داروخانه معنوی
#احسن_القصص
☘علامه میرجهانی(۱۹)
:سید فاطمی چای فروش، عده ای از جمله علامه میرجهانی را به باغی در نصوح آباد مشهد دعوت می نماید. هنگام انداختن سفره و آماده شدن برای صرف غذا آقا را در بین خود نمی بینند.
آقای فاطمی مشغول جستجو می شود و می بیند که ایشان به باغ دیگری رفته اند و در بین یک جوبه انگور نشسته اند.
او به آقا نزدیک می شود و ناگهان با صحنه ای وحشتناک و هول انگیز مواجه می شود. علامه به او می گویند:
نترس و بیا جلو تر.
ماجرا از این قرار بوده است که:
گرداگرد آقا را انواع و اقسام مارها و شیر و حیواناتی دیگر فرا گرفته و ایشان مشغول نوازش و دعا کردن آنها بوده اند. پس علامه می فرمایند:
اینها هم مخلوقات خدایند و بی جهت به کسی آزار نمی رسانند.
سیدفاطمی به آقا می گویند: بیایید تا برویم. علامه می گویند:
هنوز یک مار باقی مانده که راهش دور است و نرسیده است.
صبر می کنند تا آن مار هم می رسد و آقا او را نیز نوازش نموده و سپس به نزد بقیه افراد باز می گردند
#شرح_حال_اولیاء_خدا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ثواب خرج کردن در راه امام زمان ارواحنا فداه
حجت الاسلام دارستانی
#امام_زمان
#کلیپ_مهدوی
#نیمه_شعبان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#حاجت
#یاری_امام_زمان
👑ذکری برای رسیدن یاری از سوی #امام_زمان(عج)👑
🌺روایت شده است:هرمومنی که امری از امور دنیوی یا اخروی بر او دشوار گردد،به صحرا رود،
واین دعا را هفتاد_مرتبه《70》 بخواند،یاری حضرت صاحب الزمان(عج)به او برسد:
↩️«یا فارِسَ الحِجازِ أَدرِکنی،
یا أَبا صالِحَ المَهدیَّ أَدرِکنی،
یا أباالقاسِمِ أَدرِکنی أَدرِکنی وَلاتَدَعنی،
فَإِنِّی عاجِزٌ ذَلیلٌ.↪️
📗(منتخب الختوم.ص196)
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت دوم): #امام_زمان 💥عرض کردم آقا نشانه ای و علامتی مرحمت فرمایید که مردم با
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت اول):
#امام_زمان
💥یکی ازکسانی که به محضر قطب عالم امکان ، امام زمان ارواحنافداه شرفیاب شد مرحوم کربلایی کاظم ساروقی پیرمرد بی سواد و ساده اراکی بود که فقط به خاطر اخلاص و قلب پاکی که داشته توفیق آن را پیدا کرده که مورد توجه امام زمانش قرار گیرد و با نگاه ولایتی حضرت حجه بن الحسن علیه السلام به یک باره حافظ کل قرآن کریم شود:
✨💫✨
مرحوم کربلایی کاظم می فرمود: من بسیار مقید بودم احکام الهی را آن طورکه اززبان علما و بزرگان می شنیدم به طور صحیح انجام دهم و حلال وحرام الهی را تغییر ندهم . روزی متوجه شدم ارباب و مالک ده خمس وزکات نمی دهد، درابتدا به او تذکر دادم ولی او اعتنایی نکرد تصمیم گرفتم که درآن قریه نمانم و برای مالک ده کارنکنم! لذا حدود سه سال به عملگی و خارکنی در دهات دیگر امرار معاش کار می کردم، یک روز مالک ده از محل زندگی من مطلع شده بود، برای من پیغام فرستادکه من توبه کرده ام و خمس زکاتم را می دهم و دوست دارم شما به ده برگردی، من هم قبول کردم و به روستابرگشتم و مشغول کارکشاورزی شدم و نصف درآمد خودم را بین فقراء تقسیم می کردم. روزی که از خرمن بازمی گشتم یکی از فقراء به من رسید و گفت امسال چیزی از محصولت را به ما ندادی؟من گفتم امکان ندارد من فقراء رافراموش کنم، حتما می دهم.
✨💫✨
همان موقع به مزرعه برگشتم و مقداری گندم با زحمت زیاد جمع آوری کردم و برای مردفقیر برداشتم و قدری هم علوفه برای گوسفندانم مهیا کردم، حدود عصری بود که به ده برمی گشتم، قبل ازآن که به منزل بروم ، گفتم خوب است به امام زاده هفتاد دو تن بروم و زیارتی کنم. آنجا چندین امام زاده ازجمله امام زاده صالح دفن اند و یک قسمت هم به نام چهل دختران معروف است پس از زیارت روی سکوی در امام زاده برای استراحت نشسته بودم که دیدم دونفر جوان که یکی ازآنها بسیار خوش قدوقامت بود باشکوه و عظمت عجیبی به طرف من آمدند لباسهای آنهاعربی بود و عمامه سبزی به سرداشتند.
🔺ادامه دارد.
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#سلام_امام_زمانم
؏َــصر اِنتـــــظٰار،
↫ وِلٰادَتت رٰا بہ جَشن گِرفتہ أست۔۔
﴿اِ؎گُل نــَـــرگس۔۔✿﴾
چِشمآن مُنتـَــــظر مـــــآ،
خیسْ أز أشکِ شُـــــوق میلٰاد تــُᰔـــوست،
༺۔۔۔مَهــﷻـــد؎زَهراۜ۔۔۔༻
﴿خُجستِہ بـــــٰادمیـــــلٰاد مُولودِنِجـــــآت۔۔𑁍﴾
#امام_زمان
#میلاد_امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هَمہ؎جٰادّه هـــــآ خَبرأز آمَدن کَسے مےدَهند.
بِبین چِگونہ کَعـــــبہ؛
لِبـــــٰاس خَلوت و سُکوت پـــــوشیدِه ۔۔
تٰا بہ پیشوٰاز،
صِدا؎ قَدمهـــــآ؎ مُنجے بــِـــرود۔۔!
﴿آمَدنش چِہ نـَــــزدیک أست۔۔۔𔘓﴾
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2