eitaa logo
ملکه باش✨
465 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
ملکه باشای دیگه خودنمایی به خانوما یاد می دن ولی ما #هنر_زندگی #هنر_زن_بودن ✾ انتشاردست‌نوشته‌هاصرفاباذکرنام‌نویسنده. ✾کپی‌‌بقیه‌مطالب‌آزادوذکرلینک‌کانال‌اجباری‌نیست. ارتباط: https://abzarek.ir/service-p/msg/2000034
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ها‌ عَلیُ بَشَرُ کَیفَ بَشَر ... 🗣نیکی کاظمی 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️سی ثانیه طوفانی در وصف حضرت علی (ع) 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 مگه ثواب تبلیغ غدیر چقدره ؟ که اینقدر اصرار می کنید ؟ 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستامو بگیر پاشم حسین زیر خیمه ی تو جا شم حسین @malakeh_bash Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹دوست نداری تو صف نونوایی پارتی بازی بشه؟ 🔹دوست نداری پرستار و دکتر با دستای آلوده وارد اتاق عمل بشن؟ 🔹دوست نداری مردم سوار اتوبوس بشن و بلیط ندن ،کلاه بذارن سر راننده؟ 💠 ‏بی قانونی بده؟؟؟!!!! 💠 پس چرا رو قبول نداری ؟؟؟؟؛!!! اینم قانون مملکته ، اصلا نیازی نیست شما اعتقاد بهش داشته باشی، چون قانونه لازم الاجراست. 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقطه زنی و استدلال جالب فیلیپ ساپرکین بازیگر ایرانی الاصل سریال ، در برابر استدلال کسانی که در ایران با رفتارهای متناقض هشتگ راه می‌اندازند!؟ ایشان چند سالی است که در ایران زندگی میکنند و تجربه زندگی در خارج از ایران و همچنین کشور آمریکا را نیز دارند. 🔹مخالفین حجاب وقتی به نفقه و مهریه میرسه طرفدار اسلامن وقتی به میرسه ضد اسلام میشن😳 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
عــــاشقانه های یک مادر😍 پایان نامه ارشدم راهرچندطولانی شد، اما چندماهی‌ست دفاع کرده‌ام درحیطه‌ی درسم با یک موسسه پژوهشی همکاری میکنم... برای دغدغه‌هایم می‌جنگم... ادمینی بلدم... کتاب می‌خوانم... مطلب می‌نویسم... اماهرفرمی به من بدهند که نوشته باشد شغل: کادرمقابل رابا«مادر» پر ‌می‌کنم... راستش را بخواهی من مصداق واقعیِ این جمله‌ام: اینهمه درس خوند که تهش کهنه بشوره! من عاشق عوض کردن پوشک و گرفتن بادگلویم من عاشق شستن تکه‌های کوچک لباسم عاشق پهن کردنِ ۶۰-۷۰ تاش، وقتی یک دور ماشین، لباس شسته من ازدنبال بچه دویدن برای یک لقمه غذا از هم زدن فرنیِ کم‌شیرین از توروخداامشب ماکارونی درست کن لذت می‌برم خوشم می‌آیدببینم دور و برم شلوغ است سروصداها... بگیر و بکِش‌ها... کِیف میکنم وقتی بعدیکی دوساعت سینک ظرفشویی، پر شده وقتِ سرخاراندن ندارم وکارهاتلنبار شده... چه کنم... برایم شیرین‌تر است منتسب به اینها باشم، تاصاحب چندعنوان مقاله وکتاب! تاپژوهشگر نمونه‌ی سال! تا دانشجوی دکترای فلان... من مقاله می‌نویسم پژوهش میکنم یک بار هم رتبه‌ی خوبی در آزمون دکترا آوردم (که نرفتم) اما لیاقتم بیش ازاین است که درهمین حد بمانم من به قله‌ای می‌اندیشم که دردامنه‌اش ایستاده‌ام... به صدهاسال بعد... وقتی اثری از پژوهش‌ها نیست، کتاب‌ها کهنه شده، دانشگاه‌ها تخریب شده... امااز نسل من، صدها وهزاران نفر در عالم هستی نفس می‌کشند... فکر میکنم به هریک باری که می‌گویند «لااله‌الا‌الله» و فرشته‌هامی‌گویند باز هم ازنسل تو برایت حسنه فرستادند❤️ من دراین مُلکِ فانی دنبال باقی‌ترین اتفاقم.. 🌸@malakeh_bash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جوانان را از منزل شروع کنید ✨امام رضا علیه السلام: نزدیکترین شما به من از نظر مقام در روز قیامت، کسی است که در مورد خانواده خود خوش رفتار باشد.🌹 📚صحیفه الإمام الرضا علیه السلام، ص۶۷ 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
هدایت شده از  بانوی بروز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانشمندان آمریکایی دریافتندکه سینه زدن جمعی استرس واضطراب را از بین میبرد ودر کنسرت جاز سینه زنی راه انداختن اینم جواب اونا که میگن شیعیان غمگین هستن ✾• 🌱@banuie_beruz🌱 Eitaa.com/banuie_beruz ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
❌دم که میشه یسری ها میان میگن چرا پولی که نذر میدیم یا حرم میسازیم نمیدیم به فقیر! ولی در مورد اون چند میلیاردی که باید بدن به ویلموتس خارجی حرفی ندارن! ❌اینکه ایرانی ها سالانه فقط ۱۱هزار میلیارد فست فود میخورن! ❌سالانه چند هزار میلیارد دخانیات مصرف میکنن! ❌چقد تو کنسرت ها ریخت و پاش میکنن! ❌چقد صرف سفر به ترکیه و تایلند دارن! ❌چقد صرف لوازم آرایشی میشه! ❌خب اینا که ضروری نیست چرا پولشو به فقیر نمیدید؟! جواب اینا چیه؟! 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
شاگردی از استاد پرسید: خواهش می کنم به من بگو از کجا باید یک انسان خوب را تشخیص دهم؟ استاد جواب داد: تو نمی توانی از روی سخنان یک فرد تشخیص دهی که او یک انسان خوب است، حتی از ظاهر او هم نمی توان به این شناخت رسید. اما می توانی از فضایی که در حضور او به وجود می آید، او را بشناسی؛ چرا که هیچ کس قادر نیست فضایی ایجاد کند که با روحش سازگاری نداشته باشد. 📚از چهارصد داستان | نوشته‌ی 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
از امشب یه رمان خیلی زیبا در کانال خواهیم داشت .
قبلش لازمه بگم می تونید رمان رو در جاهای دیگه منتشر کنید با لینک یا بدون لینک فرقی نداره. فقط دقت کنید حتما نام نویسنده رمان که یک شهید مدافع حرم هستند رو در انتهای هر قسمت ذکر کنید. ✋یا علی (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان جدید و واقعی بی تو هرگز
🌾رمان 🌾قسمت: مردهای عوضی همیشه از پدرم متنفر بودم ... مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه ... آدم عصبی و بی حوصله ای بود ... اما بد اخلاقیش به کنار ... می گفت: _دختر درس می خواد بخونه چکار؟ ... نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد ... اما من، فرق داشتم ... من عاشق درس خوندن بودم ... بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد ... می تونستم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم ... مهمتر از همه، می خواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگی و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم ...چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت ... یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد ... به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی ... شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوری بود ... یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند ... دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد ... اما خواهرم اجازه نداشت، تنهایی پاش رو از توی خونه بیرون بزاره ... مست هم که می کرد، به شدت خواهرم رو کتک می زد ... این بزرگ ترین نتیجه زندگی من بود ... مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن ... هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید ... روزی که پدرم گفت ... _هر چی درس خوندی، کافیه ... ✍نویسنده: 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
هدایت شده از  بانوی بروز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📸 ببینید؛ 🔴 🚨⛈️ *به هنگام بارندگی و رعد و برق به این نکات توجه کنید* 📱📵 *گوشی* خود را روی حالت پرواز قرار دهید. 🌳⭕ *هرگز* زیر درخت پناه نگیرید. *روابط عمومی شرکت آب منطقه ای مرکزی ✾• 🌱@banuie_beruz🌱 Eitaa.com/banuie_beruz ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ملکه باش✨
🌾رمان #بی_تو_هرگز #این‌رمان‌واقعی‌‌است 🌾قسمت: #اول مردهای عوضی همیشه از پدرم متنفر بودم ..
🌾رمان 🌾قسمت ترک تحصیل بالاخره اون روز از راه رسید ... موقع خوردن صبحانه، همون طور که سرش پاین بود ... با همون اخم و لحن تند همیشگی گفت ... _هانیه ... دیگه لازم نکرده از امروز بری مدرسه ... تا این جمله رو گفت، لقمه پرید توی گلوم ... وحشتناک ترین 😢حرفی بود که می تونستم اون موقع روز بشنوم ... بعد از کلی سرفه، در حالی که هنوز نفسم جا نیومده بود ... به زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم ... _ولی من هنوز دبیرستان ... خوابوند توی گوشم ... برق از سرم پرید ... هنوز توی شوک بودم که اینم بهش اضافه شد ... - همین که من میگم ... دهنت رو می بندی میگی چشم... درسم درسم ... تا همین جاشم زیادی درس خوندی ... از جاش بلند شد ... با داد و بیداد اینها رو می گفت و می رفت ... اشک توی چشم هام حلقه زده بود ... اما اشتباه می کرد، من آدم ضعیفی نبودم که به این راحتی عقب نشینی کنم ...از خونه که رفت بیرون ... منم وسایلم رو جمع کردم و راه افتادم برم مدرسه ... مادرم دنبالم دوید توی خیابون ...😥 - هانیه جان، مادر ... تو رو قرآن نرو ... پدرت بفهمه بدجور عصبانی میشه ... برای هر دومون شر میشه مادر ... بیا بریم خونه ... اما من گوشم بدهکار نبود ... من اهل تسلیم شدن و زور شنیدن نبودم ... به هیچ قیمتی ... ✍نویسنده: 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ملکه باش✨
🌾رمان #بی_تو_هرگز #این‌رمان‌واقعی‌‌است 🌾قسمت #دوم ترک تحصیل بالاخره اون روز از راه رسید .
🌾رمان 🌾قسمت آتش چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه ... پدرم هر روز زنگ می زد خونه تا مطمئن بشه من خونه ام ... می رفتم و سریع برمی گشتم ... مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن نیومدن من، یه بهانه میاورد ... تا اینکه اون روز، پدرم زودتر برگشت ...با چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون می زد ... بهم زل زده بود ... همون وسط خیابون حمله کرد سمتم ... موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشید تو ...اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمی تونستم درست راه برم ... حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه ... به زحمت می تونستم روی صندلی های چوبی مدرسه بشینم ... هر دفعه که پدرم می فهمید بدتر از دفعه قبل کتک می خوردم ... چند بار هم طولانی مدت زندانی شدم ... اما عقب نشینی هرگز جزء صفات من نبود ...بالاخره پدرم رفت و پرونده ام رو گرفت ... وسط حیاط آتیشش زد ... هر چقدر التماس کردم ... نمرات و تلاش های تمام اون سال هام جلوی چشم هام می سوخت ... هرگز توی عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت ... اون آتش داشت جگرم رو می سوزوند ... تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم ... خیلی داغون بودم ... بعد از این سناریوی مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد ... اما هر خواستگاری میومد جواب من، نه بود ... و بعدش باز یه کتک مفصل ... علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش می اومد ... ولی من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم ... ترجیح می دادم بمیرم اما ازدواج نکنم ... تا اینکه مادر علی زنگ زد ... ✍نویسنده: 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••