درجواربارگاهامامرئوف′ع′
کهبودم؛ نگاهیبهآشفته
گیسویِ ضریح کردم،
سپیدیها و سیاهیها
در هم آمیخته بودند و
آقا درهم میخریدند !
ازدلمیادامامعصر′عج′
گذر کرد و با خود گفتم
بهگمانمهیچکساینجا
ایشانرابهخاطرنمیآورد،
صدایی شنیدم و
سر برگرداندم
بآنویی فرزند در حصار
دعایفرجرازمزمهمیکرد :)
نقلشدهازعلامهطباطبایی′ره′
کهازمسیریگذرمیکردند و
آقایقاضی′ره′ایشانراصدا
میکنندومیگویند : پسرم،
اگردنیامیخواهینمازشب
بخوان، اگرآخرتمیخواهی
نمازشببخوان .
هرگاه کسی به تو گفت :
اگریکیبگویی، دهتامیشنوی؛
به او بگو : اگر دهتا بگویی،
یکی هم نمیشنوی !
_حدیثعنوانبصری
بابالجوادتمالمن ؛
عاشقان با رسم رسوایی به میدان میروند ..
[بهجفاییوقفایینرودعاشقِصادق
مژهبرهمنزندگربزنیتیروسنانش🍃]
آقایِ اباعبدالله !
تویشهریکهشلوغبود
حالا دیگه تنها موندم؛
امایادمنمیرهشماهستید
زندگیبدونلطفشمانمیگذره
نعمالأمیرِ ما :)
فرمودهاند که إِنَّ الحُسِینْ
مِصْبَاحُ الهُدیٰ وَ سَفِینَةَ
النَّجَاةِ ؛
حسین′ع′ کشتی نجات
است و اینگونه میلیونها
غریق را رهایی بخشیده !
بهزیارتروزجمعههمکه
نگاه میکنم، میخوانیم
اَلسَّلَامُ عَلَیْكَ یَا سَفِینَةَ
النَّجَاةِ ؛
مهدی′عج′ هم همانند
جدش نجاتبخشِ
عالمیان است و پناهِ
دلخستگان !
آقایِ اباعبدالله!
منم نگاه کن از دور
قربون چشمات؛
إهدناالصراط ِما :)
آقایِ اباعبدالله!
إنّا إلیك الراجعون،
هوامونروداشتهباشید
دلامون گم نشن؛
آب ِحیات ِما :)
جمع شدن برای مجلس روضه؛
دعای بعد از روضه گفتن انشاءالله
همین جمع دستهجمعی راهی صحن
و سرای اباعبدالله بشیم و عزاداری
کنیم.
انقدر کربلا رفتن در نظرش دور بود
که بعد از روضه گفت حاجی چرا
انقدر جزئی دعا میکنید؟ اون وقت
اگه چندنفر شهید شدن دیگه نمیشه
بریم کربلا !
جنگ تموم شد و راه کربلا باز شد،
اولین سفرِ پیادهروی اربعین همون
جمع دستهجمعی راهی شدن، با
این تفاوت که مداح و چندنفر دیگه
شهید شده بودن :)
- شبِ اربعین شهدا رو یاد کنیم..