در ادامه به چند مورد از آیه های مناسب برای شروع سخنرانی اشاره میکنیم:
إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
که آن نامه از جانب سلیمان و عنوانش به نام خدای بخشنده مهربان است.
وَ کَاَیَّنْ مِنْ دابَّهٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَها اللهُ یَرْزُقُها وَ اِیّاکُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ
و چه بسیار جنبنده برنمی دارد روزی خود را، خدا روزی می دهد او را و شما را و او شنوای داناست.
یا ایها الناس قد جائکم موعظه من ربکم وشفاء لما فی الصدور
ای مردم، به یقین، برای شما از جانب پروردگارتان اندرزی و درمانی برای آن چه در سینه هاست، آمده است.
وان تصبروا وتتقوا لا یضرکم کیدهم شیئا
و اگر صبر کنید و پرهیزکاری نمایید، نیرنگشان هیچ زیانی به شما نمی رساند.
عرض خیر مقدم و شادباش خدمت شما همراهان گرامی
همراهان و همپیمانان درود و سلامتان باد (این جمله برای شروع جلسات سازمانی مناسب است)
حضور سرشار از صمیمت و مودت شما در مراسم/ جشنواره ….. را ارج مینهیم و مقدمتان را گرامی میداریم.
خداوند را سپاس که امروز فرصتی فراهم شد تا گرد هم آییم و مدتی با یکدیگر همکلام و همنشین باشیم.
این جملات برای سخنرانیها و مراسمهای رسمی مناسب هستند. اگر قصد دارید با لحنی عامیانه با مخاطبان خود صحبت کنید، باید لحن این جملات را تغییر دهید و سادهتر و صمیمانهتر صحبت کنید. در ادامه چند مثال برای متن درود و سلام در شروع سخنرانی با لحن محاوره ارائه میدهیم
"متن برای شروع سخنرانی به همراه تشکر از مخاطبان
قدردانی از مخاطب موضوعی است که باید در قسمتهای مختلف متن و حتی هنگام نوشتن متن برای شروع سخنرانی مورد توجه قرار بگیرد. مخاطبان زمانشان را در اختیار شما قرار دادهاند و حتی ممکن است برای شرکت در همایش شما، هزینه هم پرداخته باشند؛ پس باید از آنها تشکر کنید و وعده بدهید که صرف این هزینهها برایشان دستاوردهای خوبی خواهد داشت. قدردانی میتواند جملهای باشد که بعد از سلام و احوالپرسی اول سخنرانی بیان میکنید."
👌لقمان حکیم چه زیبا گفت :
من سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم؛
و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم؛
که هیچ دارویی بهتر از "محبت" نیست!
کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟
لقمان حکیم لبخندی زد و گفت؛
"مقدار دارو را افزایش بده! "
جواب سلام را باسلام بده،
جواب تشکر را با تواضع،
جواب کینه را با گذشت،
جواب بی مهری را با محبت،
جواب دروغ را با راستی،
جواب دشمنی را با دوستی،
جواب خشم را به صبوری،
جواب سرد را به گرمی،
جواب نامردی را با مردانگی،
جواب پشت کار را با تشویق،
جواب بی ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب دل مرده را با امید،
جواب منتظر را با نوید،
جواب گناه را با بخشش،
❣️هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار، مطمئن باش
هر جوابی بدهی،
یک روزی، یک جوری،
یک جایی به تو باز گردد..
#پندیات
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#منازل_کوفه_تا_شام
.
نوزدهم و بیستم ماه محرم اولین روزهای حرکت کاروان اسراء که به چندین منزل رفتند.
#منزل_اول
کاروان اسرا با فرماندهی #زجر بن قیس خبیث و #شمرملعون و #محفر_بن_ثعلبه ولدالزنا به سمت شام حرکت کرده ودر #چهل_منزل کاروان أسرا و سرهای مقدس را چرخاندند. امام سجاد خطاب به #محفر فرمودند زنی همچون مادرت فرزند پستی مثل تو نزائیده است.
پنجاه نفر محافظ صندوقی بودند که سرمقدس درآن بود که درشهرها سر را به نیزه میزدند ودر مسیرها وشبها درون صندوق میگذاشتند.
در منزل اول صندوق را به کناری گذاشتند و مشغول شراب خواری وپایکوبی گشتند. #ابوالحنوق ملعون که تیر سه شعبه به پیشانی سیدالشهداء علیه السلام زد، در جریان اسارت ومسیر به شام نقل میکند: که من میلی به شراب نداشتم ولذا هوش بودم.
هنگامی که قصد خواب کردم ناگهان صدای مخوفی شنیدم و نورهایی درخشان مشاهده کردم که به سمت صندوق سرمقدس میرفتند. متوجه شدم که آنها ملائکه وانبیاء الهی حضرت آدم ونوح وابراهیم واسماعیل واسحاق به همراه رسول اکرم فرود آمده اند.
جبرئیل امین درخدمت ایشان بوده ودرب صندوق را بازکرد و سرمقدس را به آغوش گرفتندو میبوسند وبا حالتی گریان به حضرت رسول اکرم تسلیت وتعزیت میگفتند.
دراین هنگام #جبرئیل به پیامبر عرض کرد که اگر امر فرمائی زمین را همچون #قوم_لوط واژگون براین قوم برگردانم؟
حضرت فرمودند خیر حساب من بااین قوم در روز قیامت ودر محضر خداوند دادرسی میشود.
فرشتگان عرض کردند که ما مأموریت داریم که این پنجاه تن مست رانابود سازیم. حضرت میفرماید که به وظیفه خود عمل کنید. پس هرکدام از افراد را باحربه ای به هلاکت رساندند من که هشیار بودم گفتم یارسول الله مرا امان دهید حضرت به من فرمود دورشو خدا تورا نیامرزد. صبح همه آن محافظان را خاکستر دیدم.
.
#منزل_قادسیه
منزل بعدی #قادسیه است که درعصر امویان یک شهر نظامی بوده است و با تشریفاتی کاروان را وارد کردند.
در وقت ورود، #حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام ازفرط تأثر اشعاری فرمودند:
"ماتت رجالی وافنی الدهرساداتی
وزادنی حسرات بعد حسراتی
عزعلیک یارسول الله ماصنعوا
باهل بیتک یا نور البریات..."
درنزدیکی قادسیه از دو قریه #برصاباد و #خوشته هم عبور کردند که مردم خوشته برای تماشای کاروان آمدند وجشن وشادمانی کردند ولی اهالی برصاباد بر قاتلان امام لعنت میگفتند و براهلبیت پیامبر علیهم السلام درود میفرستادند.
"وقال ابومخنف وساروا بالرؤوس إلی شرقی الجصاصة ثم عبروا تکریت"
بعداز آن از طرف شرقی #جصاصه یا #حصاصه حرکت کردند تا به کنار شهر تکریت رسیدند.
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#منازل_کوفه_تا_شام
.
بیست و یکم و بیست و دوم محرم کاروان اسراء آل الله علیهم السلام را در چندین منزل توقف و گذر داده اند.
#تکریت
بعد از عبور لشکر ازکنار حصاصه در نزدیکی شب کاروان وارد به شهر تکریت شد. مردم به استقبال و تماشا بیرون آمدند و پایکوبی میکردند و به یکدیگر تبریک گفته و به سؤال #تماشاچیان نسبت به سرمطهر در جواب "هذا رأس الخارجی" میگفتند.
بزرگان #نصرانی فهمیدند که این سر نوارنی سرمطهر امام حسین علیه السلام است و این #اسراء از آل الله پیامبر علیهم السلام هستند. #ناقوس ها را به صدا در آوردند و #قاتلان حضرت را نفرین کرده وبرای #جنگیدن با دشمنان آماده میشدند.
پس آن شب کاروان در تکریت بماند وصبح زود با سرعت از آنجا فرار کردند.
اسرارالشهادة ج۳ص۴۱۹
#وادی_النخلة
در راه به #اعساء رسیدند و از آنجا گذشته وبه دیر نصرانی در #عروه رسیدند از آنجا هم گذشتند سپس #صلیتاء را پشت سر گذاشته تا شب در وادی النخله وارد شده وفرود آمدند.
ناگاه صدای #جنیان و هاتفی از آسمان را شنیدند که درحال گریه هستند واین اشعار را میخوانند:
"نساء الجن ساعدن الهاشمیات
بنات المصطفی یبکین شجیات..."
زنان جن برای یاری دختران پیامبر گریه وناله و زاری کرده ولباس سیاه به تن میکنند.
آن شب را درکمال ترس #بیتوته کرده وصبح به سرعت رفتند.
بحارالانوار ج۴۵ص۲۳۶
تذکرةالشهداء ج٢ص٣۴۴
#منزل_لینا
بعد ازآنجا اول به #ارمینا رسیدند و توقفی نکردند.
"وسارواحتی وصلوا إلی بلد لینا" رفتند تا به شهر #لینا رسیدند. زنان وپیران وجوانان بیرون آمده ونظر به سرمطهر کردند وبر او وجد وپدرش درود فرستاده و قاتلان را لعنت کردند.
لشکریان به شهر حمله ور شدند وخانه هایشان را خراب کرده و رفتند، تا #مرشاد را نیز گذراندند.
#منزل_کحیله
کاروان به نزدیکی #کحیله رسید والی ملعون، شهر را #آذین بست وتا سه میل به استقبال لشکر اعداء رفت وبه مردم میگفت این رؤوس و أسراء خارجی را به شام میبرند. ناگاه کسی در جمعیت سرمطهر را شناخت وفریاد زد "هذا رأس الحسین علیه السلام"
مردم جلو آمده ویقین کردند وصدای گریه وناله بلند شد.
چهارهزار سوار از اوس و خزرج هم عهد شدند که با سپاه ابن زیاد بجنگند و سرها را به بدنها در کربلا ملحق کنند واین فخر تا قیامت برای آنان باشد.
اما جاسوسان خبر را به لشکریان دادند وآنان وارد کحیله نشده راه را منحرف کردند وبه طرف جهینه رفتند.
#منزل_جهینه
پس به #جهینه رسیدند درآنجا نیز شورش شد ومردم بپا خواستند وآن لشکرخبیث به ناچار پا به فرار گذاشته و به طرف #موصل رفتند.
ریاض القدس ج۲ص۲۶۳
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین
✨گمشدن حضرت رقیه سلام الله عليها در مسیر شام
کاروان از کوفه، راهی شام شد. مشکلات اسارت و دوری پدر، همچنان رقیه علیهاالسلام را می سوزاند. در بین راه که سختی بر دختر امام حسین علیه السلام فشار آورده بود. شروع به گریه و ناله کرد. و به یاد عزت و مقام زمان پدر، اشک ها ریخت. گویا نزدیک بود روحش پرواز کند و در آن بیابان به بابا بپیوندد. یکی از دشمنان چون آن فریاد ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت:
«اُسکُتی یا جاریه! فقد آذیتنی بِبُکائِک»؛
ای کنیز! ساکت باش، زیرا من با گریه تو ناراحت می شوم.
آن نازدانه بیشتر اشک ریخت. دیگر بار آن مرد گفت:
👈 «اُسکُتی یا بنتَ الخارجی»؛ ای دختر خارجی! ساکت باش.
حرفهای زجر دهنده آن مزدور، قلب دختر امام علیه السلام را شکست. رو به سر پدر نمود و گفت:
🌟🌟«یا ابتاه قَتَلوکَ ظُلماً و عُدواناَ و سَمُّوک بالخارجی»؛
ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند.
پس از این جمله ها، آن مرد غضب کرد و با عصبانیت، رقیه علیهاالسلام را از روی شتر گرفت و از بالا بر روی زمین انداخت.
🤚تاریکی شب بر همه محیط سایه افکنده بود. رقیه علیهاالسلام از ترس، شروع کرد به دویدن در آن تاریکی. سختی و خار و خاشاک زمین، پاهای کوچولوی او را مجروح نمود. و او با همه خستگی باز می دوید.
👈همان زمان، قافله متوجه نیزه ای شد که سر امام حسین علیه السلام بر بالای آن بود. نیزه به زمین فرو رفته بود. دشمن هر چه سعی کرد که آن را در آورد، نتوانست.!!
رئیس قافله نزد امام سجاد علیه السلام آمد و سبب این ماجرا و حکایت را پرسید.
👈امام علیه السلام فرمود: یکی از بچه ها گم شده است تا او پیدا نشود، نیزه حرکت نخواهد کرد!
حضرت زینب علیهاالسلام با شنیدن این سخن، خود را از بالای شتر به روی زمین انداخت و ناله کنان به عقب برگشت تا گمشده را پیدا کند.
👈زینب علیهاالسلام به هر سو می دوید. ناگهان چشمش به یک سیاهی افتاد. جلو رفت تا به آن رسید در آنجا یک زن را دید که سر کودکِ گمشده را به دامن گرفته است.
رو به آن زن نمود و پرسید: شما کیستید؟!
فرمود:«أنا أمُک فاطمه الزهراء، أظَنَنتِ إنّی أغفلُ عَن أیتامِ وَلَدی»؛ من مادر تو، فاطمه زهرا هستم. گمان می کنی من از یتیم های فرزندم غافلم! (۱)
زینب علیهاالسلام، رقیه را گرفت و به کاروان رساند و قافله به راه افتاد. (۲)
📓 ناسخ التواریخ، ص ۵۳۱٫
https://eitaa.com/manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️تفاوت محبت امیرالمومنین(ع) و محبت امام حسین(ع) به روایت پیامبر اکرم(ص)
🎙حجت الاسلام #انصاریان
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین_ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️حضرت زینب سلام الله علیها را چگونه معرفی کنیم؟
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙استاد #علی_غلامی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین_ایتا
🩸 #امام_سجاد علیهالسلام و کاروان #اسرا 🩸
🥀 الإقبال عن کتاب المصابیح بإسناده عن جعفر بن مُحَمَّد عن أبیه مُحَمَّد بن علیّ [الباقر] علیهما السلام: سَأَلتُ أبی عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام عَن حَملِ یَزیدَ لَهُ، فَقالَ: حَمَلَنی عَلى بَعیرٍ یَطلُعُ بِغَیرِ وِطاءٍ، ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام عَلى عَلَمٍ، ونِسوَتُنا خَلفی عَلى بِغالٍ اکُفٍ 3، وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَینٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حَتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: یا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبایا أهلِ البَیتِ...
🥀 الإقبال به نقل از کتاب المصابیح، به سندش از امام صادق علیه السلام، از پدرش امام باقر علیه السلام: از پدرم على بن الحسین (زین العابدین) علیهالسلام درباره بردن او به سوى یزید پرسیدم.
🥀 فرمود: «مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار کردند و سر حسین علیهالسلام بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر استرانى بدون پالان، سوار بودند. کسانى که ما را مىبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نیزه، ما را احاطه کرده بودند و آزار مىدادند. اگر اشکى از دیده یکى از ما فرو مىچکید، با نیزه به سرش مىکوبیدند، تا آن که وارد شام شدیم. جارچى جار زد: اى شامیان! اینان، اسیران اهل بیتِ ملعوناند...
📕 الإقبال، جلد ۳ صفحه ۸۹
📕 بحار الأنوار، جلد ۴۵، صفحه ۱۵۴
🏷 #المصیبة_الراتبة
#مصائب_کوفه
🩸خطبه دختر خردسال سیدالشهداء «صلواتاللهعلیهما» در شهر کوفه …| خدا را اندازه تمام ریگ و رمل بیابانها، سپاس …
در نقلها آمده است:
حضرت فاطمه صغری دختر خردسال سیدالشهداء علیهالسلام در میان کوفیان، شروع به خواندن این خطابه نمودند:
📋 الحَمدُ لِلّهِ عَدَدَ الرَّملِ وَالحَصىٰ، و زِنَةَ العَرشِ إلَى الثَّرىٰ، أحمَدُهُ واُؤمِنُ بِهِ وأتَوَكَّلُ عَلَيهِ ...
▪️حمد و سپاس ذات مقدس خداوند را سزاوار است به اندازه تمام ریگ و رمل بیابانها و به اندازه سنگینی عرش خداوند مهربان، تا سطح زمین و آسمان!...
📋 ... و رَأَيتُم قِتالَنا حَلالاً وأموالَنا نَهبا! كَأَنَّنا أولادُ تُركٍ أو كابُلٍ، كَما قَتَلتُم جَدَّنا بِالأَمسِ، وسُيوفُكُم تَقَطَّرُ مِن دِمائِنا أهلَ البَيتِ،
▪️... پس شما چنین پنداشتید که کشتن ما حلال و اموال ما هدر و غنیمت است، مثل آنکه ما از اسیران ترک و کابُلیم. همچنان که در روز گذشته جدّ ما على علیهالسلام را کشتید و هنوز خونهای ما اهل بیت، از دم شمشیرهای شما میچکد...
📚لهوف ص۲۲۹
📚احتجاج ج۲ ص۱۰۵
✍ چند نکته لطیف پیرامون این خطبه:
🗯 در طلیعه خطابات و ادعیه وارده از اهلبیت علیهمالسلام، «حمد و سپاس خدای متعال» با الفاظ و تعابیر مختلفی آمده است اما در هیچ یک، ابتداءاً اینگونه نیامده است که «اندازه ریگ و رمل بیابان» خدای متعال را حمد و سپاس میکنم! گویا آن بانوی معظّمه نه تنها شکایتی ندارد بلکه به اندازه تمام ریگ و رملهایی که با «پای برهنه» بر روی آنها از غروب عاشورا تا به کوفه، راه رفته و دویده، میخواهد خدای متعال را حمد و سپاس کند.
🗯 توصیه میشود به لهوف مراجعه کرده و متن کامل این خطبه بلیغ و با عظمت را ملاحظه بفرمایید! لحن و محتوای توحیدی که در این خطابه مشاهده میشود حاکی از عظمت شخصیت و مقامات والای توحیدی و ولایی آن بانوی معظّمه میباشد.
🗯 اینکه حضرت فرمودند ما را مثل أسرای تُرک و کابُل به اسیری بردهاند؛ از آن جهت است که اغلب ترکها و افغانها در آن زمان نه تنها در زمره مسلمانان نبوده بلکه با حکومت به ظاهر اسلامیِ آن زمان هم بعضاً در جنگ و جدال بودند.
@Maghaatel
#مصائب_کوفه
🩸غش کردن مختار با دیدن سر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام و حال و وضع أسرای آل الله در مجلس ابن زیاد لعین
در نقلها آمده است:
🥀 مختار در زندان ابن زیاد بود، ابن زیاد دستور داد تا کشان کشان مختار را از زندان به مجلس او بیاورند (تا هَم دل مختار را بسوزاند و هم ترس و وحشتی در دل او و مخالفان ایجاد کند).
🥀 مختار را به آن مجلس آوردند، وقتی که نگاهش به سر مقدس امام حسین علیهالسلام افتاد و اهل بیت آن حضرت را با آن وضع دلخراش در مجلس نامحرمان دید، به قدری ناراحت شد که شوکزده شد و غش کرد.
🥀 وقتی که به هوش آمد، به ابن زیاد گفت: «ای حرامزاده! بزودی دمار از روزگار شما در میآورم و سیصد هزار از بنی امیه را خواهم کشت».
🥀 ابن زیاد به قتل مختار فرمان داد، مشاوران او که در مجلس حاضر بودند، صلاح ندانستند و گفتند: با قتل مختار فتنه عظیمی رخ میدهد، سرانجام مختار را به زندان باز گرداندند. (به نقل بعضی ابن زیاد با تازیانه بر چشم مختار زد و او را به زندان روانه ساخت)
📚تذکرة الشهداء ص ۴۰۴
📚مقتل الحسین علیهالسلام، مقرم، ص۴۱۱
📚سوگنامه آل محمد صلیاللهعلیهوآله، اشتهاردی، ص۴۲۹
✍ باورت میشد ببینی خواهرت را یکزمان
دست بسته، مو پریشان،مو کَنان، مویهکُنان
باورت میشد ببینی دختر خورشید را
کوچه کوچه در کنار سایهی نامحرمان
نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی
من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان
چه عجب ! طشتی برای این سرت آوردهاند
ای سر منزل به منزل، ای سر یحیینشان
تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما
چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران
ای تمامیِّ غرور من فدای غیرتت
لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران
این قدر قرآن مخوان این چوبها نامحرمند
شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان
@Maghaatel
#اسارت
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
◾ وقتیکه حضرت سکینه از قافله جا میماند و زینب کبری «سلاماللّهعلیهما» با پای برهنه به دنبالش میرود...
⚡️فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» در نیمههای شب سَر دختر یتیم امام حسین علیهالسلام را به دامن میگیرد...
در نقلها آمده است:
شبی از شبهایی که قافله در راه شام بود، حضرت سکینه عليها السّلام به یاد پدر و درد اسارت و غم های دلش، گریه زیادی کرد و صدای او به گریه بلند شد.
🩸شتربان او وقتی که دید گریهاش تمامی ندارد، گفت:
اُسكُتي يا جارِيَة! فقد أذَّيتِني بِبُكائِكِ
▪️ای کنیزک! ساکت شو! مرا با گریهات آزار میدهی.
اما حضرت سکینه علیهاالسلام گریهاش تمام نشد بلکه چنان نالهای کشید که نزدیک بود روح از بدنش جدا شود.
آن شتربان ملعون گفت:
ای دختر خارجی! ساکت شو دیگر!
حضرت سکینه عليها السّلام با شنیدن این جمله حالش دگرگون شد و با ناله گفت:
ای وای من! آه ای پدرم! تو را از روی ظلم و جور کشتند و حالا تو را خارجی هم میخوانند!؟
فَغَضَبَ اللَّعينُ مِن قَولِها، و أخَذَ بِيَدِها، و جَذَبَها و رَمَىٰ بِها عَلىٰ الْأرضِ فَلَمَّا سَقَطَتْ غُشِيَ عَلَيْها.
▪️آن شتربان دیگر به غضب آمد و دست آن مخدّره را گرفت و از روی شتر کشید و آن بانوی مظلومه را محکم به زمین زد و حضرت سکینه عليها السّلام بيهوش شد.
🩸وقتی که به هوش آمد، همه رفته بودند و اثری از قافله نبود. با پای برهنه در تاریکی شب راه افتاد. گاهی مینشست و گاهی بلند میشد و گاهی پدر و گاهی عمهاش را صدا میزد. ساعتی از شب را همینگونه سپری کرد و باز اثری از قافله ندید و بيهوش روی زمین افتاد.
🩸در همين ساعت بود که ديدند نیزهای که سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام بر آن بود، در زمین فرو رفت و هرچه حامل آن نیزه و لشکریان دیگر تلاش کردند تا آن رابیرون بیاورند، نتوانستند.
خبر به عمر سعد لعين رسيد و او گفت:
از علي بن الحسین علیهماالسلام سؤال کنید؛ آنان سراغ امام سجاد علیه السلام رفتند و قضیه را بازگو کردند.
🩸حضرت فرمودند:
بروید به عمه جانم زينب کبری عليهاالسلام بگویید دنبال بچه ها بگردد؛ شاید کودکی در دل شب گمشده باشد.
خبر به زینب کبری علیها السلام دادند و آن بانو تک تک اطفال را صدا زد اما تا اینکه صدا زد: دخترم! سکینه! کجایی؟ جوابی نشنید.
فَرَمَتْ زينبُ بِنَفسِها مِن عَلىٰ ظَهرِ النَّاقَةِ، و جَعَلَتْ تُنادِي: وا غُربَتاهُ! وا ضَيعَتاهُ! وا رِجالاهُ! وا حُسيناهُ، بُنَيَّة سكينةُ، في أيِّ أرضٍ طَرَحوكِ، و في أيِّ وادٍ ضَيَعوكِ!
▪️پس از همان بالای نافه، خودش را بر زمین انداخت و ناله سر میداد: وا غربتاه! وا ضيعتاه! وا رجالاه! وا حسيناه؛ دخترم سکینه! در کدام وادی و بیابان تو را انداخته و رها کرده اند.
فَرَجَعَتْ إلىٰ وَراءِ الْقافِلَةِ، و هِيَ تَعدو في الْبَراري حافِيَةً و الشَّوكُ تَدخُلُ في رِجلَيْها، و تَصرُخُ، و تُنادِي
▪️آن بانو با پای برهنه به عقب قافله رفت و خارهای بیابان در پای او میرفت و آن حضرت ناله سر میداد و سکینه خاتون را صدا میزد.
همین گونه در عقب قافله رفت تا اینکه یک سیاهی نمایان شد. زینب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و دیدند که یک خانمی روی ریگ و رمل بیابان نشسته و سر حضرت سکینه سلاماللهعلیها را به دامن گرفته است و گریه میکند.
🩸زينب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و فرمودند: شما کیستید که بر یتیمان ما ترحم میکنید؟ آن بانو ، رو به زينب کبری عليهاالسلام کردند و فرمودند:
بُنيَّةَ زينبُ! أنا اُمُّكِ فاطمةُ الزَّهراءِ أظَنَنتِ إنِّي أغفُلُ عَن أيتامِ وَلَدِي!
▪️دخترم زينب! منم مادرت فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها»؛ تو گمان میکنی من از حال یتیمان پسرم غافل میشوم!؟
📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۳۶
@manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین_ایتا
#اسارت
◾️هیچ یک از ما باقی نماند، جز اینکه خاری، پای او را به درد آورد...
در نقلی آمده است:
یکی از فرماندهان لشکر فاسقینی که أسرای آل الله را به سمت شام میبرند، ملعونی به نام «زجر بن قیس» حرامزاده بود.
وقتی که کاروان به بیابانی رسید که آن صحرا پُر از خار و سنگ و درخت بود، آن نانجیب دستور داد تا اسیران را با سرعت حرکت دهند؛ کاروان از آن وادی چنان با سرعت حرکت کرد، که شترانی که آبستن بودند، از سختی راه زاییدند و خار به پای تمام مرکب ها رفت.
🩸طبق این نقل، در اینجا بود که امام سجاد علیهالسلام فرمودند:
فَلَم یَبقَ واحدٌ مِنّا أهلَ البیت ِإلّا أصابَهُ أَلَمُ الشَوک
▪️همانا از ما اهلبیت «علیهمالسلام» کسی باقی نماند جز اینکه خاری پای او را به درد آورد.
📚بحرالمصائب ج ۷ ص ۲۶۰
@manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین_ایتا
4_5942523768722165960.mp3
2.36M
🏴ویژه #اربعین حسینی
♨️اربعین، اوج مجاهدت همراه با تببین و توضيح
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙رهبر معظم انقلاب
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@manbarmajma
#کانال_سخنرانی_مجمع_الذاکرین_ایتا
#اصحاب_الحسین_علیهالسلام 12
#با_حسین_علیه_السلام 387
#با_محرم 150
🔵⚪️ بیستممحرم دفنبدن مبارک #حضرت_جون_علیهالسلام
.
👈🏼👈🏼 در روز بیستم محرم جمعى ازبنى اسد بدن جناب جون راپيدا كردند درحالى كه #صورتش_نورانى وبدنش معطر بود و او رادفن كردند.
و ازجهتی که اراده خدا چنین بوده که شهداء کربلا را امام سجاد علیهالسلام نماز بخوانند ودفن بفرمایند.
بنابه قاعده برای دفن این شهید نیز امام به کربلا آمدند همانطور که در #دوازدهم آمده بودند.
🔸جناب جون را اميرالمؤمنين عليهالسلام به ۱۵۰دينار خريد و به ابوذر بخشيد. او با حضرت ابوذر به #ربذه رفت و بعداز جناب ابوذر به مدينه مراجعت كرد ودر خدمت اميرالمؤمنين و سپس در محضر امام مجتبى عليهماالسلام و بعد درخدمت سیدالشهداء بود تا با کاروان حضرت به كربلا آمد.
🔸هنگامى كه جنگ در عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسين عليه السلام آمد وبراى #ميدان رفتن اجازه خواست.
امام فرمودند: دراين سفر به #عافيت وسلامتى همراه ما بودى! اكنون خويشتن را بخاطر ما مبتلا مساز.
جون خود رابر قدمهاى مبارک امام حسين عليهالسلام انداخت وبوسيد وگفت: اى پسر رسول خدا، هنگامى كه شما در #راحتى وآسايش بوديد من #كاسه_ليس شمابودم، وحال كه به بلا گرفتار هستيد شمارا رها كنم؟
آقاى من، #بوى من بد است وشرافت خانوادگى هم ندارم ونيز رنگ من #سياه است.
#يااباعبدالله لطف فرموده مرا بهشتى نمائيد تا بويم خوش و #شرافت_خانوادگى بدست آورم و روسفيد شوم. من ازشما جدا نمیشوم تاخون سياه من باخون شما خانواده #مخلوط گردد.
جون میگفت و گريه میكرد بحدى كه امام حسين عليه السلام گريستند واجازه فرمودند.
🔸 با آنكه پيرمردى ۹۰ساله بود، ولى بچهها درحرم بااو انس فراوانى داشتند. به كنار خيمهها براى خداحافظى و طلب حلاليت آمد، ولی صداى گريه اطفال بلند شد و اطراف اورا گرفتند. وداعی #شبیه به #وداع خود ارباب شد. هريک رابه زبانى ساكت كرد وبه خيمهها فرستاد ومانند شيرى #غضبناک روى به آن قوم ناپاک كرد.
جنگ نمايانى نمود و عدهای را بدرک واصل کرد.
تاآنكه اطراف اورا گرفتند و زخمهاى فراوانى به او زدند. هنگامى كه روى زمين افتاد، امام حسين عليهالسلام سراو را به دامن گرفت وبلند بلند گريست، ودست مبارک برسر وصورت جون كشيد وفرمود: "اللهم بيّض #وجهه و طيّب #ريحه و احشره مع محمد و #آل_محمد عليهم السلام"
بارالها رويش راسفيد و بويش راخوش فرما و باخاندان عصمت محشورش نما.
🔸 ازبركت دعاى حضرت روى #غلام مانند ماه تمام درخشيد وبوى عطر ازپیکرش بلند شد. چنانكه وقتى بدن اورا بعد از ۱۰روز پيدا كردند صورتش منور و بويش معطر بود.
📚 منابع:
منتخب التواريخ ص۳۱۱
وسيلةالدارين ص۱۱۵
@majmaozakerine