میگه دیدم خواهر عرض کرد داداش، میخوام بهت بگم،این اصحاب و یاراتو امتحان کردی؟ فردا میمونن پای رکابت؟(اخه زینب داغ دیده ست) چرا اخه میدونه یه روزه امام حسنو شبونه تنها گذاشتن،همه رفتن،معاویه لعنت الله علیه همه رو خرید...
داداش من هنوز مدینه یادمه،اینا نكنه فردا مثه بابام علی تو رو تنها بذارن؟نكنه اینها مثه یارای داداش حسنم باشن؟ اینها رو امتحان كردی؟
تا این حرفها رو حبیب شنید، دست و پاش شروع كرد لرزیدن
ز این گفت و گو رنگ حبیب از رخ پریده
انگار بر تن جامه ی جان را دریده
انگار اینجا مرگ خود را آرزو کرد😭😭
سراسیمه رفت خیمه یار ها...
+چی شده حبیب؟
- خبر ندارید، بانو زینب نگرانه، اونوقت ما اینجا نشستیم
یه دهه داریم میگیم حسین💔
برا امشب،امشب تنوره سینه ات داغه...
اومدم بگم امام حسین جانم!آقاجان! زندگیم!
یعنی میشه منم جزو یارای امام زمانم باشم؟یه كاری بكنم دل امام زمانم آروم بشه؟ اصحاب امشب یه كاری كردند، دل خواهر حسین آروم شد،كاری كردن خیالش راحت شد،ان شاءالله من و تو هم جوری پا به ركاب باشیم،مثل اصحاب حسین علیه السلام، ما هم دل امام زمانمون رو شاد كنیم :)
+خیالت راحت باشه خانوم جان!
تا ما هستیم یه مو از سر حسینت كم نمیشه، همین حرف رو عمل كردن،فردا تا اصحاب بودن، اجازه ندادن یه نفر از بنی هاشم میدان بره، نشون دادن تو عمل،یكی یكی اول اصحاب رفتن، وقتی اصحاب به شهادت رسیدن، دیگه بنی هاشم رفتن ...💔
یاران همه در فکر وصل یار بودند
در انتظار صبح خون بیدار بودند
همه مشتاق شهادتند، چه خبره؟
چه خبره كربلا؟این حسینی كه محاله به دشمن رو بزنه، چه اتفاقی می افته كه یه شب مهلت می گیره از دشمن؟ جانم فدات آقا جان، دو تا دلیل براش نوشتن،
#من_منتظرم!
چه خبره كربلا؟این حسینی كه محاله به دشمن رو بزنه، چه اتفاقی می افته كه یه شب مهلت می گیره از دشمن؟ ج
دلیل اول این بود، می خواست تا صبح مناجات كنه و قرآن بخونه و نماز،وقت برا عبادت گرفت،دلیل دومش كه با دل ِ من و تو بازی می كنه
#من_منتظرم!
چه خبره كربلا؟این حسینی كه محاله به دشمن رو بزنه، چه اتفاقی می افته كه یه شب مهلت می گیره از دشمن؟ ج
حضرت می خواست وقت بگیره، اونایی كه قرار ِ برسن،برسن، قربون تو برم آقا منتظر بودی یه عده بیان،آقا جان ممنونتم صبر كردی ما هم به تو برسیم...😭💔