پيرمرد هر بار كه ميخواست اجرت پسرك واكسي كر و لال را بدهد، جملهاي را براي خنداندن او بر روي اسكناس مي نوشت
اين بار هم همين كار را كرد
پسرك با اشتياق پول را گرفت و جملهاي را كه پيرمرد نوشته بود، خواند.
روي اسكناس نوشته شده بود: وقتي خيلي پولدار شدي به پشت اين اسكناس نگاه كن.
پسر با تعجب و كنجكاوي اسكناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند. پشت اسكناس نوشته شده بود: كلك، تو كه هنوز پولدار نشدي!
پسرك خنديد با صداي بلند؛
هرچند صداي خنده خود را نميشنيد...
"اگر مي خواهي خوشبخت باشي،
براي خوشبختي دیگران بکوش...."