_﴿یـــــٰا أبـُــــوالفَضـــــل ألعبــــٰـاسﷺ 𑁍﴾ :
◇آمـــــوختِہ ایم أز تـــُـᰔـو،
⇠ وفـــٰــادار؎ رٰا...
خـــــون تـــُــو نــــِـوشت↡↡
⇠ مَعنے یــــٰـار؎ رٰا۔۔۔
◇ا؎ کــــٰـاش کِہ!
⇇آبِ کـَــــربـــــلٰا مےآمـــــوخت۔۔۔
آن روز زِچشمَـــــت⇩⇩⇩
⇦ آبـــــرو دٰار؎ رٰا۔۔۔
#تاسوعا
#امام_حسین
#محرم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
4_5809655948943299835.mp3
15.48M
🔊 یه قلب مبتلا تو این سینه است🖤
🎙حاج محمود کریمی
شب نهم #محرم #تاسوعا
#امام_حسین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
4_5913701067832430464.mp3
14.92M
ای مشک دووم بیار تاخیمه ها
نذار حسین برای اب رو بزنه به حرمله...
#تاسوعا #محرم
🎙 کربلایی محمدحسین #حدادیان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
20.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ماجرای زنی که در حرم حضرت #ابوالفضل علیه السلام زنده شد
#استادمومنی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#داستان_کوتاه
🔵⚪️ کرامات و عنایت #حضرت_اباالفضل_العباس (علیهالسلام)..
👈🏼👈🏼 روزی مرحوم حاج میر_علی_محدث از پدر خانمش مرحوم آیه اللّه حاج_میرباقر_مجتهد (۱۲۶۱ _ ۱۳۴۶ قمری) که از بزرگان علمای خوی بود، میپرسد:
🔹در ایام اقامت خود در عتبات عالیات، چه کرامتی از آن بزرگواران مشاهده کردی؟
ایشان می فرماید: دو خانواده معروف در کربلا با یکدیگر وصلت می کنند. پس از شش ماه اختلاف اخلاقی پیش می آید و دختر به خانه ی پدر برمی گردد و آشنایان هر چه وساطت می کنند، مفید واقع نمی شود.
🔹یک سال بعد پدر و مادر این دختر به نجف اشرف مهاجرت می کنند و این دختر در کربلا تنها می ماند.
روزی پسر به سراغ دختر می آید، با وعده و وعید او را قانع می کند، وارد خانه شده و با او همبستر می گردد.
داماد می رود و دیگر به سراغ دختر نمی آید، دختر حامله می شود، پسر مطّلع می شود و ادّعای ناموس می کند.
خانواده دختر از دختر ماجرا را میپرسند و او حقیقت را بیان می کند ولی داماد انکار می کند.
🔹برادران دختر تصمیم میگیرند که خواهرشان را به قتل برسانند، دختر میگوید: اگر دست من به دامن پسر برسد، من بی گناهی خود را اثبات میکنم.
🔹خانواده پسر و دختر، او را به زور به خانهی دختر میآوردند، هر چه دختر او را نصیحت میکند، تأثیر نمیکند، دختر یقهی او را میگیرد و او را کشانکشان به حرم مطهّر حضرت ابوالفضل عليهالسلام میآورد.
🔹 علاوه بر خانواده دختر و پسر، مردم کوچه و بازار نیز به دنبال آنها راه میافتند.
دختر در حالی که با یک دست از یقهی او گرفته بود، با دست دیگر از ضریح حضرت ابوالفضل عليهالسلام میگیرد و عرض میکند: اگر نمیخواهید که آبروی من و خانوادهام از بین برود، بین من و این جوان عصیانگر داوری کن.
🔹ناگهان ضریح به حرکت درمیآید و جوان بدبخت چند متر به هوا پرتاب میشود، به هلاکت میرسد و سیاه میشود و بر زمین میافتد.
خدّام حرم و مردم حاضر در صحنه، ریسمانی به پایش میبندند و جسد نحس او را در شهر میگردانند.
📚 جرعه ای از کرامات امام حسین عليهالسلام، علی اکبر مهدیپور
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2