خب باید عرض کنم که
انسان به طور طبیعی نسبت به خوبی ها و زیبایی ها، واکنش مثبت نشان می دهد و با دیدن آن ها خوشحال و شادان می شود؛ چنان که بدی ها و زشتی ها را ناخوش می دارد و از دیدن آنها غم و اندوه بر سیرت و سیمایش نمایان می شود.
بنابراین، درباره فلسفه نفرین می بایست به این نکته توجه شود که حس فطری انسان و واکنش درونی افراد، تمجید و سپاس از کارهای شایسته و تکذیب و پرخاش در برابر افعال ناشایست است. این، شیوه همیشگی افراد با هر مکتب و مرام و یا دین و آیین است که درحالت اعتدال، نوعی واکنش درونی را نسبت به افعال بیرونی در خود احساس کنند.
از این رو اگر ما عامل اذیت و آزار والدین یا همسر خود شویم اثر منفی در زندگی ما دارد چرا که :
بسیاری از گرفتاری های ما بی آن که متوجه باشیم به سبب آه و نفرین پدر و مادر یا همسر و یا دوست و رفیقی است که به او ظلم و ستم کرده ایم و او از سردرد به خداوند پناه برده و مجازات عمل را به خداوند واگذار کرده است.
نفرین و دعای بد در حق دیگران، تأثیرات شگرفی به جا می گذارد و این گونه نیست که آن را صرفا یک لقلقه زبان بدانیم.
سرگردانی انسان ها نیز از آثار نفرین است. اگر انسان کاری کند که نفرین حقی او را بگیرد، ممکن است در زندگی گرفتار سرگردانی شود، چنان که دعای بد و نفرین حضرت موسی(ع) موجب سرگردانی یهودیان به مدت چهل سال شد
به سخن دیگر، نفرین تنها یک واکنش بی تأثیر و حرف مفت نیست، بلکه واکنشی است با آثار و تبعات سخت و شدید که شخص باید مواظب باشد گرفتار آن نشود.
قساوت قلب و سنگدلی نیز از آثار و پیامدهای نفرین است. (یونس، آیات ۸۸ تا ۹۰) همچنین هلاکت و نیستی (مومنون، آیات ۳۲ تا ۷۲و قمر، آیات ۹ تا ۶۱) از دیگر آثار نفرین حق و اهل حق است.
در کتاب نشان از بی نشان ها این حکایت نقل شده که واگذار کردن به خدا تا چه اندازه ممکن است خطرناک باشد و تا چه اندازه می تواند این واگذاری و نفرین از روی ناتوانی، خانمانسوز و هلاک کننده باشد. می گویند: یک روز مرحوم بابا رستم به مرحوم حاجی می فرمایند: بروید شهر مقداری ماست بخرید و بیاورید.
مرحوم حاجی طبق دستور عمل می کند. در مراجعه با یکی از سوارهای حکومتی برخورد می کنند. سوار از ایشان می خواهد که لباسها و اسبش را نگهداری کند تا او در رودخانه شنا کند.
مرحوم حاجی می فرمایند: وقت ندارم و باید بروم. آن مرد جاهل با دسته تازیانه به سر حاجی می زند، طوری که سر ایشان می شکند و ماستها می ریزد. مرحوم حاجی با سکوت در کنار رودخانه خود را تمیز می کند. مجددا ماست می خرد و مراجعه می نماید
مرحوم بابا علت تأخیر را جویا می شود. مرحوم حاجی قضیه را شرح می دهد. مرحوم بابا سؤال می کند: شما چه عکس العملی نشان دادی؟ مرحوم حاجی می گویند: هیچ نگفتم و جزای عمل او را به خدا واگذار کردم. بابا می فرماید: کار خوبی نکردی، برای اینکه او سر شما را شکسته به خدا واگذارش نمودی. فورا با عجله برگرد و با او تغیر و تشدد نما. مرحوم حاجی فورا برمی گردد؛ ولی هنگامی بر می گردد که کار از کار گذشته و اسب، او را بر زمین زده و هلاکش کرده بود.
گفتنی است عارفان و سالکان بزرگی از محضر بابا رستم فیض برده و به دست ایشان پرورش یافتند. یکی از معروف ترین شاگردان وی مرحوم «حاج محمدصادق مشهور به تخت فولادی» است که از عرفای بزرگ قرن سیزدهم و استاد سیر و سلوک مرحوم «حاج شیخ حسنعلی نخودکی»(ره) بود.