Fadaeian_Ramazan_Sh19_98_7.mp3
13.6M
#نوای_دل ✨
با یہ دردِ سے سالہ...🥀🍂
دل بہ این سحر بستہ...💔🍃
#سید_رضا_نریمانی
#امیرالمؤمنین 🖤
#شب_قدر
#ماه_رمضان 🌙
╔═.🍃.════♥️══╗
@man_montazeram
╚═♥️═════.🍃.═╝
.
«هر كس به مدار مغناطيسی علیبنابیطالب (ع) نزدیکتر شد،
اين مدار بر او اثر میگذارد؛
او کمیلبنزیاد میشود،
او ابوذر غفاری میشود،
او سلمان پاک میشود. »
(۹۵/۲/۱۴)
#سردار_دلها.
╔═.🍃.════♥️══╗
@man_montazeram
╚═♥️═════.🍃.═╝
#بـهـوقـتِتـلـنـگـر💥
+ تقدير امسالش رو بنويسيد:
ياري امام زمان❤️
- آخه چطور ممکنه؟ اون که خيلي گناه کرده...
+ آره سابقه بدي داره، ولي ببين چقدر پشيمونه؛ ببين چطور عزم کرده که ديگه هموني بشه که خدا و امامش ميخوان؛ ببين چطور از دوري امامش بي تاب شده. تو از کجا ميدوني که اون "حر" امام زمانش نيست؟!...
[اي کاش فرداي شب قدر مکالمه فرشته ها اينگونه باشد...]
#یاغــافِرَالخَــطایا...
#شب_قدر✨
╔═.🍃.════♥️══╗
@man_montazeram
╚═♥️═════.🍃.═╝
1_256427956.pdf
20.24M
📖کتاب اماده باش یاران امام زمان
📿{ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء }
🖋آیت الله حسین گنجی
📚#کتاب_مهدویت
╔═.🍃.════♥️══╗
@man_montazeram
╚═♥️═════.🍃.═╝
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_هشتم
💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبههای #گلوله؛ نمیدانستم اینهمه ساز و برگ #جنگی از کجا جمع شده و مصطفی میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :«سریعتر بیاید!»
تا رسیدن به خانه، در کوچههای سرد و ساکت شهری که #آشوب از در و دیوارش میپاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم میدیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد.
💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بیهوشی روی همان بستر سپید افتادم.
در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک میدید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمیرفت و همین حال خرابم #خون مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :«شما اینجا چیکار میکنید؟»
💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی #جنگ به این شهر آمدهایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :«چرا نرفتید بیمارستان؟»
صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه میخواست #مهمانداری کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!»
💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :«دکتر تو #مسجد بود...» و مصطفی منتظر همین #اعتراف بود که با قاطعیت کلامش را شکست :«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟»
برادرش اهل #درعا بود و میدانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیهاش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :«دو هفته پیش #عربستان یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمیخواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :«البته قبلش #وهابیها خودشون رو از مرز #اردن رسونده بودن درعا و اسلحهها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!»
💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از #حسرت آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :«دو ماه پیش که اعتراضات تو #سوریه شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!»
از چشمان وحشتزده سعد میفهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش میجنبید و مصطفی امانش نمیداد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو #دمشق و #حمص و #حلب تظاهرات میکنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش میکشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :«میدونی کی به زنت #شلیک کرده؟»
💠 سعد نگاهش بین جمع میچرخید، دلش میخواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :«نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی #ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد.»
من نمیدانستم اما انگار خودش میدانست #دروغ میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد و مصطفی میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت :«اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا پلیس و نیروی #امنیتی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟»
💠 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج #آشوبگر پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد و او همچنان از #خنجری که روی حنجرهام دیده بود، #غیرتش زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد :«فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون #شیعه، چه بلایی ممکنه سر #ناموست بیاد؟»
دلم برای سعد میتپید و این جوان از زبان دل شکستهام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بیحیایی صدایش را بلند کرد :«من زنم رو با خودم میبرم!»
💠 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون #غیرت در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید :«پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینهتونه!»
برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد :«این شبا شهر قُرق #وهابیهایی شده که خون شیعه رو حلال میدونن! بخصوص که زنت #ایرانیه و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونهها کمین کردن و مردم و پلیس رو بیهدف میزنن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
╔═.🍃.════♥️══╗
@man_montazeram
╚═♥️═════.🍃.═╝
••
سلام (:
طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق ...
#امامموسیصدر یهسخنرانی قشنگی داشتن...
ڪه میفرماد:
اۍ علی«ع» دوست،
اۍ کسی ڪه براۍ خاطر علی«ع» بر سر میزنی، به سوگ مینشینی؛
اۍکسی ڪه براۍعلی«ع»جمع میشوۍ و چراغ روشن میکنی؛
اۍکسیڪهبراۍعلی«ع»اشڪمیریزۍ؛
اۍ کسیڪه با شنیدن منقبت علی«ع» دلت شاد میشود.¶
#بشنو و #بترس و #بلرز از این حرف:
. ↓•↓•↓
••
••
#علی(؏) را اگر امروز دنیا بخواهد بشناسد، چطور میشناسد؟
دو راهداردڪهدنیاۍامروزعلیرابشناسد:
#یڪ: راه از تاریخ میرود و کتابها را میبیند و علی(؏) را از راه تاریخ میشناسد.
و #دو اینڪه یک راه دیگر هم امروز براۍ شناختن علی(؏) هست.
اگر آمدند و گفتند ڪه علی(؏) را چطور میشود شناخت،
میگویند میرویم از #پیروانش میشناسیم. فرض ڪنیم یڪ نفر میخواهد علی (؏) را بشناسد.
میخواهد پیروان علی(ع، مأمومین علی(؏)، دنبالهروهاۍ علی(؏)، شیعیانعلی(؏) را بشناسد، تا علی(؏) را بشناسد.
چـــهمۍبیند؟؟!!
••
••
آیا #علم میبیند؟ آیا #تقوا میبیند؟ آیا #علاقهبهیتیمی ڪه در علی بود، میبیند؟
آیا #خدمت به مردمي میبیند ڪه در علی میدید؟
آیا #شجاعت و #صراحتی میبیند ڪه در علی«ع» میدید؟
#بههــوشباش !!!
چگونه میخواهی علی را بشناسانی؟ آیا شجاعت و صراحتی را میبیند ڪه در علی بود؟
یڪی از دوستان ما میگفت:ڪه علی_ع سه تا #مصیبت داشت:
••
••
#اول مصیبتش درباره #شخصخودش است. کسانی حقش را غصبڪردند، اذیتش ڪردند، ڪشتند.
این مصیبت چند سال طولڪشید؟ سی سال، چهل سال، پنجاه سال.
#دوم مصیبتش دربارهۍ #اولادش است.
امت با اولاد علی بد رفتارڪردند. کشتند، فرارۍ دادند، اسیرڪردند.
هرڪارۍ خواستندڪردند. اما این هم چند سال طولڪشید؟ این هم دویست سال طول ڪشید... سیصد سال طول ڪشید. بیشتر شد؟
نه،
تمام شدند امامان.
••
••
#مصیبتبزرگعلیدرشیعیانشاست.
اینهاییڪه ننگ ابــدۍ براۍ آن سرور هستند.
اینهاییڪه یکیشان ڪافی است ڪه بگویند علی باطل بوده و هرچه میگفت، درست نبوده است.
درست است امروز ما ننگ دامان علی_ع بشویم؟
عقبافتادهترین شهرها شهرهاۍ شیعه باشد؟
نسبت بیسوادۍ در بین شیعیان از همه بیشتر باشد؟
معاملۀ بازارهــا از همهجا بدتر باشد؟
راست ڪمتر باشد؟ صلهۍرحم ڪمتر باشد؟
یتیم بیشتر باشد؟ فقیر بیشتر باشد؟
••
••
آخر این چه بساطی است؟
این چه زندگیاۍ است ڪه ما داریم؟
اینچه #پیروی از #علی استڪه ما داریم؟
برگردید آقایان، عمر ما به پایان میرسد.
یڪ روز زودتر یا یڪ روز دیرتر.
باید تلاشڪرد.
ما امروز پشت نمایشگاه گذاشته شدهایم.
آقا سابقاً دنیا به هم ارتباط نداشت، هر غلطی ڪه ما در دلمان میکردیم، در مملکت خودمان میکردیم، کسی به ما نگاه نمیڪرد.
••
••
#امروزجامعهۍما_در_دنیامنعکساست.
هرچه بکنیم، همهکس میبیند.
هراخلاقی داشته باشیم، همهکس حس میڪند.
هر روشی داشته باشیم، مشخص است.
به نام علی_ع تمام میشود.!
ما شیعهۍ علی_ع هستیم.
نباید دشمن او باشیم و امیدوارم ڪه نباشیم.
به حق خودش و به ایمان خودش.
#امامموسیصدر
سال۱۳۵۰،سخنرانےدرکاشان
#شایداندکۍتلنگــــر
••
من یک شیعه هستم....
یک شیعه که میخواهد افتخار امامش باشد....
باید از کم شروع کرد و به زیاد رسید...
باید از خود شروع کرد، از کنترل خشم، از احترام به بزرگتر ها، از نماز اول وقت...
تا زمانی که کارهای درست زیاد شود، تا زمانی که علی ولی الله ذکر جهانی شود...
که میشود...
مهم این است من کجای این رویدادم...
من به مولایم امیرالمومنین قول میدهم که....
#من_منتظرم!
من یک شیعه هستم.... یک شیعه که میخواهد افتخار امامش باشد.... باید از کم شروع کرد و به زیاد رسید...
ادامه جمله رو کامل کنید و برامون بفرستید تا در کانال قرار بدیم☺️
@Momtahane110
#من_منتظرم!
ادامه جمله رو کامل کنید و برامون بفرستید تا در کانال قرار بدیم☺️ @Momtahane110
#ارسالی_اعضا
از کاربر 🎈 زینب امام مهدی:
من به مولایم امیرالمومنین قول میدهم که....
که درس بخونم به هدف ظهور... چون امام زمان یار بی سواد نمیخواد.
که همسر آینده مو با معیار های مهدوی انتخاب کنم، که بچمون رو علوی بزرگ کنم، که همسرم که همه زندگیمه رو برای شهادت ازش دل بکنم...
به حضرت علی قول میدم که علی وار مبلغ اسلام باشم....
#من_منتظرم!
#ارسالی_اعضا از کاربر 🎈 زینب امام مهدی: من به مولایم امیرالمومنین قول میدهم که.... که درس بخونم ب
#ارسالی_اعضا
از کاربر 🎈 قاسمی:
من به مولایم امیرالمومنین قول می دهم که اگردرزمان خودش نبوده ام تا سپری دربرابرهمسرش وخودش بوده باشم ولی امروز انشاالله قول می دهم تاهم افتخاری برایش باشم وهم فرزندش امام زمان ارواحنافداه راباجان ومالم یاری کنم ونگذارم تاریخ دوباره ای علی سربه چاه پناه ببردتکرارشود ..
🌸زرنگ باش
🔹اگر میخواهی صدقه بدهی همین طوری
صدقه نده صدقه را از طرف امام رضا(ع)
و برای سلامتی آقا امام زمان(عج)بده.
برای دومعصوم بده. دو معصوم
که خداوند متعال دوستشان دارد
🔻پس زرنگ باش..
🔹ممکن نیست خداوند این صدقه را رد
کند. تو هم اینجا حق واسطه گریات را
میگیری.
📚آیتالله آقا مجتبیتهرانی
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
4_5902523501343934348.mp3
1.51M
پیشنهادی متفاوت برای شب قدر
#استاد پناهیان
╔═.🍃.════♥️══╗
@man_montazeram
╚═♥️═════.🍃.═╝
یکمیهمدعاکنیمبرایاوناییکه
دلشونقفلشدهبهایندنیاو
چشماشونخیرهبهزرقوبرقای
سرابگونهیایندنیا...
+دعا کنیم بتونن دل بکَنَن..
خدا رو یادشون بیاد..
کمتر خیالبافی کنن
#بهراهِراستبیانو
#حالشونخوببشه
+دعا کنیم که بدجور محتاجن و خبر ندارن🎈
•|♥️→@man_montazeram