ز چشمان سکینه شرمگین بود
فراتِ اشکهایش آتشین بود
شبیه مشکِ آبِ تیرخورده
دل صدپارۀ امالبنین بود
📝 #میثم_مؤمنینژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 مکتب ذاکران فاطمی اراک
🆔 @maktabzakeran
سخنرانی شب سوم - استاد حسین انصاریان.mp3
28.32M
🎧 #سخنرانی
📚 استاد حسین انصاریان
📆 شب سوم،شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳
🔖موضوعسخنرانی: ویژگیهایمؤمن
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🤲
بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 مکتب ذاکران فاطمی اراک
🆔 @maktabzakeran
💠امیرالمؤمنین عليه السلام:
صُحبَةُ الأَخيارِ تَكسِبُ الخَيرَ كَالرّيحِ إذا مَرَّت بِالطّيبِ حَمَلَت طيبا
همنشينى با نيكان، نيكى مى آورد، مثل باد كه چون بر بوى خوش بگذرد، با خود، بوى خوش مى آورد.
نهج البلاغه #نامه_۳۱
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 مکتب ذاکران فاطمی اراک
🆔 @maktabzakeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویژه ریحانه
🖤چه نام مرثیهواریست مادر پسران
⚪ بهمناسبت وفات شهادت گونه، حضرت امالبنین علیهاالسلام و روز تکریم مادران و همسران شهدا
✏️ «خدای متعال در مورد افراد صابر میفرماید: اُولٰئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَة؛ شما بر پیامبر و آل پیامبر صلوات فرستادید، خدا برای شما صلوات میفرستد... یا یک آیهی دیگر میفرماید: لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّىٰ تُنفِقوا مِمّا تُحِبّون؛ کسی به اوج نیکی نمیرسد مگر آن وقتی که آنچه را دوست دارد در راه خدا بدهد. انسان از فرزند خودش چه چیزی را بیشتر دوست دارد؟ اینها این را در راه خدا دادند.»
بیانات رهبر انقلاب در دیدار خانوادههای شهدا ۱۴۰۲/۰۴/۰۴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 مکتب ذاکران فاطمی اراک
🆔 @maktabzakeran
اراک 3.mp3
28.27M
#فایل_صوتی
#سخنرانی
🎙 استاد حسین انصاریان
🎥شبسوم،شنبه۲۴ آذر ۱۴۰۳
🔖موضوعسخنرانی:ویژگیهایمؤمن
در سال ۱۳۷۱، سربازي كه در معراج شهدا خدمت مي كرد و اسمش «رنجبر» بود، با چشم هايي گريان آمد و گفت «شب گذشته در يك رؤيا، يكي از شهداي گمنام به من گفت «مي خواهند مرا به عنوان شهيد گمنام دفن كنند، اما وسايل و پلاكم همراهم است».
به آن سرباز جوان گفتم «در اينجا خيلي ها خواب هاي مختلف مي بينند اما دليل نمي شود كه صحت داشته باشد؛ تو خسته اي، الان بايد استراحت كني» آن سرباز رفت؛ صبح كه آمد دوباره گفت «آن شهيد ديشب به من گفت در كنار جنازه ام يك بادگير آبي رنگ دارم كه دور آن را گِل، پوشانده است داخل جيب آن، پلاك هويت، جانماز، كارت پلاك و چشم مصنوعي ام ـ شهيد در عمليات خيبر در جزيره مجنون از ناحيه چشم مجروح شده بود و چشم او را تخليه كرده و به جاي آن چشم مصنوعي گذاشته بودند ـ وجود دارد» به آن جوان گفتم «برو سالن معراج شهدا اما اگر اشتباه كرده باشي بايد بروي و شلمچه را شخم بزني!».
سرباز وارد سالن معراج شهدا شد و پيكرها را يكي يكي بررسي كرد تا اينكه پيكر شهيد مورد نظر را با نشانه هايي كه داده بود، يافت. پس از اطلاع دادن اين جريان به مسئولان و پيگيري قضيه، توانستم خانواده شهيد را پيدا كنم.
با برادر شهيد تماس گرفتم و به او گفتم «برادر شما جانباز ناحيه چشم بوده و در عمليات كربلاي ۵ در سال ۱۳۶۵ به شهادت رسيده و مفقود شده است؟» گفت «بله تمام نشانه هايي كه مي گوييد، درست است» به او گفتم «براي شناسايي به همراه مادر به معراج شهدا بياييد»؛ برادر شهيد گفت «مادرم تازه قلبش را عمل كرده اگر اين موضوع را به او بگويم هيجان زده مي شود و ممكن است اتفاقي برايش بيفتد».
اما فرداي آن روز ديديم يكي از برادرها به همراه مادر شهيد به معراج آمدند؛ بچه ها به مادر چيزي نگفته بودند و مادر شهيد با صلابتي كه داشت، رو به من كرد و گفت «شهيد گمنام در اينجا داريد؟» گفتم «بله تعدادي از شهداي تفحص شده در معراج هستند كه گمنام اند» مادر شهيد مفقود گفت «مي توانم شهدا را ببينم؟» گفتم «بفرماييد».
مادر وارد سالن معراج شهدا شد؛ به پيكرهايي كه فقط تكه هايي از استخوان از آن باقي مانده بود، نگريست و خود را به پيكر همان شهيدي كه آن سرباز جوان نيز او را شناسايي كرده بود، رساند.
مادر شهيد رو به ما كرد و گفت «ديشب فرزندم به خوابم آمد و گفت من در معراج شهدا هستم و مي خواهند مرا به عنوان شهيد گمنام دفن كنند» به مادر شهيد گفتم «شما از كجا مطمئن هستيد كه اين فرزند شماست؟» ابروهايش را توي هم كرد و گفت «من مادرم و بوي بچه ام را احساس مي كنم».
براي اينكه از اين موضوع يقين پيدا كنم و احساس مادري را در وي ببينم، به مادر شهيد مفقود گفتم «اگر براي شما مقدور است لحظه اي از سالن خارج شويد، اينجا كار داريم». مادر شهيد از سالن بيرون رفت و در گوشه اي نشست؛ در اين فاصله پيكر مطهر شهيد را جابجا كردم؛ بعد از مدتي به وي گفتم «الآن مي توانيد بياييد داخل». مادر شهيد وارد سالن شد و بدون هيچ ترديدي به سمت پيكر فرزند شهيدش رفت درحالي كه ما جاي او را تغيير داده بوديم؛ و به ما گفت «من يقين دارم كه اين پسرم است؛ او به من گفته بود كه برمي گردد».
غوغايي در معراج شهدا به پا شد؛ خواهران و برادران شهيد مفقود، گريه مي كردند؛ مادر شهيد رو به فرزندانش كرد و گفت «براي چه گريه مي كنيد؟ اين امانتي بود كه خداوند به من داده بود، از من گرفت؛ حالا هم كه استخوان هايش را برايم آورده اند دوباره امانتي را به خودش تحويل مي دهم».
در روز تکریم از مادران شهید یاد می کنیم از این اسطوره های مقاومت با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد
🔰راستی امروز یکشنبه دو شهید گمنام در اراک تشييع خواهندشد.
پ.ن: نقل از صفحه آقای سیدابوتراب میرهاشمی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 مکتب ذاکران فاطمی اراک
🆔 @maktabzakeran