسایل خونه مونو بردیم خونه ی پیرزن.
شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنه رو ببره تا مسجد که جنب خونه بود.
پاشد رفت و همراهیش کرد. نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم.
همه مون خندیدیم.
شب بعد من رفتم .
با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم.
برگشتنی پیرزن گفت شرط که یادتون نرفته ؟
من صبحها ندیدم برای نماز بیدار شید !
به دوستام گفتم از فردا ساعت مونو کوک کردیم ، صبح زود بیدار شدیم چراغو روشن کردیم و خوابیدیم.
شب ، بعد از مسجد ، پیرزن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد.
واقعا عالی بود بعد چند روز غذای عالی.
کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم نماز جماعت ،
برامون جالب بود.
بعد یک ماه که صبح پامیشدیم و چراغو روشن می کردیم ، کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم .
من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند.
واقعا لذت بخش بود .لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم.
تا آخر ترم هر سه تا با پیرزن به مسجد میرفتیم نماز جماعت .خودمم باورم نمی شد.
نماز خون شده بودم😅
اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت. هرسه تامون تغییر کرده بودیم. بعضی وقتا هم پیرزن از یکی مون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را بامعنی براش بخونیم.
تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم.
چقدر عالی بود.
بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره ها را حفظ بوده ، پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش همه مونو تغییر داده بود.
خدای بزرگ چقدر سپاسگزارم که چنین فردی را سر راهم گذاشتی
راستی چقدرشیوه امربه معروف مهمه و چقدر ميتونيم درس و الگوي صحيح داشته باشيم و چشم به دنیا نداشته باشيم 👌
【
May 11
سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یک شهر های کوچک☺️قرار گذاشتیم همخونه شیم.
خونه های اجاره کم بودند و اغلب قیمتشون بالا.
می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمت شم به بودجه مون برسه تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند.نزدیک دانشگاه،تمیز و از هر نظر عالی.فقط مونده بود اجاره بها!!!!!😅
گفتند این پیر زن میخواد با شما صحبت کنه،رفتیم خونه ش و شرایط را بهمون گفت.
پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بود که خودمون پرداخت کنیم که خیلییی هم عالی بود. 😉
فقط ی شرط داشت که همه مونو شوکه کرد اون گفت که هر شب باید یکی از شما ها من رو به مسجد ببره!
در ضمن تا وقتی اینجایید باید نمازتون را بخونید.
واقعا عجب شرطی!!!!!!!!
هممون مونده بودیم چه کار کنیم من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز میخواندند مسخره میکردم. اون دوستانمم ندیده بودم نماز بخونند اما شرایط خونه هم عالییی زود
پس از کمی مشورت........
اگه میخواید ادامه این داستان جذاب را بخوانید و بدونید داستان از چی قراره وارد این کانال شو و بخون این پیام تو کانال سنجاق شده😍
لینک کانال👇🏻
@hoegks
چقدر حرف نگفته به محضرت دارم؛
چقدر سينهی من تنگ و روی تو زيبا
"قل شيئاً بمثابتة عناقك"
چيزى بگو كه مثل ِ
در آغوش كشيدنت باشد...
#شب_زیارتی_ارباب
#شب_جمعه_هوایت_نکنم_میمیرم_حسین_جان_