eitaa logo
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
8 فایل
🌹کانال ترویج مکتب حاج قاسم سلیمانی اهداف👇 اعزام راویان تخصصی مکتب برگزاری دوره وکارگاه آموزش تخصصی روایتگری وتربیت استادومربی مکتب اعزام کاروان راهیان مکتب به استان کرمان برگزاری کنگره ویادواره حاج قاسم ⚘سیاری ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ @shahidegomnamemaktabehajqasem
مشاهده در ایتا
دانلود
✅وصیت حاج قاسم برای رقابت اصلاح طلب و اصولگرا نکته ای کوتاه به سیاسیون کشور دارم، چه آنهایی که خود را اصلاح طلب می نامند و چه آنها که اصولگرا. آنچه پیوسته در رنج بودم اینکه عموما ما در دو مقطع، خدا، قرآن و ارزش ها را فراموش می کنیم، بلکه فدا می کنیم! عزیزان هر رقابتی با هم می کنید و هر جدلی با هم دارید اگر عمل شما و کلام شما یا مناظره هایتان به نحوی تضعیف کننده دین و انقلاب بود، بدانید شما مغضوب نبی مکرم اسلام و شهدای این راه هستید؛ مرزها را تفکیک کنید. اگر می خواهید باهم باشید، شرط باهم بودن، توافق و بیان صریح، حول اصول است. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | لحظه باز کردن درب حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) به دست شهید حاج قاسم سلیمانی 🏴 به مناسبت فرا رسیدن سالروز وفات حضرت زینب (س) -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
34.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 مصاحبه با مادر شهدای مدافع حرم مصطفی و مجتبی بختی از مشهد مقدس ‎‎‌‌‎-فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل پنجم : روایات سوریه 🔸صفحه: ۲۹۸-۲۹۷-۲۹۶ 🔻قسمت: ۱۷۲ همرزم شهید: رسول جمشیدی دو سال در لاذقیه بودم. تلفنی و حضوری با حسین در تماس بودم. از حال هم خبردار می شدیم. هروقت حسین را می دیدم، با حس و حالی که داشت، نگرانش می شدم. بهش می گفتم《حسین، خیلی مواظب خودت باش.》.تا این که شبی خبردار شدم حسین، نزدیک شهر حماه به شدت مجروح شده و در بیمارستان، زیر عمل جراحی است. تیر به سینه اش اصابت کرده بود. خون ریزی مویرگ هایش خیلی زیاد بود. حدود دو سه ساعت در اتاق عمل بود. همگی نگران بودیم و نومید و دست به دعا. لحظه به لحظه، از وضعیتش خبر می گرفتیم. تا این که خبر دادند به لطف و مصلحت خدا، تیر فقط دیواره ی ریه و قلبش را خراش داده. خوشبختانه حسین نجات پیدا کرده بود. خیلی خوشحال شدیم. چند روز بعد، حسین را سوار ویلچر، با انواع و اقسام سرم و بانداژ، به فرودگاه شهر لاذقیه آوردند. همین که دیدمش و بوسیدمش و خوش وبشی کردیم، بغض کرد و گفت《رسول، دیدی باز من شهید نشدم؟!من لیاقت نداشتم!》.باهاش دعوا کردم. گفتم《چی می گی؟!حسین،این حرف ها رو نزن!قرار نیست شهید بشی!عدّه ای باید بمونند برای کمک به اسلام. اگه قرار باشه همه شهید بشن که نمی شه؟! اسرائیل هنوز مثل یه غده ی سرطانی، جلوی ماست. باید از ریشه بکَنیمش.》.با هواپیما به دمشق فرستادیمش. بعدازظهر همان روز، برای مراحل بعدی درمان، به تهران اعزام شد. می دانستم حسین، مثل زمان جنگ، زخم هایش هنوز التیام پیدا نکرده برمی گردد! 🔻قسمت: ۱۷۳ همرزم شهید: مرتضی حاج باقری حسین، چهارده ماه سوریه بود. دو ماه قبل از شهادتش، در شهر حماه تیر خورده و مجروح شده بود. این تیر، به بغل ریه ی حسین اصابت کرده بود. در همان سوریه، حسین را عمل کرده بودند. هفده بخیه خورده بود. همین که حسین کمی بهتر می شود، برای ادامه ی مداوا به تهران انتقالش می دهند. در بیمارستان بقیه الله بستری اش می کنند. به خانم اش زنگ زدم. گفتم《حسین مجروح شده. الآن در بیمارستان بستریه. امروز بلیت بگیرید و با بچّه ها بیایین تهران. خودم می آم فرودگاه دنبال تون.》.رفتم فرودگاه، و سوار ماشین شان کردم.در طول مسیر،بچّه ها بی تابی می کردند. می گفتند《عمو، تو رو خدا، بگو چی شده! برای بابامون اتفاقی افتاده؟!》. هی می گفتم《عمو، به خدا، باباتون زخمی شده.》 اصلاً باور نمی کردند. رسیدیم به بیمارستان بقیه الله. همه، دور حسین جمع شده بودیم. رفتم کنار حسین. به حسین گفتم:《حسین، این تیری که خورده ای،خیلی قیمت داره.》.گفت:《چرا؟!》.گفتم تو کارهای اقتصادی که در گذشته می کردی، اگه کوچک ترین حقّ الناسی بر گردنت باشه،با این تیر پاک می شه. الآن صفر صفر شده ای.خلاصه،این تیر، واسطه می شه که حق النّاس رو، یا ببخشند، یا بخشیده شی. حسین، حالا دیگه آماده ی شهادت ای! 👇 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------ ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ| رقص و جولان بر سر میدان کنند/ رقص اندر خون خود مردان کنند... ▫️شادی روح پاک و مطهر شهدای مدافع حرم صلوات ‎‎‌‌‎┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 دختر کنار پیکر مادر نشسته است پسر نیز کنار اوست و پدر ... روضه مجسم است... اما اینجا فرق دارد، اینجا همه این دختر را آروم‌ میکردند، اینجا به دختر شهیده شکلات و هدیه میدادند، اینجا کسی سر دختر فریادی نکشید، همه آرام آرام، با محبت صحبت کردند... آری روضه مجسم است... 🎶 حالا که اومدی پیشم... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
21.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍نگاهی به زندگی و مجاهدت های شهید مرتضی جاویدی همو که امام بر پیشانیش بوسه زد.. 🔸هفتم بهمن ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۵ شلمچه سالروز شهادت مرتضی جاویدی فرمانده گردان در لشکر المهدی کسی که از سوی ارتش صدام برای سرش جایزه گذاشته بودند. 💢خاطره‌ای از شهید جاویدی معروف به اشلو. 🔹در عملیات کربلای ۵ قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله در محاصره‌ دشمن گیر می‌کند با بی‌سیم همراه با داد و فریاد به قرارگاه می‌گوید عراقی‌ها ما رو محاصره کردن تو چند متری‌مون هستن بعید می‌دونم کسی از ما زنده بمونه دیدار به قیامت... 🔸محمدجعفر اسدی فرمانده لشکر المهدی در محور کناری لشکر ثارالله بیسیم را برمی‌دارد و می‌گوید قاسم قاسم جعفر... 💢جواب می دهد جعفر به گوشم می‌گوید اشلو رو برات می‌فرستم جواب می‌دهد هر کاری می‌کنی زودتر جعفر جان... 🔹اسدی هم مرتضی جاویدی فرمانده گردان فجر لشکر المهدی معروف به اشلو را به همراه نیروهایش به کمک قاسم سلیمانی می‌فرستد... 🔸او نیز به سرعت خود و افرادش را به پشت نهر جاسم در محدوده‌ی پنج ضلعی می‌رساند با نیروهای عراقی درگیر می‌شود و می‌تواند محاصره‌ آنها را بشکند و دشمن را به عقب براند و بچه‌های لشکرثارالله از محاصره‌ دشمن بیرون بیایند... 💢و حالا چرا اشلو؟... 🔹 مرتضی جاویدی بین عراقی‌ها معروف شده بود به اشلو از بس که خودش را به سنگرهایشان می‌رسانده و به عربی باهاشان صحبت می‌کرده و می‌گفته اشلونک یعنی حالت چطوره؟... 🔸بعد که می‌رفته می‌فهمیده‌اند از نیروهای ایرانی بوده و خودش را عراقی جا زده که از آنها اطلاعات منطقه را بگیرد... 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
بـزرگۍمۍگفـت: تڪیہ‌ڪن‌بہ‌شھدا شھـداتڪیہ‌شـون‌خـداسـت اصـلاڪنار‌گل‌بنشـینۍبـوۍگـل‌مۍگیـرۍ پس‌گلسـتـان‌ڪن‌ڪل‌زندگیـت‌رو بـٰایـٰادشھـدا🙂🌿؛ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🦋 مگر می شود یادتو کرد کمی گریه نکرد به خدا بعد تو این دل به کسی تکیه نکرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani --------‐‐-------------------------------------------------
🌷سردار شهید یونس زنگی آبادی🌷 نام: یونس زنگی آبادی نام پدر: ملاحسین ولادت: 1340/01/01 (کرمان/زنگی آباد) شهادت: 1365/10/25 (شلمچه/کربلای۵) وضعیت تاهل: متاهل و صاحب دو فرزند یک دختر بنام فاطمھ ویک پسر به نام مصطفی نام جهادی: ندارند اما در جبهه ملقب به حاج یونس بودند اخرین مقام: سرباز امام خمینی(ره)و فرمانده تیپ امام حسین(ع)از لشکر ۴۱ثارالله کرمان نحوه شهادت: کربلای پنج ؛ ترکش به سر و دست و بی سر شدن سن شهادت: ۲۵ ساله قسمتی از وصیتنامه شهید: مراقب منافقین داخلی باشید و نگذارید انها پا روی خون شهدا بگذارند و خون شهدا را پایمال کنند -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
بمناسبت هم روز دختر وهم روز مادر سردارتشریف اورده بودن منزل ‌وچادر برای دختران وعروس وهمسر بزرگوار شهید به عنوان کادو اورده بودن .....حسین اقا بغل دستشون نشسته به سردار میگه چند روز دیگه هم روز پسر وپدر و....‌‌سردار به مزاح یکی ازبسته های چادر میبره نزدیکش میگن میخواهی یکی ازاین بسته هارا بهت بدهم ..البته بعدش فرمودن مزاح بود ودلم میخواسته بخندید ودلتون شاد بشه شادی رو سردار دلها فاتحه و صلوات 🍃 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل پنجم : روایات سوریه 🔸صفحه: ۳۰۰-۲۹۹ 🔻قسمت: ۱۷۴ فایل صوتی: حاج حسین بادپا در این مدت مجروحیتم، فقط به این فکر میکردم که هر چه زودتر بهتر شوم وبرگردم سوریه. باز می بایست حاج قاسم را راضی می کردم. می دانستم حتما عیادتم می آید. می بایست رضایتش را همین جا می گرفتم. از آن طرف هم اگر کسی از بچه ها تیر می خورد، احسنت نداشت؛ می گفتند بی احتیاطی کرده. منتظر بودم که حاج قاسم سرزنشم کند. حاج قاسم، با چند نفراز همراهانش آمد عیادتم. بر خلاف تصورم، با روی گشاده آمد سمتم. بعد از خوش وبش کردن، به پسرم احسان گفت «احسان جان، تا تو دیگه راضی نباشی، بابات به سوریه بر نمی گرده.» بعد از این حرف حاجی، به فکر عمیقی فرو رفتم؛ بدون این که به اطرافم توجه کنم. به احسان گفتم «احسان، بابا، راضی هستی؟!» احسان گفت «نه!» خانمم به احسان گفت «احسان، چی داری می گی مادر؟!» حاج قاسم لبخندی زد و به همراهانش گفت «مادر رو ببینید!» به من هم گفتم«حسین، قدر خانمت رو بدون. زنی که همسرش رو به سمت دین هل میده، باید قدرش رو بدونی.» راست می گفت حاج قاسم! هر وقت کم می آوردم‌، هر وقت می بریدم، این خانمم بود که می گفت: حسین، حیف نیست؟! همه چی اونجاست. 🔻قسمت: ۱۷۵ فایل صوتی: حاج حسین بادپا کادر پرستاری، همین که فهمیدند حاج قاسم آمده بیمارستان، دور حاج قاسم را گرفتند وشروع کردند به عکس گرفتن. حاج قاسم به آن ها گفت «تا حالا برای آقای بادپا چه کارهایی کرده این؟» آن ها شروع کردند به توضیح دادن که از دیشب، این دستگاه را قطع کردیم؛ این سرم را وصل کردیم و... حاج قاسم خندید وگفت «من از شما کادر پرستاری می ترسم. زمان جنگ تحمیلی، من مجروح شده بودم. من رو توی یکی از بیمارستان های دزفول بستری کرده بودند. اونجا، فرار رو بر قرار ترجیح دادم؛ نه از جنبه ی ایثارگری؛ بلکه از دست شما کادر پرستاری !» معاون بیمارستان، کنار حاج قاسم ایستاده بود. برای این که ازکار آن ها دفاع کند، گفت «حاج آقا، من تضمین شون می کنم» حاج قاسم خندید وگفت «من از تو بیشتر می ترسم!» بعد رو به من کرد و گفت «حسین، خودت می خوای چکار کنی؟» گفتم «راحت ترم که برم کرمان.» حاج قاسم، فوری به همراهانش گفت «با بیمارستان فاطمه الزهرا هماهنگ کنید. با فرودگاه هم تماس بگیرید. همین الان دستور انتقالش رو بدین.» مرا همان شب انتقال دادند به بیمارستان فاطمه الزهرای کرمان. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------ ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍لحظاتی از حضور شهید حاج‌ قاسم سلیمانی در جمع نیروهای گردان ۴۰۷ بم در نقطه رهایی قبل از شب عملیات... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱 🎥 سلیمانی: شهید حسن باقری به تعبیر خودم بهشتیِ جنگ بود. سالروز شهادت شهید 🕊 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
✍سردار شهید حاج حسین بادپا تقدیر الهی این بود که در سوریه شهید شود شاید ذخیره ای بود برای روزهایی که دفاع گسترده تر از آن روزها در دفاع مقدس و والفجر هشت بود شاید آن روزها آنچه در کشورهای اسلامی از جمله سوریه می گذشت سخت تر از عبور از اروند بود. 🔹شهید حسین بادپا از رزمندگان و فرماندهان دوران دفاع مقدس پس از دو بار مجروحیت در سوریه سرانجام به همراه همرزم خود شهید هادی کجباف در منطقه بصر الحریر استان درعا در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🔸سردار شهید بادپا یادگار دوران دفاع مقدس بیش از چهار سال به عنوان مسئول محور شناسایی و در مقاطعی نیز فرمانده گروهان و معاون گردان در لشکر ۴۱ ثارالله بود... 🔹سردار بادپا جانباز هفتاد درصد با وجود اینکه در دوران دفاع مقدس یک چشم خود را ازدست داده بود ولی در ماموریت‌های جنوب‌ شرق لشکر ۴۱ ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار نیز فعال بود. 🔸شهیدی که آرزو داشت پیکرش مفقود شود تا حاج قاسم در مراسم تشییع اش اذیت نشود... 💢هدیه به روح مطهر و ملکوتی اش صلوات... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل پنجم :روایات سوریه 🔸صفحه:۳۰۳-۳۰۴ 🔻قسمت۱۷۸ هم رزم شهید :محمد رضا صالحی حسین در سوریه به یقین رسیده بود که این راه، پایانی جز وصال یار ندارد. زمانی که مجروح شده بود، رفتم بیمارستان بقیة اللّه، عیادتش. همین که دیدمش، گفتم«حسین، دیدی باز شهید نشدی!؟ فقط درصدجانبازی ات زیاد شد. دیگه پیرمرد، از من و تو گذشته. حالادیگه برگرد سرخونه و زندگی ات،». خندید و گفت: «اخه، من آدم کارهای ناتموم نیستم. فقط مونده ام دوباره چه جوری باید حاج قاسم رو راضی کنم تا برگردم. خیلی غبطه ی روزهای از دست رفته را خوردم. خیلی حرف ها شنیدم !حالا بعد از سال ها یه فرصتی پیش اومده نمی خوام به این راحتی از دستش بدم. من به خودم قول داده ام که این بار دست خالی برنگردم. » هنوز مانده ام که حسین به حضرت زهرا سلام اللّه علیها هم قول داده بود که مثل مادرش گمنام بماند و جنازه اش هم برنگردد؟ قسمت:۱۷۹ هم رزم شهید :رضا نژاد شاهرخ آبادی با حسین خیلی صمیمی بودم. در جریان همه ی مشکلات من بود. یک روز به گوشی من پیام داد که«من دارم می رم سوریه.» گفتم«حسین ،تنهایی؟!کاری کن که من هم بیام.» گفت: «رضا،خودت بهتر می دونی من هم دوست دارم باهم باشیم. یه نامه برای حاج قاسم بنویس. مشکلاتت رو براش توضیح بده. ازش بخواه کمکت کنه. ». من حاضر به این کار نمی شدم. تا این که شش ماه قبل ،خواب حسین را دیدم. باشهید یوسف الهی، در ورودی حسینیه ایستاده بود. به هم تعارف می کردند. حسین گفت «شما همیشه جلویی. برو. من هم پشت سر شما می آم.». یوسف الهی داخل شد ؛ بعد هم حسین بادپا. خیلی خوشحال شده بودم. رفتم هر دوتایشان را بغل کردم. سه تایی ،کنار محراب نشستیم. حسین گفت«نژاد،چه کار می کنی ؟». گفتم «خادمی». گفت«نامه ای که نوشته بودی برای حاج قاسم ؛من با حاج قاسم صحبت کردم. اون از نامه بی خبره !». 👇 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------ ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند... بمیرم برا دل رهبرم😭 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------