eitaa logo
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
1.3هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
8 فایل
کانال ترویج مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی اهداف👇 ۱)اعزام راویان تخصصی مکتب ۲)برگزاری دوره وکارگاه آموزش تخصصی روایتگری وتربیت استاد،مربی وراوی مکتب ۳)اعزام کاروان راهیان مکتب به استان کرمان ۴)برگزاری کنگره ویادواره حاج قاسم ⚘سیاری ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ @Mojtabas1358
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام؛ 🌹گزارش تصویری ویژه برنامہ "روایت ناتمام" به مناسبت سالروز تدفین پیکر مطهر سردار سپاه اسلام شهید حجت الاسلام والمسلمین حاج محمد شیخ شعاعی و سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی و به یاد شهید عزیز مدافع حرم آقاعین الله مصطفایی ☝☝☝ 🌷 با روایت گری آزاده دفاع مقدس و راویان ⚘ با حضور خانواده های معظم شهدا، راویان، رزمندگان و مسئولین 🕒 صبح جمعه ۲۹ مرداد ماه ۱۴۰۰ 🏙 گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم ، مزار مطهر شهدا و در فضای باز ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/sayarimojtabas
کتاب حاضر روایتی است داستانی از زندگی سراسر اخلاص و جهاد حاج شعبان نصیری که در آن با بیش از ۱۰۰ نفر از همرزمان و دوستان و نزدیکانش از جمله سرلشکر حاج قاسم سلیمان فرمانده سپاه قدس، ابو مهدی المهندس (فرمانده حشد الشعبی عراق) و همچنین حجت الاسلام «سید سعیدرضا عاملی» دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی و… مصاحبه شده است. 📕گزیده کتاب: دو سال پیش در مراسم چهلم سردار بی ادعا، شهید شعبان نصیری، حاج قاسم سلیمانی از این شهید عزیز این گونه یاد نمودند: «شهید نصیری از اولیای الهی بود که در جامعه ما مخفی ماند. او مثل شیشه عطر بزرگی بود که باید درِ آن برداشته می شد، تا جامعه ما عطر آن را استشمام کند و بشناسد خصوصیات چنین شهیدی. 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
وقتی از کار برمی گشت، با وجود خستگی کار، درخونه یک ثانیه هم بیکار نمینشست. برای راحتی من خیلی زحمت میکشید واگر میدید ازانجام کاری خسته شدم انجام اون کار رو به عهده خودش میدونست... هیچوقت نمیذاشتن من از انجام کارهای خونه خسته بشم. می گفتم حسابی کدآقایی هستی برای خودت... می گفت: - حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) به حضرت علی(علیه‌السلام)فرموده: مردى كه به زن خود در خانه کمک كند، خدا ثواب یک سال عبادتی را که روزها روزه باشد و شبها به قیام و نماز ایستاده باشد به او می‌دهد✨ 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
12.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت سردار شهید سلیمانی| رویای صادقه از امام حسین علیه السلام در بحبوحه جنگ با داعش 💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
همیشه در حال بدو بدو بود و تکاپو بود. مخصوصا وقتی ایام یا ائمه میشد یا ماه محرم و ماه رمضان.. می‌گفتم بابا چرا اینقدر خودت رو خسته میکنی یه کم استراحت کن فقط لبخند میزد، همش تو راه کار و هیئت و مراسمات و بود ولی الان آرام آرام انگار که می دونست زود میخواد بره به خاطر همین این دنیا همش میدوید تا در دنیای ابدی آرام بگیره و با بهترینها آرامش بگیره.. ✍🏻به روایت مادر 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
چله ميگرفت؛ قرار های مختلفی می‌گذاشت؛ مي خواند يا يک چله نماز صبح ميرفت کنار شهدای گمنام تيپ الغدير. نيتش را نميدانستيم ،وقتی مدتی بعد از نماز مغرب، زیارت عاشورا ميخواند حدس ميزديم که دوباره چله خوانی دارد. يکی از کار هايی که باب کرده بود و به ما هم ياد داد ، قبل از محرم، شروع ميکرديم به عدس پلو خوردن، ميگفت عدس اشک را زياد ميکند. از چند روز مانده به محرم را شروع میکرد... یک روز عاشورا یادم هست توی خانه غذا درست کرد، حدود چهل نفر بودیم. روز عجیبی بود. حتی موقع شستن دیگ و پختن غذا هم می‌خواندند. تعداد کم بود ولی، اثرش قابل قیاس نبود. عشقِ این بود که با شور و حرارت بخواند. میگفت نباید در بند سبک باشی؛ وقتی هم مثل ما مستمع بود اصلاً کاری به مداح نداشت. هر کسی اسم امام حسین (علیه السلام) را می آورد با خودش حسین حسین میگفت و ناله میکرد. کتاب عمار حلب🌱 ع💚 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
9سالی بود که خاکش کرده بودیم. همون جنازه ای که 18روز توی ارتفاعات کردستان مونده بود.. تازه بعد از 28روز که برای دفن آوردنش تغییری که نکرده بود هیچ، بوی خوشی هم می داد. بارون زده بود وقبرش رو خراب کرده بود باید تعمیرش می کردیم. سنگ قبرش رو برداشتیم. زیر سنگ خالی شده بود. دیواره های قبر و سنگ لحد بهم ریخته بود.برادر و پسرم رفتند توی قبر جنازه سالم بود. نمی شد کاری کرد باید می آوردنش بیرون وقتی خواستند جنازه رو بدند بالا،دست هردوشون خونی شد.🍃 اینا رو پدرش می گفت با همون لهجه بوشهری ادامه داد:«شبا کا از بیرون می اومد تا دیر وقت می نشست زیر نور چراغ فانوس،می خوند و می نوشت. بهش می گفتم: بابا خسته ی کاری، برو بخواب برای چی خودتو اذیت می کنی؟» می گفت: «بابا می خوام خوندن و نوشتن یاد بگیرم، روضه خون امام حسین(ع)بشم.» آخر به آرزوش رسید. محرم که می شد مردم رو جمع می کرد براشون نوحه می خوند،روضه می خوند. عبدالنبی هر چی داره از امام حسین(ع)داره...»🍃 کتاب خط عاشقی:حسین کاجی تولد: 1342استان: بوشهر روستای تنگ ارم برازجان شهادت: 8/5/1362 منطقه عملیاتی حاج عمران🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من از تبار سرهای بر نیزه رفته ام.. 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
یک روز که کنارش نشسته بودم به من گفت: «معنای «حُسن مأب» در قرآن چیست»؟ گفتم: چرا؟ گفت: «دلیل سوالم را برایت می‌گویم، ولی دوست ندارم تا زنده‌ام برای کسی نقل کنی. اگر لایق بودم و رفتم که هیچ، اگر نه تا در زمان حیاتم به کسی نگو». گفتم: بگو رفیق چشم. بعد ادامه داد «در سفری که به قم داشتم به حرم حضرت معصومه (س) رفتم و کنار قبر آیت‌الله بهجت نشستم. قرآن دستم بود و استخاره‌ای گرفتم. این آیه آمد «الذین آمنو و عملو الصالحات طوبی لهم و حُسن مأب» (همان کسانی که ایمان آورده و عمل شایسته بجا آوردند، خوشی و سرانجام نیک از آن آنهاست. آیه شریفه 29 سوره رعد)». بعد اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: «حُسن مأب» یعنی همان شهادت؟ گفتم بله رفیق، یعنی بهترین جایگاه که فقط شهدا به آن درجه می‌رسند». 💞 فدایی ع💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
قبل از عملیات والفجر هشت برای بچه های گردان صحبت میکرد: برادران! اگر در عملیات زخمی شدید، خیلی بی‌تابی نكنید كه دو نفر دیگر هم مجبور شوند از شما پرستاری كنند و شما را به عقب انتقال دهند. سعی كنید خودتان را از معبر عقب بكشید تا برادران امدادگر سراغ شما بیایند. آه و ناله نكنید كه روحیه بقیه تضعیف شود، بعد اشاره كرد، من خودم زخمی شدم، دستم قطع شد، نه آه كردم و نه ناله، چون روحیه دیگران ضعیف می‌شد؛ بعد سه بار گفت: استغفرالله، استغفرالله، استغفرالله، این نیت را نداشتم كه از خودم تعریف كنم! شهید حسین خرازی🌷 ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
امیر سرتیپ ناصر آراسته از فرماندهان ارتشی دوران دفاع مقدس و مشاور نظامی فرماندهی کل نیروهای مسلح در خاطره‌ای درباره ایثار و فداکاری یک پزشک در بیمارستان صحرایی روایت می‌کند: این پزشک بیش از دو روز بود که از اتاق عمل خارج نشده بود. ناهار و شام و نماز خواندش هم در همان اتاق بود. پشت سر هم مجروح می‌آوردند توی این بیمارستان صحرایی و او که پزشک جراح بود باید جراحی می‌کرد. بعضی وقت‌ها حس می‌کرد همین الآن است که از خستگی بیفتد. ولی چه می‌شد کرد، تنها پزشک جراح بود، آن هم با غیرت دینی و حرفه‌ای دلش راضی نمی‌شد در معالجه مجروحین تأخیری داشته باشد. روز سوم بود که سرش خلوت شد. روی برانکار توی اتاق عمل دراز کشید. دقایقی نگذشته بود که به خواب عمیقی رفت. شاید حدود چهار تا پنج ساعت بود که خواب بود. فرمانده نیروی زمینی آمده بود پیرانشهر و کار ضروری با او داشت. هر چه پرستارها و همکارهایش صدایش می‌کردند و او را تکان می‌دادند، از خواب بیدار نمی‌شد. مثل یک جسم بی‌روح روی برانکار افتاده بود، بالاخره پرستار مخصوص اطاق عمل گفت: «من رگ خواب او را دارم الان بیدارش می‌کنم؛ شماها هنوز غیرت و عشق دکتر را به کارش و به جوان‌های مملکت و رزمنده‌ها را نمی‌دانید.» ....رفت بیخ گوش دکتر با صدای معمولی، نه بلند و نه با فریاد گفت: «دکتر مجروح اورژانسی آوردند.» او را تکان نداد و فریاد نزد. دو بار این جمله را گفت. دکتر بلند شد رفت کنار دستشویی دستش را شست و دستکش خواست و گفت: «مجروح رو بیارید تو!» همه خندیدند. پرسید: «چرا می‌خندید؟!» و با فریاد گفت: «عجله کنید!» جریان را برایش گفتند، به شوخی، چیزی به پرستار گفت و برایش چای آوردند و بعدش رفت به ملاقات فرمانده نیروی زمینی ارتش.. 💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani