ها راستی از اعمال ماه رجب میتونه برای یکی این باشه
دلبری از بنده ها رو کم کنه
به دلبری از خدا اضافه کنه
(بنده ها هیچ وقت راضی نمیشن)
رو اسب بازنده شرط نبندید😜
هیچ ربطی به هیچ جا نداره
ولی بنظرم قشنگه🤣
از تو یه پیج روسی برداشتم
یکی میگفت شما که هیچ مطلب مامایی تو صفحتون نمیزارن ما بخاطر خودتون دنبال میکنیم🤣🤣🤣
گفتم حالا که دور همیم یکم از این کارایی مورد علاقه بعضی از بانوان هست تو پیج بزارم شاید از شرمندگی در اومدم 💞
دوستون دارم خدایی
امروز یه خانوم باردار ناز رو دیدم که با ۴ تا بچه رفته بود اعتکاف 🥰
دوستش داشتم
یه خانوم بود خادم مسجد ۱۴معصوم یه جایی بود گفت به نیتم مسجد رو جارو میکنم دوستش داشتم
یه خانومی بود که رد یه زخم خیلی آزرده کرده بودش بخیه هاشو کشیدم
داشت میومد پایین پاهاش از درد میلرزید ولی منو دعا میکرد دوستش داشتم
یه خانوم بود تصمیم داشت دوباره به خدا بگه حاضرم خادمی بنده ات رو بکنم یه نو ❤بهم بده شاد بود دوستش داشتم
یه خانمی بود اصرار داشت در رو ببنده در هم باهاش همکاری نمیکرد
در رو بستم صندلیش کشید جلو چسبید به میزم بعد دوتا سرفه تو صورتم کرد گفت سرما خوردم ۱۴ هفته بارداریمه🤣
بش دستور و دارو دادم گفتم جان ما ماسکم خدا آفریده گاهی بزن
اونم دوست داشتم بامزه بود
یه دختر نوجوان اومد، اسمشم مامانش میگفت تمام تلاشمو کردم شرح حال دقیق بگیرم تهش رسیدیم مامانش کلی دارو چپکی بهش داده، من هر چی میگفتم با چشماش به مامانش میگفت تقصیر تو بود🤣 در اینکه به نوجوانان علاقه خاصی دارم که شکی نیس
یه خانمی بود که دیدم رو برگه آزمایشش نوشته تخمداناش زودتر از حد انتظار خسته شدن و خودشونو دارن باز نشست میکنن
یه دختری که تازه عقد کرده بود
یه خانم که عقب انداخته بود
یه خانم که حالش از حاملگی و خونشون و شوهرش و داروها و باباش همزمان بهم میخورد
من بش گفتم میتونی نسبت به منم همین حس رو داشته باشی من درک میکنم 🤣
یه اصغر هم بود اسپرموگرامش مختل بود اونو با خانومش همزمان ویزیت کردم
دلشون یه پسر میخاست منم ۱۵ دقیقه توصیه کردم و گفتم حالا هر چی خدا داد دستشو رد نکنین
یکی بود لاک داشت یک چندتا ناخنش داشت یک چندتا نداشت،
به یکی گفتم الکل با این قرص تداخل داره،
به یکی گفتم ماه رمضون اجازه نداری روزه بگیری
چندتا هم این وسط بودن که یادم نیس
فقط یادمه خیلی سریع لباس عوض کردم یادم اومد ماشین ندارم
به فهیمه گفتم خسروی تو ماشین نداری؟
گفت نه میخرم ولی...
اومدم خونه
یکی رو دیدم که...
یکی رو دیدم که ...
یکی رو دیدم که ...
الانم اومدم دیدن شما،
از اینجا که برم میرم دیدن خودم💞
من خودمم خیلی دوست دارم
با من خیلی راه میاد
با من همه جا میاد...
خدا رو شکر بخاطر شرایط جوی و تاخیر پرواز دکتر جلسه فردا صبح خیلی زود بیمارستان قائم کنسل شد والا باید میرفتم دکتر ذاکریانم میدیدم😅🤪
حسم به مشاوره و ویزیت انلاین اینه
خیلی رو هواست
ولی بازم کار ادمو گاهی راه می ندازه
اصلا اصراری ندارم منو انتخاب کنین برا مشاوره و ویزیت 🤣
و اینکه من فقط خودتونو ویزیت میکنم نگین یه دختر خاله دارم فلان
یا ازمایش همسایمون رو ببینن
داستان داره ویزیت یکی که خودش نیست...
یه وقتی براتون یه خاطره ازش میگم...
من خیلی ابزار موسیقی رو بطور دقیق نمیشناسم اما این ویلون رو یکم چرا🤣
چیز خوبی بود
بمن کمک میکرد
به سلامتیم
مامانم پست رو نبینه صلوات🤣🤣
چجوریش این بود که
خوابگاه دانشگاه دوره ارشد خیلی بزرگ بود
اونقدر که بعد دو سال رفت و امد هنوز آدمهایی بودن که من ندیده بودم ولی تو همون خابگاه زندگی می کردن
آخر این ساختمون بزرگ یه اتاق تربیت بدنی داشت
با اینکه بزرگ و پر وسیله بود اما به خاطر تعداد زیاد دانشجو همه چی صفی بود
مخصوصا تردمیل جان❤
گفتم پیاده روی در هفته حداقل برای سه روز از واجبات سلامتیه
اگرم تردمیل میرید با دور ۳ونیم و ۴ونیم حکم همون پیاده روی رو داره
خلاصه یه دختری بود قد حدود ۱۶۰ یه دونه از اینام داشت بعلاوه یه دمپایی آبی آسمانی از این جنس خشکککا
میومد این یارو رو میزاشت زیر گردنش شروع میکرد به زدن و همزمان با پاش مثلا همون نت رو به صورته ضربه مینواخت
اینکه میگم کفشش خشک بود چون شلپ شلپ صدا میداد🤣🤣🤣
میگم مینوازید یه چی میشنوید
انگار یکی با ناخنش میکشید رو تخته بلکم بدتر
اصلا یه جوری بود وقتی ایشون میومد
کل اتاق خالی میشد🤣🤣🤣🤣
من بودم و اون🤪🤪🤪
تا میومد ریتم بگیره
دستش خسته میشد
یا گردنش درد میگرفت
یا دمپایش در میومد
القصه که این کارام سختی خودشو داره مضاف براینکه اصلا با اقبال عمومی مواجه نبود 🤣🤣
چند باری هم چند نفر بش میگفتن سرمونو بردی گوشمون کر کردی
ولی اون پیگیررررر ادامه میداد
یکسالی بخاطر کرونا همه چی انلاین بود
پایان نامه ما هم انلاین نمونه گیریش انجام شد، یکی از دفعه های آخری که رفته بودم برای کارای دفاع از پایان نامه، همون ساعت همیشگی رفتم اتاق تربیت بدنی
چندتااااا از بچه ها دو تا از این تشک های ورزشی رو پهن کرده بودن روش نشسته بودن و به ویلون زدن این با دقت و ذوق گوش میدادن
هر چند دقیقه ای یکبار هم برمیگشتند به من نگاه میکردن که مثلا الان چه وقته دویدن رو تردمیل هست بی ذوق هنری ندار!
دو تا نکته داشت
یکی اینکه خسته نشد ادامه داد و ادامه داد
تا به موفقیت مورد نظر خودش دست یافت،
یکیم من که برام اصلا فرقی نداشت اون چیکار میکنه و کار خودمو میکردم🤣🤣
شمام اگه هدفی دارین
دنبال شروع کاری هستین
تصمیم خاصی گرفتین
اینقدر ادامه بدین تا اون کار رو به بهترین وجه انجام بدین
اگه بچه داریه
اگه خونه داریه
اگه درسه اگه بحثه...
اگه از بچه بغل کرد دستت خسته شده
اگه یه عده هستن که قدر خوبیات نمیدونن
اگه همراهی داری که عین دمپایی آبی هی از پات درمیاد و همکاری نمیکنه
اگه ....
ادامه بده
بهشت رو به بها میدن نه بهانه...
منم کنارت رو تردمیل راه میرم با سرعت ۶ونیم برای ۳۵ دقیقه