در مکتب ولایت در محضر همسر امام روح الله سیره عملی امام در زندگی خانوادگی با خانواده امام، احترام ویژه ای برای من قائل بودند و حتی در اوج عصبانیت نیز هرگز نسبت به من بی احترامی و اسائه ادب نمی کردند. همیشه جای خوب را به من تعارف می کردند و همیشه تا من سر سفره نمی آمدم، شروع به خوردن غذا نمی کردند. به بچه ها هم می گفتند: صبر کنید تا خانم بیاید. امام حتی کوچک ترین مزاحمتی برای اهل خانه ایجاد نمی کرد. یکی از فرزندان امام می گوید: ایشان هنگامی که برای نماز شب برمی خیزد، از یک چراغ قوه کوچک استفاده می کند. لامپ را روشن نمی کند و به آرامی راه می رود، مبادا که برای خانواده ایجاد مزاحمت شود و از خواب بیدار شوند. در طول زندگی 70 ساله هم هیچ‌گاه امام با صدای بلند بامن صحبت نکردند. در اواخر حیات امام، من برای زیارت به حرم شاه‌عبدالعظیم رفته بودم و دیر شده بود. در حالی که آقا معمولا ساعت 2 بعدازظهر ناهار می‌خوردند. امام یک ساعت و نیم سر سفره نشسته بودند تا من بیایم و غذا نخورده بودند. هیچ‌گاه امام از من نخواستند که فلان چیز را برایشان بیاورم حتی یک لیوان آب یا چای و... همه را خودشان انجام می دادند و می گفتند اینها کار شخصی من است و شما نباید انجام بدهید خدیجه خانم در بیان خاطراتش در این باره می‌گوید: «حضرت امام به من خیلی احترام می‌گذاشتند و خیلی اهمیت می‌دادند. هیچ حرف بد یا زشتی به من نمی‌زدندو هرگز در این سالها به من کوچکترین دستوری ندادند که حتی یک لیوان آب به من بده روحشان شاد و یادشان تا ابد زنده باد

در مکتب سالکان راه سعادت در محضر عافان آیت الله بهجت: ” قبل از پیروزی انقلاب خواب دیدم که شاه به سید جوانی خیلی احترام می کرد . در عالم رویا فهمیدم که پس از شاه ، او خواهد بود. پس از پیروزی انقلاب ، دیدم که همانطور شد ؛ ولی قیافه آقای خمینی با آن جوان تطبیق نمی کرد ؛ اما وقتی عکس جوانی ایشان را آورند دیدم عینا همان است . در عالم رویا آن جوان چیزی گفت که از آنچه می گویم ، معلوم میشود . پس از انقلاب آقای خمینی گفت : «هر کس در برابر انقلاب بایستد ،هلاک میشود » ؛ و بدین سان ، آنچه در خواب دیده بودم ، تعبیر شد “

در مکتب ولایت در محضر امام روح الله راه امام ، کلام امام 👈با ژست #تقدس_نمایی تیشه به #ریشه دین و نظام می زنند. ادامه مطلب را روی تصویر بخوانید 📚 صحیفه نور

خدایا 😭😭😭 خدايا! بيامرز براي من آن گناهاني را كه پرده حرمت را مي درد خدايا! بيامرز براي من آن گناهاني را كه كيفرها را فرو مي بارند خدايا! بيامرز برايم گناهاني را كه نعمتها را دگرگون مي سازند خدايا! بيامرز برايم آن گناهاني را كه دعا را باز مي دارند خدايا! بيامرز برايم گناهاني كه بلا را نازل مي كند خدايا ببخش آن گناهاني را كه باعث قطع اميدم از تو مي شود خدايا! بيامرز برايم همه گناهاني را كه مرتكب شدم و تمام خطاهايي كه به آنها آلوده گشتم الهی العفو العفو العفو 😭😭😭

در مکتب شهادت شهید شناسی در محضر مسئولین دهه شصت ریاست قوه قضائیه شهید مظلوم دکتر بهشتی 🎤 روایت حبیب «آیت الله شیخ جعفر سبحانی از دوستان و همکاران شهید دکتر بهشتی چنین حکایت می کند: زمانی جلسه ای طولانی در محل کار داشتیم، پس از پایان جلسه، برای میهمانان غذا تهیه شد. شهید بهشتی مهمان شخصی همراه داشت، پس از اتمام جلسه هزینه غذایشان را حساب کرد و از پول شخصی خود پرداخت تا از بیت المال نباشد و استفاده شخصی نشده باشد» کجایند مسئولین حافظ بیت المال کجایند مسئولین بی ادعا کجایند مسئولین بی ریا کجایند مسئولین خدمتگزار لطفا تصویر باز شود و سخن شهید مطالعه شود👆

*﷽* در مکتب نبوت در محضر آقا رسول الله (ص) راه پیامبر ، کلام پیامبر 🌻پيامبر (ص) :  🌿فَاغتَسِلْ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ و لَو أنَّكَ تَشتَرِي الماءَ بِقوتِ يَومِكَ و تَطويهِ فَإنَّهُ لَيسَ شَيءٌ مِنَ التَّطَوُّعِ أعظَمَ مِنهُ. 🌱هر جمعه غسل كن، حتّى اگر لازم شود براى تهيّه آب آن، خوراك روزانه‏‌ات را بفروشى و گرسنه بمانى؛ زيرا هيچ امر مستحبّى بالاتر از غسل جمعه نيست.  📚 : بحارالأنوار، ج 81، ص129 هدیه به آقا رسول الله (ص) صلوات 🌹🌹🌹🌹🌹

*﷽* "السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ فِي أَرْضِه" مولای‌ من‌! یا صاحب‌ الزمان‌(عج‌)! چه قدر آروز داشتم‌ که‌ شهادتم‌ در مقابل‌ دیدگان‌ و وجود مبارک‌ شما باشد؛ ولی‌ طولانی‌ بودن‌ غیبت‌ شما و اشتیاق‌ من‌ به‌ مولا و سرورانم‌ و اجداد پاکت‌، موجب‌ شد که‌ نتوانم‌ بیش‌ از این‌ در انتظار بمانم‌. از خداوند می‌خواهم‌ که‌ با این‌ شهادت‌، اجر شهادت‌ در رکاب‌ شریف‌ شما را به‌ من‌ عطا فرماید. #شهیدعلی_منیف_اشمر #سلام #صبحتون_مهدوی

*﷽* #در_محضر_شهدا #شهید_عبدالحمید_آشورے ارتباط قلبے اش با امام زمان(عج) خیلے قوے بود و مے گفت: یک قدم بہ طرفشان بردارے، صد قدم بہ طرفت برمے دارند. این شهید، عاشق امام زمان(عج) بود و هنگامے کہ نام مبارک آن حضرت را مے شنید، بہ احترام ایشان بلند مےشد. همیشہ توصیہ مے کرد، در قنوت نماز بخوانید: "الهم اجعلنی من المحبین المهدی و المنتظرین المهدی(عج)" وصیت کرده بود شبانہ او را دفن کنند و جز پدر و مادر و ۷ نفر از بچہ هاے سپاه، کسے در مراسم او نباشد. مے خواست تشیع جنازه اش مثل حضرت زهرا (س) غریبانہ باشد. #یاد_عزیزش_با_صلوات

*﷽* #مکتب_سردار_سلیمانی قبل از عملیات کربلای ۴ حاج قاسم برای اطلاع از روند آموزشی گردان ۴۱۰ به منطقه بهمن شیر آمد. و قرار شد بچه ها آن چه را آموزش دیده بودند را در معرض دید قرار دهند. فرمانده گردان ما محمود امینی از من خواست که این کار را انجام بدهم. همین که خواستم این کار را انجام دهم. علی عابدینی دست به پشتم زد و گفت : مواظب باش کم نیاوری! گفتم: انشاالله. وقتی از آب بیرون آمدم حاج قاسم که از نتیجه عملکردم خو شحال بود گفت: اگر همه ی بچه‌های گردان این وضعیت را داشته باشند عالی است! آن روز حاج قاسم اصلا خوشحال نشد وقتی عابدینی به غواص گفت: مواظب باش کم نیاوری! حاجی آهسته طوری که غواصان نشنوند به من گفت : مگر اینها برای من غواصی می‌کنند؟! من که هستم؟! و برای اینکه به غواصها روحیه داده باشد، چهره‌اش خندان بود ولی خرسند نبود. بعد به بچه ها سفارش کرد: از وقتی لباس غواصی را به تن می کنید خدا را حاضر و ناظر بدانید و بگویید برای رضای تو اینجا هستیم و به خاطر تو غواصی می کنیم و برای تو می جنگیم. غیر از رضایت او به چیزی فکر نکنید و تلاش کنید خدا از شما راضی باشد. 📚 : حاج قاسم-۲ #یاد_عزیزش_با_صلوات

در مدرسه عشق تو کلاس شهادت پای درس شهدا این قسمت : انجام مستحبات(غسل جمعه) استاد مربوطه: شهید عطایی🌷 عبدالله علایی سال ۶۲ در عملیات خیبر شهید شده بود و حالا بعد از ۱۳ سال تفحص شده بود. همهمه ای بین نیروهای تفحص افتاده بود. رفتم معراج شهیدا. بدن عبد الله را روی پارچه سفیدی روی زمین پهن کرده بودند. بدن به هم پیوسته بود و اسکلت شده بود اما با اینکه سرش از بدنش جدا بود، گردنش سالم بود.  کسی که پیدایش کرده بود می گفت: داشتم اطرف بدن را با بیل دستی خالی می کردم که بیل به گردنش خورد و چند قطره خون از آن جاری شد.  آمدیم تهران و رفتیم خانه شهید. بدون اینکه اصل قضیه را به مادرش بگویم از خصوصیت های اخلاقی شهید پرسیدم. گفت: عبد الله تقید خاصی به زیارت عاشورا و زیارت حضرت عبد العظیم حسنی داشت و  غسل جمعه اش ترک نمی شد. تا حدودی راز عبد الله را فهمیدیم. 🎤راوی: حمید داود آبادی 📚کتاب تفحص 

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸 کمترین اعمال روز جمعه 👇👇👇 ۱_ #غسل روز جمعه 💦 ۲_ صد (100) #صلوات ۳_ #دعای روز جمعه ۴_ زیارت روز جمعه مخصوص #امام_زمان عج ۵_ تلاوت سوره مبارکه #جمعه التماس دعا 🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

در مکتب ولایت در محضر امام روح الله راه امام ، کلام امام ‌ 💠 مفتخوري ها و اختلاس ها و گشاده بازيها مملکت را بیچاره کرده است. امام خمینی (ره):🎤 مملكت به خاطر اين ريخت و پاشها و اختلاسها محتاج شده است؛ و گرنه نفت ما كم است؟ يا ذخاير و معادن نداريم؟ همه چيز داريم، لكن اين مفتخوري ها و اختلاس ها و گشاده بازيهايی كه به حساب مردم و از خزانه عمومى مى ‏شود مملكت را بيچاره كرده است. اگر اينها نبود، احتياج پيدا نمى ‏كرد كه از اينجا راه بيفتد برود امريكا، در برابر ميز آن مردك (رئيس جمهور امريكا) گردن كج كند كه مثلًا به ما كمك كنيد! 📚کتاب ولايت فقيه امام خمینی ،صفحه 47 کجایی اماما که یادت بخیر

*﷽* #مکتب_سردار_سلیمانی 🎥 شهید سلیمانی: در صحنه محکم حاضر باشید 💢 سخنان حاج قاسم سلیمانی در جمع رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله در ایام دفاع مقدس #یاد_عزیزش_با_صلوات

در مکتب شهادت در محضر شهدا شهید عزیز سید احمد پلارک شهید پلارک غسال شهدا را حاجت روا کرد دلش بند آن لحظه‌ای بود که عطر پیکر شهید پلارک در سردخانه پیچید. چهره این شهید هر لحظه جلوی دیدگانش می‌آمد. آن بوی گلاب کامش را عجیب پر کرده بود. اما ماجرای غسال شهدا و شهید پلارک به عطر گلاب ختم نشد و این شهید جوان «صفرآزادی نژاد» را حاجت روا کرد. ماجرا از یک خواب شروع شد و غسال شهدا آن را روایت می‌کند؛ «در این مدت چیزهای عجیب و غریب از شهیدان زیاد دیده بودم. جوانی که چند ماه از شهادتش می‌گذشت اما بدنش هیچ آسیبی ندیده و تازه بود. شهیدانی که وقتی آنها را می‌شستم محو لبخند روی صورت‌هایشان می‌شدم اما شهید پلارک چیز دیگری بود. یک هفته بعد از تشییع پیکرش یک شب به خوابم آمد و گفت شما برای من زحمت زیادی کشیدی می‌خواهم برایت جبران کنم اما نمی‌دانم چه می‌خواهی! من در عالم خواب گفتم آرزوی دیرینه‌ام رفتن به کربلاست. باور می‌کنید چند روز بعد از بلندگو اسمم را صدا زدند و گفتند صفرآزادی نژاد مدارکت را برای رفتن به کربلا به مسئول سالن تطهیر تحویل بده. هاج و واج مانده بودم. اشکم بند نمی‌آمد. این جوان مرا حاجت روا کرد. همان روز سرقبرش رفتم و یک دل سیر با او درد و دل کردم.» لطفا تصویر باز شود👆

*﷽* در مکتب ولایت در محضر رهبر معظم انقلاب  امام خامنه ای(مدظله العالی) : با هر قدمی در راه استواری انقلاب ، یک قدم به #ظهور نزدیک تر می شوید. (۱۳۶۰/۳/۲۹) #بسیج به معنی حضور و آمادگی در همان نقطه‌ای است که اسلام و قرآن و امام زمان ارواحنافداه و این انقلاب مقدّس به آن نیازمند است؛ لذا پیوند میان بسیجیان عزیز و حضرت #ولی_عصر ارواحنافداه - مهدی موعود عزیز - یک پیوند ناگسستنی و همیشگی است. (۱۳۷۸/۰۹/۰۳) 🗓 ۲۹ آبان ماه الی ۵آذر ماه #هفته_بسیج_گرامی_باد

در مکتب شهادت در محضر دختران شهدا صحبت های دختر شهید ابومهدی المهندس در مورد رابطه پدرش با سردار سلیمانی پیشنهاد دانلود👆

در مکتب شهادت در محضر مادران شهدا خانه اش قطعه ۲۶، ردیف۲۸، شماره ۲۱ است؛ شهید سید محمد شکری. دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران بود. دست نوشته هایش از جبهه شد کتاب «خط فکه». نوشته هایش آنقدر شیرین بود که رهبر معظم انقلاب در حاشیه آن نوشت باید به زبان های زنده دنیا ترجمه شود. راستی، ترجمه شده است؟ و حرف ولی فقیه بر زمین نمانده است؟ 👈می دیدم شبها توی برف و بارون توی حیاط برای نماز شب وضو می گیرد. نماز شبش ترک نمی شد.👉 آخرین باری که آمده بود پایش گلوله خورده بود و مجروح بود. عمل جراحی نکرد. می گفت اگر عمل کنم نمی توانم توی حمله بعدی بجنگم. با همان پای زخمی رفت و شهید شد.

در مدرسه عشق پای درس شهدا تو کلاس شهادت زنگ حق الناس معلم مربوطه: شهید حسن فلاح🌷 پشت فرمون بود موقع پیچیدن گلگیر ماشین کشیده شد به یه ماشین که پارک بود کلی معطل شدیم تا صاحب ماشین اومد و حسن جریان را بهش گفت و عذر خواهی کرد و حلالیت طلبید اصلا زیاد هم طوری نشده بود ماشین طرف اما حسن گفت بایست بهش میگفتم که راضی باشه 👈🏻 و حق الناس گردنم نمونه به همه چیز همین گونه مقید بود 🎤راوی: همسر شهید کجایند مردان خوب خدا کجایند مردان بی ادعا دریغ از فراموشی راه شهدا

در مکتب شهادت در محضر شهدا شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌷 حمید آقا خرید کردن از بازار رو دوست نداشتن دلیلش هم بخاطر وضع حجاب بعضی از خانم‌ها بود ....هر وقت مجبور بودیم برای خرید بریم بازار سعی می‌کرد سریع برگرده و عصبی می‌شد با این‌که بسیار سخت‌پسند بود ولی نهایت تلاشش رو می‌کرد سریع‌تر برگرده چون شرایط حجاب خانم‌ها و رفتار آقایون براش قابل تحمل نبود. 🎤راوی: همسرشهید یاد عزیزش با صلوات

شهداء #دعا داشتند ؛ #ادعا نداشتند #نیایش داشتند ؛ #نمایش نداشتند #حیا داشتند ؛ #ریا نداشتند #رسم داشتند ؛ #اسم نداشتند شبتون #شهدایی