#من_منتظرم!
#دربست_ظهور شما هم امشب خوابتون نمیبره...؟ . . . ینی امشب چه خبره حضرت رقیه امشب با چه فکری به خو
مگر که میشود باشد سرجایش زمان وقتی،
که امشب حضرت زینب پریشان است😭
•
•
زینب که پریشون بشه عالم پریشونه؛ زینب که بهم بریزه هستی به هم میریزه؛ چه برسه به ذهن من و شما!زمان ومکان و همه چی درهم میشه....
#من_منتظرم!
برید یهگوشه، تنها در رو ببندید، هندزفری بزنید یه دستمال هم ببرید... پلی کنید اشکتون درومد منم دعا
الان که بیداریم چند خطی بنویسیم....
راستی،
اینو گوش کردید؟
اگه نه، فراموش نکنید گوش کنیدا....
برا فرداست، دل بدید
شیخ مفید در ارشاد روایت کرده...
که عبیدالله ملعون
نامه ای به شمر بن ذی الجوشن میده که از کوفه بیاره کربلا،نامه خطاب به عمرسعده...
میدونید چرا عمر سعد رو اصلا دعوت کرد به کربلا؟ چون پسر سعد بن ابی وقاصه...
مشروعیت میده یجورایی ، عمری باشه بعدا دربارش صحبت میکنیم حتما الان وقتش نیست
- خب حالا ! چی نوشته بود؟
خودمونی بگیم،
اما بعد،من تو رو نفرستادم که از جنگ کناره گیری کنی،تو رو نفرستادم که باحسین به مسامحه رفتار کنی یا بخوای وساطت کنی،همون جا شرط کرد، این نامه به حسب ظاهر چند روز قبل عاشورا رسیده، تصریح کرد ببین اگر حسین بن علی و اصحابش به اون چیزی که من حکم میکنم تن دادند که هیچ؛
#من_منتظرم!
- خب حالا ! چی نوشته بود؟ خودمونی بگیم، اما بعد،من تو رو نفرستادم که از جنگ کناره گیری کنی،تو رو نفر
اونا رو دستگیر میکنی تسلیم من میکنی
”فَاِن اَبَوا فاذهب الیهم”اگر نپذیرفتند بهشون هجوم بیار”حتی تَقتُلَهُم”اول اینارو میکشید،”و تُمَثِّلَ بهم” بدنهاشون رو مثله میکنی، بدناشون رو قطعه قطعه میکنی”فانهم لذلک مستحقون”آخه مستحقشن،حق حسینه که بدنش پاره پاره بشه یه چیز دیگه هم از قبل خودش تعهد کرده بود
#من_منتظرم!
اونا رو دستگیر میکنی تسلیم من میکنی ”فَاِن اَبَوا فاذهب الیهم”اگر نپذیرفتند بهشون هجوم بیار”حتی تَقت
فان قتلتَ حسینا فَاَوطِئِ الخیلَ صدرَه و ظهرَه”وقتی حسین کشته شد اسب ها رو روونه میکنید دلم میخواد هم سینشو هم پشتشو له کنند همه چی مشخص بود بعد هم خودش گفت:این کاری که من نیت کردم بعد از کشته شدنش زیانی به اون نمیرسونه ولی من عهد کردم که اگر حسین بن علی رو کشتم اسب ها رو روانه کنم روی پیکرش.💔
خدا لعنتت کنه....
#من_منتظرم!
فان قتلتَ حسینا فَاَوطِئِ الخیلَ صدرَه و ظهرَه”وقتی حسین کشته شد اسب ها رو روونه میکنید دلم میخواد ه
شمر یه نگاهی به عمر سعد کرد و گفت حالا چیکار کنیم؟ عمرسعد ملعون گفت:”لا یَستَسلِم والله حسین”به خدا قسم حسین تسلیم نمیشه “اِنَّ نفس علی بَینَ جَنبَیه”جان علی در سینه ی حسینه،این پسر علیه،کسی نیست که تن به خاری بده؛خب چکار میکنی؟دستور امیر رو اطاعت میکنی و با دشمنش میجنگی یا کنار میکشی؟
حالا شب عاشورا شد....
عمر سعد سپاهش رو آماده کرد،صدای نحسش رو بلند میکنه و به سپاهش آماده باش میده
میگه دیدم خواهر عرض کرد داداش، میخوام بهت بگم،این اصحاب و یاراتو امتحان کردی؟ فردا میمونن پای رکابت؟(اخه زینب داغ دیده ست) چرا اخه میدونه یه روزه امام حسنو شبونه تنها گذاشتن،همه رفتن،معاویه لعنت الله علیه همه رو خرید...
داداش من هنوز مدینه یادمه،اینا نكنه فردا مثه بابام علی تو رو تنها بذارن؟نكنه اینها مثه یارای داداش حسنم باشن؟ اینها رو امتحان كردی؟
تا این حرفها رو حبیب شنید، دست و پاش شروع كرد لرزیدن
ز این گفت و گو رنگ حبیب از رخ پریده
انگار بر تن جامه ی جان را دریده
انگار اینجا مرگ خود را آرزو کرد😭😭
سراسیمه رفت خیمه یار ها...
+چی شده حبیب؟
- خبر ندارید، بانو زینب نگرانه، اونوقت ما اینجا نشستیم
یه دهه داریم میگیم حسین💔
برا امشب،امشب تنوره سینه ات داغه...
اومدم بگم امام حسین جانم!آقاجان! زندگیم!
یعنی میشه منم جزو یارای امام زمانم باشم؟یه كاری بكنم دل امام زمانم آروم بشه؟ اصحاب امشب یه كاری كردند، دل خواهر حسین آروم شد،كاری كردن خیالش راحت شد،ان شاءالله من و تو هم جوری پا به ركاب باشیم،مثل اصحاب حسین علیه السلام، ما هم دل امام زمانمون رو شاد كنیم :)
+خیالت راحت باشه خانوم جان!
تا ما هستیم یه مو از سر حسینت كم نمیشه، همین حرف رو عمل كردن،فردا تا اصحاب بودن، اجازه ندادن یه نفر از بنی هاشم میدان بره، نشون دادن تو عمل،یكی یكی اول اصحاب رفتن، وقتی اصحاب به شهادت رسیدن، دیگه بنی هاشم رفتن ...💔
یاران همه در فکر وصل یار بودند
در انتظار صبح خون بیدار بودند
همه مشتاق شهادتند، چه خبره؟
چه خبره كربلا؟این حسینی كه محاله به دشمن رو بزنه، چه اتفاقی می افته كه یه شب مهلت می گیره از دشمن؟ جانم فدات آقا جان، دو تا دلیل براش نوشتن،
#من_منتظرم!
چه خبره كربلا؟این حسینی كه محاله به دشمن رو بزنه، چه اتفاقی می افته كه یه شب مهلت می گیره از دشمن؟ ج
دلیل اول این بود، می خواست تا صبح مناجات كنه و قرآن بخونه و نماز،وقت برا عبادت گرفت،دلیل دومش كه با دل ِ من و تو بازی می كنه
#من_منتظرم!
چه خبره كربلا؟این حسینی كه محاله به دشمن رو بزنه، چه اتفاقی می افته كه یه شب مهلت می گیره از دشمن؟ ج
حضرت می خواست وقت بگیره، اونایی كه قرار ِ برسن،برسن، قربون تو برم آقا منتظر بودی یه عده بیان،آقا جان ممنونتم صبر كردی ما هم به تو برسیم...😭💔
هدایت شده از #من_منتظرم!
#ساعتبهساعتعاشوراچگونهگذشت ♥️
|•حوالی ساعت ۱۵ الی ۱۶ •|
او میبرید و من میبریدم او از حسین سر من از حسین دل
میگویند سیدالشهدا از شدت زخمهای فراوان از اسب به زمین افتاد و در این لحظه حضرت زینب سلام الله علیها به بیرون خیمهها آمد و با ناله ای جانسوز گفت: «کاش آسمان بر زمین فرو میافتاد.» پس از آن رو به عمر بن سعد کرد و فرمود:« ای عمر بن سعد! اباعبداللَّه علیهالسلام را شهید میکنند و تو نظاره میکنی!؟ وای بر شما! آیا در میان شما مسلمان نیست؟»سکوت مرگباری همه را فرا گرفته بود و کسی پاسخی نداد.
وقتی حالت ضعف بر امام حسین علیهالسلام غالب شد، هر کس با هر وسیلهای که در اختیار داشت به سید الشهدا ضربه میزد، ولی هر کس به قصد کشتن نزدیک آن بزرگوار میشد، لرزه بر اندامش میافتاد و به عقب بر میگشت. حمید بن مسلم میگوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که میگفت «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدا از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم بگیرد.» در همین لحظات بود که شمر فریاد زد:« وای بر شما منتظر چه هستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، او را بکشید!»می گویند در این حال سنان بن انس حملهای کرد و نیزهاش را در قلب امام حسین(علیه السلام) فرو برد .وقتی شمر بن ذی الجوشن روی سینه مبارک امام علیهالسلام نشست و محاسن آن حضرت را به دست گرفت وقتی میخواست امام را به قتل برساند، آن حضرت لبخندی زد و فرمود: آیا مرا میکشی در حالی که میدانی من کیستم؟شمر گفت: آری، تو را خوب میشناسم، مادرت فاطمه زهرا و پدرت علی مرتضی و جدت محمد مصطفی است، تو را میکشم و باکی ندارم! پس با دوازده ضربه سر مبارک امام علیهالسلام را از بدن جدا ساخت.
در خانه خود نشسته و مرتب میگویید : یا لیتنا کنا معک فنفوز فوزا عظیما .
ای کاش ما هم میبودیم ، ای کاش ما هم به این رستگاری نائل میشدیم . پای عمل به میان نیامده است تا معلوم شود که در عمل هم اینچنین هستید یا نه ، اصحاب من مرد عمل بودند نه مرد حرف و زبان .
[ ازادی معنوی ص ۱۷۵ ]
همین الان یادم به رسمی که چند ساله بین خودمو امامه افتاد...
اومدم به شما هم بگم و بعد برم انجامش بدم.
شما هم امتحان کنید.
مقدمه چینی نمیکنم که همراهیتونو بگیرم،
دلم میخواد خودتون خودجوش دل بدید.
قبول؟
اینجوریه که من هر سال عاشورا،
یه کاغذ برمیدارم و ۳ تا قول به امام میدم،
حالا این قول ها هر چیزی میتونه باشه،
انجام دادن یه کار ، ترک گناهی که بهش وابستهم ، انجام دادن واجبی که توش لنگ میزنم ، هر چی...
و ميدونيد که ۳ چیز در اسلام عمل بهش خیلی سفارش شده و نمیشه شکستش،
عهد نذر قسم
و جدا از این وقتی اسم امام حسین میاد،
دلت نمیاد بزنی زیرش