. دیشب نزدیکای غروب بود یادم اومد که من لباس انداختم لباسشویی 🙈 سریع آقای همسر رفت لباسها را از پایین آورد و پهن کردیم 🧺 #روزمرگی_درآلمان🌱 @mokhtari_313 https://eitaa.com/joinchat/403046997C5c4efec7b4 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✨

. یه دور لباس هم امروز انداختم و شسته شد 🌱 الان داره با تابش نور خورشید خانم خشک میشه ☀️☀️ پرونده لباس ها بسته شد 🧺 ولی من هر شنبه هم یه دور لباس میشورم 🧺 #روزمرگی_درآلمان🌱 @mokhtari_313 https://eitaa.com/joinchat/403046997C5c4efec7b4 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✨

#نذرنامه یا صاحب الزمان🌹 فرزندم را نذر یاری قیام تو می کنم💚 او را برای ظهور نزدیکت برگزین و حفظ کن پ.ن: پرچم های سیاه توی کوچه را دیدی قند عسلم؟ بوی اسپند را حس می کنی؟🕯 دستهای کوچکت را روی سینه بکوب عزیزکم! عزای علی اصغر حسین نزدیک است!😭 #همایش_شیرخوارگان_حسینی : ۲۲تیر #اولین_جمعه_محرم 🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴 #روزمرگی_درآلمان🌱 @mokhtari_313 https://eitaa.com/joinchat/403046997C5c4efec7b4 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✨

روایت نویسی.... دیشب شب پر از دلهره و بغض بود برام اصلا نتوستم بخوابم رفتم اتاق بچه ها و تا اذان صبح بالاسر یاسمین گلی بودم و بهش نگاه میکردم 🥺 دیروز یهو حالم یکم بد شد و همسرم خونه نبود و منو یاسمین گلی تنها بودیم خونه اصلا نفهمیدم چی شد فقط میدونم که لطف خدا و اهل بیت بود که یاسمین را کنارم دارم 😢 فقط احساس کردم یکی دستم را کشید به سمت پذیرایی تا از بالکن نیوفتم😔 وقتی یکم بخودم اومدم یاسمین بال بال میزد از گریه 😭💔 وهمش میگفت مامان مامان 😭 خیلی ترسیده بود🥺 دخترم مثل گنجشگ قبلش میزد 😭 الهی بمیرم اصلا نمیتونم اون صورت قرمز و چشماش که از اشک قرمز شده بود فراموش کنم یادم میاد قلبم به درد میاد 😭 ابجیم برام صدا گذاشته بود و چند دفعه زنگ زده بود ترسیده بود مرضیه این صدا ها چیه توی کانال یاسمین گذاشته چی شده کانال که نگاه کردم صدایی نبود زنگ زدم به ابجیم گفتم صدا نیست که ابجی گفت من پاک کردم گفت ابجی الهی بمیرم یاسمین نمیدونی چجوری گریه میکرد 😔 وقتی پیوی چند نفر از شما مهربونا را باز کردم که صدای یاسمین را برام فرستاده بودید گوش کردم قلبم درد گرفت و تا تونستم گریه کردم 😭😭 خیلی خیلی سخت بود اون لحظه و صدای جیغ های یاسمین هنوز تو گوشم است💔 خواستم همون لحظه کانال را پاک کنم زنگ زدم به دوستم یکم باهاش حرف زدم گفت گریه نکن پاشو برو وضو بگیر زیارت عاشورا بخون و حدیث کسا بخون تا دلت اروم بشه 🥺 وقتی همسرم با سمیه جان و امیرعلی جان اومدن فقط اون لحظه یاسمین خودشو انداخت بغل باباش و تا تونست گریه کرد و میگفت بابا دیگه نرو تنهامون نذار مامان خوب نبود من خیلی ترسیده بودم همسرم که قضیه رو فهمید رفت بالکن و کلی گریه کرد 😔 اگر همسایه ها صدای جیغ یاسمین را شنیده بودن و زنگ زده بودن پلیس خدایی نکرده الان یاسمین را کنارم نداشتم😭😭 خدایا من هرچه شکرگزارت باشم کمه🥺 همسرم یاسمین را برد بیرون یکم چرخوندش و اومدن خونه. منم بخاطر بچه ها سعی کردم خودم را یه جورایی جمع وجور کنم تا دل بچه ها بیشتر از این نگیره🥺 ولی دیشب جبران کردم و کلی با خدا و آقا امام حسین حرف زدم درد دل کردم اشک ریختم 😭 الهی هیچ مادری بحق خانم حضرت زینب س خانم حضرت رقیه س با بچه هاش امتحان نشه🤲🤲🥺 حلالم کنید که نگران شدید الهی بحق خانم فاطمه زهرا س همیشه سالم و سلامت باشید کنار عزیزانتون🤲🤲 و یه خواهشی دارم میشه دیگه درباره این موضوع سوالی ازم نپرسید چون واقعا برام سخته بخوام جواب بدم 🥺 فقط دعا میکنم بحق این شبها هیچ مادری این لحظه ها را نبینه بحق خانم حضرت زینب س 🤲

. گفتید از کوچه خیابان های آلمان و حال های محرم بزار کانال 🥺 اینجا خیابون هاش حال هوای محرم نداره 😔 الان با یاسمین گلی و آقای همسر اومدیم بیرون براتون پخش زنده میزارم...

. میگن کار خدا بی حکمت نیست 🥺 قربون خدا بشم که همیشه هوامون را داشته 😢 وگرنه اگر صدای یاسمین گلی بگوش بقیه میرسید الان نمیدونم چکار باید میکردیم 🥺 خدایا شکرت بخاطر همه چی 🤲🤲💚