eitaa logo
🌱روزمرگی در آلمان 🌱
11.7هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
9 فایل
بشنوید از یک‌مادر‌دهه‌شصتی با چهارتا فرشته ساکن آلمان 🧕 با چاشنے •داستان‌تلخ‌شیرین‌مهاجرت ♥حس‌شیرین‌یک‌معجزه⛅️ تبلیغات هم داریم با قیمت مناسب 😍 https://eitaa.com/joinchat/4241818426C47ba418042 جهت ارتباط با من👇 @mokhtari_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولین کلمه فارسی که امیرعلی جان نوشته برای من... 🥺😍😍 این بیسکویت کوکی ها را روز جمعه توی مدرسه درست کرده بودن... دیروز این کارتی که خودش درست کرده و بیسکویت ها را آورده بهم داده و میگه مامان روزت مبارک... 🥹🥹❣️ بغلش کردم ازش تشکری کردم ❤️ بهش میگم امیرعلی جان این جمله خیلی دوستت دارم کی نوشته برات میگه خودم مامان داخل برنامه ترجمه گر به آلمانی نوشتم خیلی دوستت دارم به فارسی برام ترجمه کرد منم نوشتم ... چقدر ذوق کردم که اولین نوشته فارسی که خودش تلاش کرده تنهایی نوشته😍 خدایا شکرت بخاطر بودنت کنارمون 🤲❣ خدایا شکرت بخاطر داشتن چهارتا فرشته زندگیم 🌱 خدایا شکرت بخاطر عزیزانم 🌱 خدایا شکرت بخاطر سلامتی خانواده ام 🌱 خدایا شکرت بخاطر اینکه مادر چهارتا فرشته هستم🌱 خدایا شکرت بخاطر هههههـمه چی 🤲🤲🌱
🌱روزمرگی در آلمان 🌱
. خیلی از شما مهربونا در مورد مردی که با خودرو میان جمعیت بازار کریسمس رفته پرسیدید که چه اتفاقی در جمعه شب در آلمان رخ داده و چرا.... راستش این اولین دفعه ای نیست که این اتفاق در آلمان رخ میده... چندسال پیش هم نزدیک کریسمس در بازارچه هامبورگ این اتفاق رخ داده بود... و به غیر کریسمس چندسال پیش در شهر کلن اگر اشتباه نکنم یه هفته ای با کریسمس فاصله داشت که به چند دختر تعرض شده بود و این خبر در آلمان و شبکه های خبری خیلی سرصدا کرد... البته الان حضور پلیس خیلی از قبل بیشتر پررنگ تر شده... 🌱 @moktari313 https://eitaa.com/joinchat/403046997C5c4efec7b4 پست بعدی را بخون مهربونم... 👇👇
حمله ای در بازار کریسمس ماگدبورگ رخ داد. در این حمله راننده یک خودرو به بازار کریسمس حمله کرد و در در این حادثه، یک کودک ۹ ساله و چهار زن جان خود را از دست دادند و بیش از ۲۰۰ نفر مجروح شدند که حال بسیاری از آن‌ها وخیم است.. راننده مظنون این خودرو دستگیر شد. گفته می شود مظنون دستگیر شده مردی 50 ساله است که از عربستان سعودی در سال 2006 به آلمان آمده است گفته می شود که او اخیراً به عنوان پزشک در زمینه روان درمانی در ساکسونی آنهالت کار کرده است. بر اساس تحقیقات WDR و NDR گفته می شود که او یک شخصیت بسیار برجسته در جامعه تبعیدی عربستان سعودی است 🌱 @moktari313 https://eitaa.com/joinchat/403046997C5c4efec7b4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱روزمرگی در آلمان 🌱
. جاتون سبز🌱 غذای امروز عدس پلو درست کردم 🍚 من همیشه موقع شکاف برا بخار برنج اسم پنج تن آل عبا رو م
. جاتون سبز🌱 غذای امروز عدس پلو درست کردم 🍚 من همیشه موقع دم کردن برنج ۶ تا شکاف با قاشق باز میکنم به نیت پنج تن💚 آقا امام زمان... این کار برام عادت شده 😍 شماهم این نیت را موقع دم کردن برنج انجام میدید...؟؟؟ 🌱 @mokhtari_313  https://eitaa.com/joinchat/403046997C5c4efec7b4
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. میگن اولین‌ها فراموش نمی‌شن... و مادر، اولین و موندگارترین عشق زندگیه ماست. مامانای عزیز کانال مامان مرضیه الهی همیشه سالم وسلامت باشید کنار عزیزان تان 🤲🌱 بهترین هارا براتون آرزو میکنم مهربونا الهی مادرمون خانم فاطمه زهرا س دستگیر همگی ماها باشن 🤲🌱☺️ 🌱 @mokhtari_313  https://eitaa.com/joinchat/403046997C5c4efec7b4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساعت به وقت آلمان ۱۶:۳۶ عصر جاتون سبز 🌱 الهی که همیشه سفره هاتون پربرکت باشه و تنتون سالم 💚🤲 خدایا شکرت بخاطر هروعده غذایی که برای خوردن داریم 🤲🌱 خدایا بحق اقا امیرالمؤمنین علی ع اجاق هیچ خونه ای خاموش نباشه 🤲🌱 🌱 @mokhtari_313  https://eitaa.com/joinchat/403046997C5c4efec7b4
🌱روزمرگی در آلمان 🌱
#قسمت هفدهم #داستان_تلخ_شیرین_مهاجرت میام همونجا با بچه‌ها پشت در بیمارستان میشینم تا تورو دوبا
🥺 رفتم دنبال اون صدایی که کلی آرامش داشت وقتی نزدیک محراب مسجد شدم اون صدا بازم به گوشم پیچید که همینجا منتظر بمون... اون لحظه حس خیلی خوبی بهم دست می‌داد خیلی آرامش گرفته بودم کنار محراب مسجد وقتی چشم دوختم به محراب دلم خیلی شسکته بود یهو اشک هام سرازیر شد و شروع کردم با خدا درد دل کردن😭🥺🥺 گفتم خدا مطمئنم این آرامش از جانب شماست خدا مطمئنم که تنهام نمیذاری و این آرامش میشه دائمی. دیگه انگاری اون ترس و استرس ها تموم‌ شده بود چقدر حس می‌کردم‌ حالم بهتره 🥺 همینطور که داشتم حرف میزدم با خدا یهو حس کردم دور و برم هیچ کسی و هیچ چیزی نیست حسی که انگاری از هوش رفته باشم ولی متوجه بودم که چه اتفاقی داره میوفته 🥺🥺😔 یهو دیدم از سمت محراب ۵ نفر دارن میام سمت من چهار نفرشان آقا بودن و یک خانم همراهشان که چهره نورانی داشتن و صورت شان معلوم نبود بهم گفتن بلند شو دیدم خانمی که همراهشان بود اومدن سمتم دستم را گرفتن گفتن از این به بعد حالت خوبه چون ما هستیم. گریه میکردم میگفتم من حالم خوب نيست خیلیییییییییییییی سختی ها کشیدم همش حالم بده مریضم یهو دیدم ظرف آبی بهم دادن گفتن از این آب بخور و دیگه حالت بد نمیشه تو خوبی چقدر آب گوارا و شیرینی بود همین‌که ظرف آب را گرفتم و داشتم میخوردم یهو سرم را چرخاندم دیگه هیچ کسی را اونجا ندیدم 🥺💔😔 تازه فهمیدم که چی شد و من چه کسانی را دیدم نفهمیدم.. ای وای بر من که چرا متوجه نشدم که اون ظرف آب را از دستان خانم جان مادرمون خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها گرفتم خوردم 😭😭😭😭😭😭 ای وای بر من چرا دیر فهمیدم چرا زودتر متوجه نشدم تا خودم را به پای خانم جان بیاندازم زار زار گریه کنم بگم خانم جان بالاخره دست دختر روسیاه تان را گرفتيد 😭😭😭💔💔 تازه متوجه شدم که چقدر حالم خوبه چقدر سرحالم همش دور و برم را نگاه میکردم که شاید بازم این چشمان گنهکارم ببینه 😭😭 همش فریاد می‌کشیدم میگفتم کجایید خانم جان داد میزدم میگفتم الان همینجا بودن کجا رفتن پس💔😭😭💔 چرا تنهام گذاشتید چرا من متوجه نشدم چقدر حالم کنار شما خوبه🥺🥺😭😭 خانم های ترکی که اونجا بودن میگفتن مرضیه چی شده تو چی دیدی چرا حالت اینجوریه تمام مسجد را بوی خوش گل محمدی گرفته بود 😭😭😭 همه میگفتن این بو از کجاست انگار تمام مسجد را با گلاب شست‌وشو داده بودن از بس بوی خوشی گرفته بود اونجا را🥺😭😭😭😭 چقدر اون لحظه قشنگ خوب بود هیچ وقت اون لحظه را فراموش نمیکنم همه سختی ها اون روزها و ماه ها و سال ها فدای یک ثانیه اون لحظه 😭😭😭 از اونجا به بعد دیگه بیمارستان های پی در پی نبود و حال بد نبود مریضی نبود و همه سختی ها مثل آبی روی آتش به خاموشی سپرده شدن و دیگه مادری افسرده و مریض برای بچه هایم نبودم و داروهای قوی دیگه تموم شدن 😭😭😭🥺 ولی اون سختی ها منو به جایی که روز و شب آرزویش را داشتم و با حدیث کسا صدایشان میزدم رساندن. اونم دست مادرمون بود که یک لحظه در دست گرفتم کاش اون لحظه جان میسپردم 😭😭😭😭😭💔💔 پایان شیرین... 🥺💚 😢