سلام با یه شکلات دستنوشته هاتون رو همراه کنید و به مناسبت های مختلف پخش کنید.
مثلا ولادت های ائمه و یا....
تو سبد بگذارید تعارف کنید.
یکی دیگه از دوستهای من احادیث رو مینوشت توی یک کاغذ کوچولو و توی مترو به بقیه میداد
به عنوان رزق اون روز
خودش میگفت خیلی وقتها وقتی افراد احادیث رو میخونند میگن چقدر این حدیث حرف دل ماست
به نظرم
تو مرحله اول با شاخه های گل شرو کن
شاخه های گلی که به ساقشون
متن های وصل باشه درباره حجاب
گل دادن واسه شروع کار خیلی خوبه
هم استرست میرزه و هم راحت تره و دیگ واسه اینکه جلشون بگیری مشکلی نداری
دیگ تو مرحله های بعدی که تجربه کسب کردی میتونی شیوهای دیگ رو اجرا کنی
#تلنگر
از مرحوم علامه طباطبایی پرسیدند:
«راه پیدا کردن امام زمان عج چیست؟»
گفت: ایشان خود فرمودهاند: «شما خوب باشید، ما خودمان پیدایتان میکنیم!»
♡اینجا صحبت #عشق در میان است.
..😇پاتوق بچه مذهبیا😇..
@p_bache_mazhabiya،
تعداد جمعه های یک سال ۵۲ تاست
تعداد روزهای یک سال ۳۶۵ روز
عجیب اینجاست!!!! 👇👇
بنابراین تعداد روزهای غیر جمعه
۳۶۵-۵۲=۳۱۳ ✅
❤️ چه زیبا پیامی دارد
یعنی
ای شیعه و ای منتظر ظـــهور
روزهای کاری هفته باید کاری کنی که جزء این ۳۱۳ نفر در جمعــــــــــه باشی
⇦ آنگاه روز جمعه منتظر ظـــهور باشی❗️
💫اَللّـهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج 💫
🏴 @khairolbashar 💯 👈
+گفٺ:بدونِ
#امامزمان(عج)چہمۍڪنید!؟
-گفتم:مُردِگی:(
#روزمرگےقلب[💔]
♡اینجا صحبت #عشق در میان است.
..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍..
@p_bache_mazhabiya
📛 ترویج #گناه_همجنس_بازی برای کودکان را به صورت نرم در انیمیشنها میگنجانند تا عادیسازیِ این گناه در کودک و نوجوان را از سنین پائین، رقم بزنند و شرایط و افکار عمومیِ آینده را برای تصویب ازدواج (همباشیِ) همجنسبازان عرصهسازی کنند!
📍بخشی از لایههای پنهان #سند۲۰۳۰یونسکو که کمتر به آن توجه میشود، #آموزش_جنسی به کودکان در قالب انیمیشنهای عامهپسند و جهانی است!
🔻به طور مثال، در انیمیشن جدید Toy Story 4 (داستان اسباببازی ۴) از این ترفند استفاده شده و در دقیقهی ۱۱ این انیمیشن، دو همجنسباز را میبینید که کودکشان را در بغل گرفتهاند، فیلیمو هم به عنوان یک سایت قانونی، بدون سانسور آنرا پخش میکند!!
🔻در ابتدای اکرانِ جهانیِ این انیمیشن، مؤسسهی آمریکاییِ «یک میلیون مادر» کمپینی برای تحریم انیمیشن Toy Story 4 به راه انداخته بودند و بیش از دوازده هزار مادر آمریکایی، به آن کمپین پیوست و خواستار جلوگیری از پخش این انیمیشن به خاطر نمایش محتوای مربوط به #گناه_همجنس_بازی شدند!
♨️ مایه تأسف است که خانوادههای ایرانی، هیچ نظارتی بر بازیها و انیمیشنهای کودکانشان ندارند و به تبع آن، هیچ اعتراضی نسبت به پخش و فروش علنی این انیمیشن در شبکهی نمایش خانگی در ایران هم انجام نشد!!!
📌 جنگ نرم یعنی همین...
#جنگ_شناختی
✌جنبش مردمی حلالزادهها
📡 @HalalZadeha
هدایت شده از یا مهدی ادرکنی
کانال گره گشایی های معنوی 👇👇👇
❌نامیدی بزرگترین گناه هست پس چرا نا امید هستید ؟
✅کد های طلایی زندگی را بلد باشید تا به مشکل بر نخورید !!!
❗️نکاتی در افزایش رزق و روزی
❗️ ختومات حاجت روایی
❗جن شناسی و...
خدمات معنوی ما در این کانال :
◀️بسته جامع بارداری
◀️پکیج بخت گشایی
◀️بسته افزایش رزق و روزی
◀️بسته دفع ترس و وحشت
◀️بسته جامع گشایش در امور زندگی
وانجام امور دیگر......
http://eitaa.com/joinchat/2026569750C0512028198
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ زندگی پس از ارتباط با امام زمان ارواحنا فداه یه زندگی متفاوت خواهد بود....
دیگه نمیتونی دوری از امامت رو تحمل کنی...
#منتظر_لامرکم
#حب_الحسين_يجمعنا
🚩 @IslamLifeStyles
سوار اتوبوس شده بودم؛ جو دانشگاه خیلی بی ریخت شده بود؛ بین راه ، راننده یه موسیقی خانم گذاشته بود.
به راننده گفتم: آقای راننده لطف کنید سی دیتون عوض کنید ؛
با کمال ناباوری دیدم، اتوبوس رو نگه داشت و با بی ادبی تمام گفت : هر ررررری، پیاده شو
وسط جاده ، توی کمربندی، قبل از اینکه به شهرم برسم، می خواست وسط بیابون پیادم کنه.
دانشجو ها هم هورایی کشیدن و همه یک صدا گفتن پیاده، پیاده!
داشتم قرآن می خوندم، سوره توبه، دقیقا به این آیه رسیده بودم:
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ [39] با آنان نبرد كنيد تا ديگر فتنهاى نباشد و دين همه دين خدا گردد. پس اگر باز ايستادند، خدا كردارشان را مىبيند. (39)
یه نگاه به دانشجوها کردم و گفتم یعنی هیچ کدوم شما مرجع تقلید ندارین؟
هیچ کدوم شما دین ندارین؟
همتون ول ولین؟
هیچ کدوم شما از خدا نمی ترسین؟
هیچ کدوم شما نمی دونید گناه یعنی چی؟ حرمت با چه ح نوشته می شه؟
برای همتون متاسفم؛ چهره همتون تو ذهنم نقش می بنده، از فردا تو دانشگاه من می دونم و تک تک شما و حراست دانشگاه، کاری می کنم تا بفهمین گناه ، یعنی خط قرمز!
آن چنان با صلابت سخنانم رو بر زبان راندم( انرژی بود که از قران گرفتم، انقدر تلاش کن که همه چیز مظهر توحید و یگانگی خدا بشه)؛
دیدم همه دانشجوها آب دهانشون قورت دادن و آروم نشستن و دیگه کسی قد قد نکرد.
راننده از همه بیشتر ترسیده بود، آروم ترمز دستی رو کشید و حرکت کرد؛
سی دیشم خاموش کرد.
حالا حراست دانشگاهمون یه مشت چغندری مسیولش شده بودن که خودشون با این دانشجوها پایه بودن😶
یادمه مسیول فرهنگی دانشگاه یه بار بچه ها رو برده بودن شمال؛ توی راه شو هم برای بچه ها پخش کرده بودن، یه نفر اعتراض کرده بود، به فرد معترض گفته بود، مگر این جونا دل ندارن؟
یعنی می خوام بگم توی اون دانشگاه جو فرهنگی و حراست و امور دانشجویی هم زیاد با بچه مذهبیا پایه نبود، توی چنین وضعی ، ملت شهید پرورو از حراست ترسوندم😁😂
فردا رفتم سراغ یکی از دوستای بسیجیم. بهش گفتم عملیات داریم. گفت آخ جون سید قربونت بشم، عملیات چی؟
گفتم عملیان کاراگاه درک بازی 😊
گفت یعنی چی؟
گفتم هیچی؛ شما فقط با من بیا ، خودت متوجه می شی، دیروز آشوبی به پا شده بود، تخم فتنه رو باید امروز زیر خاک دفن کنیم و اجازه گسترش بهش ندیم.
گفت سید عاشق عملیاتایی هستم که راه می اندازی، پایه ام حسابی.
رفتیم جایی که همه سرویسای دانشگاه بودن،
سرویسی که دیروز منو وسط جاده می خواست پیاده کنه، پیدا کردم، با صدای بلند گفتم : خود ناخلفشه، یه کار کنم که دیگه هتک حرمت نکنه و ناهنجار بازی در نیاره؛
رانندش نبود، بلند بلند می گفتم که راننده های دیگه که دوستش بودن ، بشنون😉
یه کم رفتم جلوتر، پیش یکی از راننده ها، بهش گفتم راننده این اتوبوس رو می شناسی؟
گفت محمد رو می گی؟ نه ، نمی شناسم!
یه نگاه بهش کردم و گفتم به زودی برا همیشه چنان شناخته بشه که دیگه نخواد شناخته بشه😁
گفت مگر چه کار کرده؟
گفتم فضولی موقوف!
یه کم دور اتوبوسش چرخیدم ، و به دوستم گفتم ؛ عملیات امروز تمام شد.
بریم .
از دور راننده ها رو زیر نظر داشتم؛ صدا می زد، برو به محمد بگو که بدبخت شد😁 ؛ مگر محمد چه کار کرده؟
منم سریع رفتم سراغ کلاسم ، عصر دوباره سوار یه اتوبوس شدم، دیدم یکی پشت شیشه اتوبوس می زنه؛ نگاه کردم دیدم همون راننده ای بود که می خواست منو وسط جاده پیاده کنه؛ به نگاه متکبرانه بهش کردم . یعنی برو ، حوصلت رو ندارم. دیدم با زور شیشه رو کنار زد و گفت خانم به زن و بچم رحم کن، غلط کردم؛ ترو خدا؛ دیگه تکرار نمی کنم
یه نیم نگاهی بهش کردم و گفتم: دیگه تکرار نشه هاااااا.
گفت قول می دم؛ چشم .
فاز اول عملیات خوب پیش رفته بود.
کلی قنداب تو دلم آب می شد.
ولی خب باید این جریان ناهنجاری موسیقی های مبتذل توی سرویسا ریشه کن می شد؛ این اتفاق باعث شده بود به فال نیک بگیرم و عملیات های بعدیمو شروع کنم .
رفتم اتاق بسیج، یکی از دوستانم تا منو دید؛ کلی ذوق کرد، گفت سید راه گم کردی؟ گفتم اتفاقا تازه راه پیدو کردم؛ عملیات داریم.
یه بشکنی زد و گفت آخ جون؛
بگو ببینم عملیاتت چیه؟
گفتم من می رم اتاق حراست، زمان بگیر، یه ده دقیقه بعد، به مسئول برادران بسیج و معاوناش بگو بیان، بعدش هر ده دقیقه، ۵ الی ۶ نفر از بچه های بسیجی چه خانم چه اقا با فاصله بیان حراست. امروز جشن داریم، چه جشنی؛ حسابی می خوایم نقل و نبات پخش کنیم.
رفتم داخل اتاق حراست؛ مسیول حراست نشسته بود و بهم گفت امرتون بفرمایید:
گفتم ببخشید توی سرویس دانشگاه، هنجارشنکنی زیادی صورت می گیره، موسیفی هایی پخش می شه که در شان دانشگاه نیست. گفت به ما که ربطی نداره! شما لطف کن برو به خود راننده ها بگو.
این مربوط به حوزه اختیارات ما نیست.
درست همین لحظه بود که مسئول برادران بسیجی و دوستاش اومدن؛ یه دفعه چادرم رو گلوله کردم و داخل دستام موچوله کردم و با قیافه مظلوم و با صلابت گفتم یعنی به ناموستون اهانت بشه، به شما ربطی نداره؟ ( یعنی چادر حکم ناموس شما رو داره)
طرف یه دفعه خشکش زد و گفت جااان؟
گفتم اگر منو وسط بیابون پیاده کنن و یه اتفاقی واسم بیفته، به شما ربطی نداره؟ ربطش رو خانوادم و برادران بسیجی بهتون نشون می دن😎
دیگه برادران بسیجی نذاشتن من یک کلام حرف بزنم، نزدیک بود ، میز آقای حراست رو با صندلیاش یکی کنن، امون نمی دادن من یک کلام حرف بزنم، اونا دلشون از من پر تر بود، یکی یکی بچه مذهبیا از راه می رسیدن و هر کدام یه مشکلی رو مطرح می کردن؛ یه لحظه گفتم آخ که مسیول فرهنگی دانسگاه جاش خالیه! اونم باید پاسخگو باشه؛ حراست و امور دانشجویی که به شدت ترسیده بودن، می گفتن بگین ما چه کار کنیم؟ اقا یکی بگه مسئول فرهنگی بیاد.
مسئول فرهنگی دانشگاه( همونی که می گفت مگه جونا دل ندارن) ، اومد، دوستم جلوی همه جمعیت بهش گفت آقا سکوت تا کی؟ تا کی می خوای نسبت به مدیریت اصولی و فرهنگی دانسگاه بی تفاوت باشی؟ تا کی می خوای بخوابی؟ وقتش نرسیده از خواب غفلت بیدار بشی؟
بیچاره به هِن و مِن افتاده بود.
یه دفعه دیدم مسئول راننده تمام اتوبوسا رو احضار کردند؛ گفتم زین پس سی دی و موسیقی رو راننده ها باید از خود ما بگیرن!
حراست به حدی ترسیده بود و انقدر شلوغ شده بود، که گفت اصلا توی برگه چاپ می کنیم از امروز حق گداشتن هیج سی دی حتی مجازم امکان پدیر نمی باشد.
خوبه؟
یه نگاه به ساعتم کردم، دیدم ، وای کلاسم شروع شده؛ وظیفمو انجام داده بودم . اومدم اتاق رو ترک کنم، دیدم مسول دانشجویی گفت کجو خانم؟ اومدی شر به پا کردی و می خوای جیم فنگ بشی؟😁😂😃
سکوت کردم ؛ توی اون جمعیت که تعدادش خیلی زیاد شده بود، دیگه صدای من اصلا معلوم نبود، خلاصه توی اون سلوغی یه جور عقب کشیدم و رفتم سر کلاس ترمودینامیکم.
استاد پنج دقیقه با تاخیر وارد می شدیم دعوا می کرد، نیم ساعت از کلاس گذشته بود ؛ یه نگاه معنا داری به من کرد؛
گفتم اقای دکتر به خاطر احیای واجبی، با تاخیر اومدم، عذرخواهم. انقدر با جدیت بیان کردم که استاد هیچی نگفت و گفت بفرمایین.
از اون روز دیگه هیچ راننده ای حق گذاشتن سی دی های غیر مجاز نداشت و فهمیدم که به حراستم ربط داشت. تازه به مسیول فرهنگی و امور دانشجویی هم ربط داشت. به همه ربط داشت. مگه نه؟😉😎