#من_منتظرم!
خــداروشڪـرڪہاکثرمـوݩ " درد مشتــرڪ " داریم.....
میبینی آقاجون؟ میبینےبچہهاٺچقدردلتنگتن؟
مَاذَا وَجَدَ مَن فَقَدَك؟
ولی بچه ها، یادتون باشه...
خیلی از شهدا کربلا ندیدن...
پریدن بغل حسین...پرواز مستقیم...؛)
آقا!!
ما که گوشه حوزه بزرگ نشدیم...
ما که مقدس اردبیلی نمیشیم...
تکلیف مارو مشخص کن آقا...
میبینمت یا نه؟؟؟😭😭
#من_منتظرم!
آقا!! ما که گوشه حوزه بزرگ نشدیم... ما که مقدس اردبیلی نمیشیم... تکلیف مارو مشخص کن آقا... میبینمت ی
آقـــا
ما یه سربند بستن و یه یازهرا گفتن بلد بودیم
یه نماز اول وقت
یه احترام به والدین...
اینارو بلد بودیم...
ولی قربونت برم..
ایناروهم یادمون رفته...
رفقا!
همش از دلتنگی هامون برا مهدی فاطمه گفتیم...
یه بار از دل مهدی گفتیم؟!
یه بار از دل آتیشگرفتش گفتیم؟!
یه بار از دل تنگش حرف زدیم؟
اخ بمیرم برات آقـــا...بخدا مهدیزهــرا هم آدمه..
دل داره...
بخدا دلش برا دیدن ماها تنگ شده...
دلش میخواد تو صورتمون نگاه کنه
رک و راست بگه نکن قربونت برم😭
نکن عزیزدلم...
بهت بگه آخه عزیزم،
چرا هی با گناهات آتیش به قلب من میزنی؟
بمیــرم اون روز و نبینم آقا...😭😭😭😭
محرم صفر چند روز دیگه تموم میشه ها بچه ها...
چیکار کردیم برا حسین؟
چیکار کردیم برا مهدیحسین؟!
سربلندی جلوش؟
عرق شرم نداری جلوشون؟😭
#من_منتظرم!
محرم صفر چند روز دیگه تموم میشه ها بچه ها... چیکار کردیم برا حسین؟ چیکار کردیم برا مهدیحسین؟! سربلن
مثل هر شب دلم برات کفتره سلطان...
تو این شلوغی مارو یادت نره سلطان...😭؛))آخ دلم تا امام رضا رفت...
.
.
آخدا
غلط کردم..
دیگه دست ب دامن کدوماشون بشم منو ببخشی؟😭
درد کشیدن...
پس ما چرا بی دردیم؟!
حالا که تو میدونیم...
معلوم میشه
مردیم یا نامردیم...؛)
مدیونیم به خون تک تک شهیدا...
مدیونیم به قطره قطره خون زهــرا...؛))
خدا...
ببخشید دیگه..
خب؟!
مگه من جز تو کیو دارم دیگه...
من میدونم میبخشی منو...
دیگه هرچی بودم
از #حر که بدتر نبودم که...
آب رو حسین نبستم که😭
ریّان بن صلت می گه:
می خواستم از خراسان برگردم به عراق
رفتم که با امام رضا علیه السلام خداحافظی کنم.
توی راه با خودم گفتم یادم باشد بعد از خداحافظی، یکی از لباس های امام را از ایشان بگیرم که کفنم باشد.
باز با خودم گفتم یادم باشد از آقا چند درهم از مال شخصی خودش را بخواهم
که تبرک باشد و با آن ها برای دخترهایم انگشتر بسازم
پیش امام رسیدم
از فکر جدایی با امام و شدت دلتنگی گریه کردم و اصلاً کارهای دیگر را یادم رفت.
بیرون آمدم.
امام صدایم زد: ریّان برگرد!
برگشتم
فرمود دوست داری یک مقدار از درهم های خودم را بدهم تا برای دخترهایت انگشتر بسازی؟
دلت می خواهد یکی از پیراهن هایم را بدهم که هر وقت از دنیا رفتی، با آن
کفنت کنند؟....
#تو_كه_از_حاجت_ما_با_خبری :)))
#من_منتظرم!
ریّان بن صلت می گه: می خواستم از خراسان برگردم به عراق رفتم که با امام رضا علیه السلام خداحافظی کنم.
شاید ما همون بچه ای باشیم
که دم ویترین یه مغازه ای
باباشو یادش رفته و
حواسش پرت خود ویترینه ...
ولی نهایتا باباست که
میمونه !
بز کوهی عاشق خوردن مار سمّیه
وقتی که مار رو خورد ، زهر وارد بدنش میشه
خلقت بز طوری هست که میدونه اگر آب بخوره باعث میشه سم کل بدنش پخش بشه
آب نمیخوره
میاد کنار چشمه
فریاد میکشه
اب رو میبینه و حسرت میخوره
فریاد بلند میکشه !
سم داره اذیتش میکنه
در حین فریاد بلند اشکی از چشماش خارج میشه
با زبون بلندش اشکش رو میخوره
تنها این اشک خنثی کننده اون زهرست ...
#من_منتظرم!
بز کوهی عاشق خوردن مار سمّیه وقتی که مار رو خورد ، زهر وارد بدنش میشه خلقت بز طوری هست که میدونه اگ
میخوام اینو بگم ...
اگه سم و زهر گناه وارد بدنت شده
نمیتونی خودتو نجات بدی
داری میبینی که اشتباه کردی
فقط با اشک خنثی میشه :))