eitaa logo
مامادو♡
82 دنبال‌کننده
341 عکس
12 ویدیو
5 فایل
مامادو = مامان دوقلو + یک شهرساز و تسهیلگر قدیمی دست به قلم مبتدی مادرِ همیشگی @Zahrakashanipour
مشاهده در ایتا
دانلود
Reza Yazdani - Yani To Rafti (320).mp3
8.09M
________________________ بلاخره به مقرری حرکت در مه رسیدم. داشت رابطه فرم و محتوا را می‌گفت، بسیار روان و دلچسب. در آخر هم رسیدیم به اینکه « محتوا راهنمای فرم است و به فرم می‌گوید چه جوری باش» … بعد این آهنگ رضا یزدانی را گوش دادم. دیدم چقدر دقیق محتوای شعر ، فرم، ریتم، لحن و پایان‌بندی را هدایت کرده. برعکس اکثر آهنگ‌های رضا یزدانی فرم یکنواخت و آرامی داریم و با پایان‌بندی کاملا مرتبط به محتوا یعنی رفتن، تمام شدن، ساکت شدن… و تمام این فرم با این دو بیت آخر بدجور می‌خواند…. غم که نشسته رو به روم یعنی تو رفتی 
شدی دوباره آروزم یعنی تو رفتی 
بغضی که تو صدامه وقتی که میخونم 
این همه زخم تو گلوم یعنی تو رفتی 
یعنی تو رفتی __________________ @Mamaa_do
اگه مردها برند، هیچ عشقی جان نمی‌گیرد! _____________ @Mamaa_do
از میوه فروش دم خانه سبزی ‌خریدم.‌گذاشتم روی سینی مسی و روی کاناپه لم ‌دادم. بوی گلاب و دارچین خوب با هم رفیق شدند. وقتی برگردد حتما می‌گوید بوی قیمه‌ات از دم آسانسور می‌آمد. ساقه همه سبزی‌ها را زدم. چندتا برگ زرد را جدا کردم. بلند شدم و آب روی سبزی‌ها کردم. زیر غذا را خاموش کردم تا جا بیفتد. همه جا مرتب است و قشنگ. چیدمان خانه را دوست دارم. تابستان‌ها که آفتاب می‌آید کاناپه ۳نفره را می‌بریم جلوی تراس و آن‌جا می‌شود محلِ همه کارهایم. اما حالا خانه شده شبیه سمساری. هر چیزی به خاطر کاری که میکند دم دست است. بوی قیمه نمی‌رود تا دم آسانسور. سبزی خوردن‌ نایاب شده. تلویزیون جمع شده. همه دکوری‌ها رفته توی کمد. حالا صدای بچه‌ها تا دم آسانسور می‌رود و خانه در اختیار اسباب‌بازی‌هاست. نمی‌دانم این‌روزها را بیشتر دوست دارم یا آن‌روزها را! هر دو‌ به وقت خودش خوب است، همین! _______________________ @Mamaa_do
این دو روز رکورد خودم را زدم این دو روز بچه‌ها پیشم نبودند. یاد حرف خانم امیرزاده افتادم، ما ارزشی جز نویسندگی هم داریم! ما مادریم و زمان کمی برای خودمان داریم. مخصوصا در سال‌های اول بچه‌داری. کم و پیوسته خودمان را از دست ندهیم بعدا خدایِ جبار برامون جبران میکنه🥰 ___________________ @Mamaa_do
خب خیلی وقت ندارم، می‌دانم چشم برهم بزنم از این اسباب‌بازی‌ها رد می‌شوند و به دنیای عجیب و غریب نوجوانی وارد می‌شوند. از حالا دلهره دارم که نکند از دنیای آنها دور باشم. شاید این کتاب مقدمه ورود من به این دنیا باشد…. ____________ @Mamaa_do
من یادم نمی‌آید! شما اگر یادتان هست بگویید. تا حالا هر چه ، هر جا خواندم تکراری بود. قبلا بهترش را در مبنا یادگرفته بودم. ولی دیروز چیزی جدید خواندم که یقه‌ام را ول نمی‌کند! مدیریت افسردگی برآمده از نوشتن! یا امام‌زاده بیژن! این دیگر از کجا آمد! البته غریب هم نیست خودمان هم چشیدیم اما تا حالا کسی به روی ما نیاورده بود. یک ذره و دو ذره هم نیست! انگار از مبتدی تا خود استادی ول کن آدم نیست. از آن‌جایی که دور خودت میچرخی و دنبال سوژه می‌گردی تا وقتی کلی زحمت کشیدی و نوشتی حالا نمی‌دانی چه کسی چاپ میکند، چه کسی نمی‌کند، بعد اصلا آمدیم و چاپ شد این جا اول بدبختی است. حالا خوب شد اصلا؟ این همانی بود که می‌خواستم؟ بعد منتقدها با بولدوزر از تو رد می‌شوند، یا کتابت به حاشیه می‌رود یا اصلا کسی نمی‌خواند و خلاصه… همین دیگر! مرد می‌خواهد این میدان آن هم با آمار‌های آقای شهسواری از افرادی که توان مدیریت افسردگی را دارند ! ________________ @Zahrakashanipour @Mamaa_do
چندباری بود که نماوا را باز کرده بودم، فیلم‌هایش را دیده بودم، نرخ اشتراک را دیده بودم و بعد صفحه را بسته بودم. اما این چند روز فیلد فیلم‌های اسکار۲۰۲۴ را دیدم. از این یکی نمی‌شد گذشت. چندباری باز کردم و به هوای این که فقط همین یک ماه فرصت داری و بعدش انگار می‌خواهی بروی کره ماه و هیچ کاری نمی‌توانی بکنی، اشتراک یک ماهه خریدم. دونه دونه فیلم‌ها را باز می‌کردم. خلاصه‌فیلم، IMDb و کشور سازنده را نگاه میکردم و می‌رفتم بعدی. تا بلاخره یک‌جا گیر کردم. داستان آمریکایی (American Fiction) با IMDb 7.9 در مورد یک نویسنده به نام مانک! اصلا نمی‌خواهم فیلم را اسپویل کنم یا نقد کنم که بخواهد دیدگاهی به شما بدهد😎 حتما پیشنهاد‌ می‌کنم ببینید. البته ما توی نماوا دیدیم و از صحنه‌های خارج نماوا خبر نداریم!🙄🙃 فقط این را بگویم که با فیلم زندگی می‌کنید انقدر که دغدغه‌های نویسنده واقعی‌ست و برای ما که اول این راه هستیم آشناست! ___________________ @Mamaa_do
یادم هست این‌ها را نخوردم. ساندویچ خیار و گوجه با لیوان شیر موز بود. حالم بد بود و تهوع داشتم. درست کردم آوردم کنار دستم تا موقع کار شاید حواسم پرت شود و بخورم که نشد. اختیار زندگی چند وقت بعد این عکس کلا از دستم خارج شد. از وقتی دکتر سونوگرافی گفت: « میبینی دیگه دوتان!» از آن روز با اتفاق‌های عجیب و غریبی سر‌کله می‌زنم که نه می‌توانم بی‌خیال باشم و نه می‌توانم سخت بگیرم. فقط می‌توانم خودم را بخورم که چرا کاری از دستم بر‌نمی‌آید! _____________________ @Mamaa_do
بچه چیز عجیبی‌ست! عصاره جاودانگی دارد. درست جایی که می‌رسی ته خط دنیا، دستت را می‌گیرد و می‌آیی اول دنیا. بچه امید بزرگی‌ست. نمی‌دانم آن‌هایی که بچه ندارند وقتی کم می‌آورند به خاطر کی بلند می‌شوند؟ _____________________ @Mamaa_do
هدایت شده از بی نام
بچه چیز عجیبی است! با به دنیا آمدنش، همه نظم و آرامش زندگیت را به هم می‌ریزد. خوابت را، خوراکت را، کارت را، تفریحت را. اگر زن باشی روح و جسمت را هم... برای همین حسرت دوران نداشتنش را می‌خوری. اما نمی‌دانم برای چه حاضر نیستی نداشته باشی اش! . پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲
هدایت شده از بی نام
این را پیرو متن آخر زهرا نوشتم. @Mamaa_do شما هم فکر کنید به عجیب بودن بچه و از آن بنویسید.