eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.4هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃🍂 داستان آرامش.... ❤️🍃🍂
ملکـــــــღــــه
❤️❤️ #آرامش از ساختمون بیرون زدیم و مهرداد در ماشین رو به آرومی باز کرد و به نرمی آرامش رو سوار
❌بچه ها یه چند خط نقطه چین بود😁 _با تو آرومم. هیچکی نمیتونه نزدیکم بشه. "با تو رو مود خوبیم" دستاش رو گذاشت با دلبری گفت -نذار کسی نزدیکت بشه..به جز من نذار کسی نزدیکت بشه حامی. ...گفتم: -هیچکی نمیتونه نزدیک بشه نه قبل از تو، نه بعد از تو, لبخندش آب روی آتش‌ دلم بود. داشتم در آتش میسوختم...عمیقا و شدید میخواستم.....اما الان نه!! گفته بود فعلا نه و الان هم اصلا موقعیت مناسبی نبود. آشفته و با حرص ... با عجله سمت در حرکت کردم که صدای متعجش رو شنیدم. _حا,, -جرات داری صدام کن آرامش. دستم به دستگیره بود که با نگرانی گفت: -چی شد آخه؟ در رو باز کردم و با خشم گفتم: -اگه یه ثانیه دیگه بمونم،شکار شدی. و بعد با تموم نیاز و عطشی که داشتم رهاش کردم و سمت اتاقم رفتم..لعنتی،،،لعنتی، وقتی مسیح خبر داد که توی مناقصه شکست خوردن.به فاصله دو روز بعد خبردار شدیم تموم اطلاعات محرمانه شرکت سپنتا یکی از شرکت هایی که زیر سایه حمایت من بود لو رفته. تحقیقات شروع شد و متوجه شدیم اطلاتمون دست یکی از شرکت های رقیبه..این که اطلاعات لو رفته خیلی چیز عجیبی نبود اینکه چه کسی لو داده بود نکته اصلی ماجرا بود!!! من کلا از خائن ها خوشم نمی اومد و تیم رابط امنیتی خودم رو وارد کار کردم و دستور داده بودم هر چه زودتر خائن پیدا بشه. درست زمانی که ما درگیر این پرونده بودیم و می خواستیم خودمون خائن رو پیدا کنیم خائن با پای خودش وارد قصه شد. کاترین... کاترین تموم اطلاعات سپنتا رو از شرکت دزدیده بود. و دوستانه نزدیک شد و به مسیح گفته بود که دزد شرکت رو پیدا کرده..وقتی مسیح بهم خبرداد.بی اندازه تعجب کردم. در ظاهر یک کار دوستانه بود و کاترین بخاطر دوستی این کار رو کرده بود اما در بطن مشکل بود, کاترین چرا باید این کارو می کرد؟ و کاترین دقیقا از کی فهمیده بود اطلاعات لو رفته؟اینکه گفته بود توسط یکی از بچه ها شنیده اصلا جور در نمی اومد چون هیچکس به جز من و مسیح و کیان باخبر نبود و این خیلی عجیب بود. قصه داشت برام گنگ پیش می رفت که آرامش,وقتی با اون حال آشفته وارد اتاقم شد متوجه شدم اتفاقی رخ داده اما منتظر بودم خودش حرف بزنه. از ... بیرون زد و خداحافظی کرد حتی دستگیره در رو هم گرفت اما ناگهانی برگشت و فقط هراسون یک جمله گفت: "کمکم کن حامی" و داستان رو برام تعریف کرد. پدر دلارام بخاطر یک سری بدهی هایی که بخاطر نقل مکان از شیراز به تهران دچارش شده بود.مجبور ميشه از شخصی به اسم تیرداد کامیار که رییس شرکتیه که درونش کار می کرده پول قرض بگیره. ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
الان پارت میارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 [حال خوب رو ارسال کن❤️🦋]  براتون دعا میکنم؛خدا هیچ وقت چشم ازتون برنداره روز و روزگارتون پر از موفقیت با‌شه 😍🤲🏻    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ ﴿۱﴾ 🔸 (ای رسول گرامی) آیا ما تو را (به نعمت حکمت و رسالت) شرح صدر (و بلندی همّت) عطا نکردیم؟ 🔅 وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ ﴿۲﴾ 🔸 و بار سنگین (گناه) را (به اعطای مقام عصمت) از تو برداشتیم. 🔅 الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ ﴿۳﴾ 🔸 در صورتی که آن بار سنگین ممکن بود پشت تو را گران دارد. 🔅 وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ ﴿۴﴾ 🔸 و نام نکوی تو را (به رغم دشمنان، در عالم) بلند کردیم. 🔅 فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿۵﴾ 🔸 پس (بدان که به لطف خدا) با هر سختی البته آسانی هست. 🔅 إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿۶﴾ 🔸 و با هر سختی البته آسانی هست. 🔅 فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿۷﴾ 🔸 پس چون از نماز و طاعت پرداختی برای دعا همت مصروف دار. 🔅 وَإِلَىٰ رَبِّكَ فَارْغَبْ ﴿۸﴾ 🔸 و به سوی خدای خود همیشه متوجه و مشتاق باش. 💭 سوره: شرح 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هر یک صفحه از 🌱💚💚💚 @Malakeonline
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 خون بس داستان واقعی اعضا.... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 فسمت نهم خون بس مادرشوهرم تا دید قشقرق بپاکرد الکی ارایش منو بهانه کردو حمله کرد بمن😔
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 قسمت دهم خون بس ساعت سه بعدازظهربود که حسین از سرکاراومدهدبود مستقیم خونه مادرش اتفاقی هیچکسم تو خونه نبود دخترا بادوستاشون رفتن بیرون حاجی و حاج خانمم رفته بودن عیادت مریض محبور شدم براش ناهاربیارم 😋😬 چادرسرم بود گف چراچاپر سرته میتونی راحت باشی منکه محرمم لبخند زدم اما نمیدونس که دنیا دنیا ازش خجالت میکشم رفتم سمت اشپزخونه ازپشت سرم اومدو ناغافل چادرمو بازکرد🙈🙈🙈پرتش کرد اونور گف گفتم که راحت باش کسی نیس بولیزم بلند بود ولی بازخجالت میکشیدم بولیزو شلوارباشم روسری هم نداشتم🙈سرلخت برای اولین بار🤦‍♀ چنان نگاهم میکرد که دست پاچه میشدم خم شدم ماستو بزارم سرسفره که دستمو کشیدو نشسیتم زمین گف نمخام به زحمت بیافتی بشین کارت دارم سراپاگوش بودم دوتا داشتم دوتا دیگه قرض کردم😂 گفت حاجی می خاد ترتیب بده کهپبرگردی خونه وپدرت سرمو به علامت تایید تکون دادم گف خب گفتم خب چی گفت خب نطرت چیه گفتم نظری ندارم😔 نمیدونم چی به صلاحمه ولی اینجا زندگی برام سخته اذیت میشم تو جمعی باشم که محبتی نسبت بهم ندارن گف حتی باوجود اینکه بدونی من دوستت دارم😳😳نگاش کردم گفتم منکه ازت توجهی ندیدم گف اشتباهدازمن بود ازین به بعد یه مدل دیگه م😂😂هستی؟منو میخای یانه گفتم منم دوستت دارم گف پس حله😂😂پرو پرو گف مبارکه گفتم مرسی😂😂😂😂 تااینو گفتم منو کشوند تو بغلش 🙈🙈افتادم روش🙈 خلاصه بگم که کلی شیطونی کرد بامن منم که خجالتی داغون شدم ازخجالت😂 صدای دراومد فهمیدم یا حاجیه یا دخترا دویدم لباسامو برداشتم رفتم تو اتاق خواب تندتند لباسامو پوشیدم چادربسر نشستم اومدن فک کنم اونا هم وقتی حسینو دیدن تعجب کردن ازحرفاشون فهمیدم ازروزی که مادر شوهرم فهمیده بود حسین بهم علاقه منده کج خلقی می کرد بی تابی می کرد دایم می گفت قلبم درد میکنه فشارم بالاس و تندتند می بردنش اورژانس...همین روزا پدرشوهرم گفت که میرن سوریه برای این که حج خانمو راضی کنه براسوریه پول ریخته بود و چندروز دیگه راهی بودن شب قبلش دورهم نشسته بودن و میوه می خورذن منم ظرفهای شام رو میشستم که حاج اقا صدام زد لعیا بیا اینجا ابو بستم رفتم مادرشوهرم طبق معمول درازکشیده بود و میگف دارم میمیرم حاج اقا بامقدمه چینی گف که مارو حلال کن داریم میریم یارت حضرت زینب نباید کینه ای ازما داشته باشی حج خانم داد زد من نمیخام حلالم کنین روز محشر یقه پدرو مادرت و یرادرتو میگیرم که پاره تنمو به خاک دادین😔😔حاجی عصبی شدو گف تقصیر این بدبخت چیه خلتصه باهم بحث کردن گفتم که حج خانم هزچی بود به دین و ایمانش خیلی اهمیت میداد و این تنهاراهی بود که حاج اقا ازش وارد شده بود گف زن بفهم داری میری زیارت حضرت رقیه گناهه محضه ازش بخاه ببخشتت جوونه جوونیشو به باد نده بی گناهه مظلومه😔😔یابره سر زندگیش و همه چیو فراموش کن یا بزاربرگرده خونه پدریش باگفتن این جحرفا مادرشوهرم هوارمیزد وگربه میکرد بازار زدنش منم گریم گزفته بود خیلی درد ناک بود😔😔به خودم جرات دادمو رفتم بغلش کردم بوسیدمش کفتم مامان بخدا تو راضی نباشی من هیچ جا نمیرم من بهت حق میدم و تابع شمام خودتو ناراحت نکن ایشالا بسلامت بری زیارت و برگردی با گفتن حرفام بیشترگریش گرفت😔😔😔ولی کف حلالم کن دختر😳 گفغتم من ازشما بدی ندیدم که بخام حلالتون کنم منم دخترشمام ازت راضیم مامان ...بعدا به گوشم رسید که حاج اقا پشت سرم به عروساو داماداش گفته بود که علاوه براینکه نقاشی خداس بلکم عاقل و پخته هم هست... خلاصه حج خانم باهام اشتی نکرد ولی انگارکوتاه اومد روزی که میرفتن سوریه حسین برامادرش کادو اورده بود نمدونم باهم چی صحبت کرذن ولی هرچی بود به نفع من تموم شده بود بعد اینکه راهیشون کردیم همه برگشتیم خونه همه بودن خواهرشوهرامو برادرشوهرام باخانواده هاشون،،،مشغول پختو پز بودیم که حسین ازطریق خواهرشوهرم گفته بود که لبلسامو وسایلمو جم کنم و اماده شمو برم دم در فکرکرذم که سختیا تموم شده و برمیگردم خونم باهرمصیبتی بود بدون اینکه کسی متوجه شه رفتم دم در😂 حسین تو ماشین اماده نشسته بود بوق زد سوارشدم ...سلام دادیمو چاق سلامتی منم که لبخنداز رو لبم پاک نمیشد جواب حرفاشو نمی تونستم بدم خجالت میکشیدم فقط لبخندمیزدم🤦‍♀𒊩جاراهی شد گفتم کجا😔😔 تو فکرم گفتم اره دیگه تموم شد منو میبره خونه پدرو مادرم😔😔ازاولم قصدشون همین بود که من از دختری دربیامو دست ازپا درازتربرگرذم😔هرچند حسین این کارو بامن نکرده بود هنوز😔😔دیدم حسین یه مسیر دیگه رو پیش گرف گفتم اشتباه میرید اینوری نیس گف مگه کجا میرم گفتم مگه منو نمیبرید خونه بابام گف نه برات عروسی نگرفتم خودمم داماد نشدم...شرایطمون خاصه نمیشه میخام ببرمت پابوس امام رضا لااقل یه ماه عسلی داشته باشیم بعد دوسال ...برق ازچشام میزد بیرون انقدرررذوق زده شدم تو ماشین جیغ زدم😂😂حسینم ازذوق من ذوق زده شده بود خلاصه رفتیم 🍃🍃🍃🌼🍃 *
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃
📚 فال حافظ روزانه 🔴سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ 🌾فال حافظ امروز متولدین : ای صبا نکهتی از خاک ره يار بيار ببر اندوه دل و مژده دلدار بيار گردی از رهگذر دوست به کوری رقيب بهر آسايش اين ديده خونبار بيار 📜تعبیر: اندوه دل و روح شما با خبر خوشی که در راه است برطرف می‌شود و همه چیز برایتان رنگ و بوی دیگری می‌گیرد. به کوری چشم حسودان شما به تمام آرزوهایتان خواهید رسید و از قفس غم، رهایی پیدا کرده و کامتان شیرین خواهد شد. 🌾فال حافظ امروز متولدین : دیدار شد میسر و بوس و کنار هم از بخت شکر دارم و از روزگار هم زاهد برو که طالع اگر طالع من است جامم به دست باشد و زلف نگار هم 📜تعبیر: مژده باد که در آینده نزدیک همای سعادت روی شانه‌های شما خواهد نشست و به مراد دل می‌رسید. ایام خوشبختی فراخواهد سید و حسودان از آسیب زدن به شما ناامید خواهند شد. حرف‌های بدخواهانه دیگران خللی در اراده و عزم راسخی که دارید وارد نمی‌کند. وقت آن است که عزم خود را راسخ کنی و بدون فوت وقت و با تمام نیرو به سوی اهداف خود گام برداری. 🌾فال حافظ امروز متولدین : ز در درآ و شبستان ما منور کن هوای مجلس روحانیان معطر کن اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز پیاله‌ای بدهش گو دماغ را تر کن 📜تعبیر: خود را با انجام کارهای بیهوده مشغول مکن. با حرف دیگران از کارهای خود دست برندار. آرزوهای بلند و اهداف دست نیافتینی داری به موقعیت خود خوب بیندیش و آمال و آرزوهایت را تعدیل کن، زیرا تلاش در راه بلند پروازیهای بیهوده تنها صرف بیهوده وقت و انرژی است.  🍀فال حافظ امروز متولدین : این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی وین دفتر بی‌معنی غرق می ناب اولی از همچو تو دلداری دل برنکنم آری چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی 📜تعبیر: فکر می کنید دنیا به آخر رسیده، از غصه خوردن دست بردارید و روی کار دیگری تمرکز کنید. به زودی با تلاش و پشتکاری که دارید روزهای خوش فرا خواهد رسید. دل بستن به آرزوهای محال و ناممکن خطرناک است. به اندازه استعداد و قابلیت های خود زندگی کنید. 🍀فال حافظ امروز متولدین : دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی کز عکس روی او شب هجران سر آمدی تعبیر رفت یار سفرکرده می‌رسد ای کاش هر چه زودتر از در درآمدی 📜تعبیر: حاجتی که داری به زودی روا خواهد شد. تسلیم تقدیر و سرنوشت باش؛ زیرا بعضی امور با زور و زر مهیا نمی‌شود. کسانی را که در حق تو بدی کرده‌اند، به خدا واگذار کن که او بهترین انتقام گیرنده است و داد مظلوم را از ظالم خواهد ستاند. پس تو آئینۂ دل را با غبار کینه سیاه نکن. 🍀فال حافظ امروز متولدین : دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد میان مهربانان کی توان گفت که یار ما چنین گفت و چنان کرد 📜تعبیر: بسیار ناراحت هستی، از کسی دلخور هستی و با هیچکس نمیتوانی درد و دل کنی یا کمک بگیری. پلی شده ای برای موفقیت دیگران. جلوی ضرر را از هر جا بگیری به نفع توست. منطقی باش و بخدا توکل داشته باش تا مشکلاتت برطرف گردد. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88