eitaa logo
منظومهٔ من
60 دنبال‌کننده
16 عکس
2 ویدیو
0 فایل
منظومه یعنی آنچه به نظم در آمده. و این‌جا جایی است که من نثری را که به نظم در آمده، شعر هایم را، گرد هم آوردم. پس این‌جا "منظومه من" است. منظومه‌ای که شمس‌اش من و اقمار و کرّاتش لغات اند. و آن چه به تمام ما وجود می‌بخشد، نور است... #تأویل (ح.جعفری)
مشاهده در ایتا
دانلود
منظومهٔ من
- امرِ خیر! مثلا سر برسد صبح جدیدی این‌بار و شود تازه کنار تــو دوباره دیــدار هی تعارف بکنم این د
.📞 چند هفته پیش بود.. دیدم شعرای اخیرم اکثرا فاز غم دارن؛ گفتم یه شعر خوش فاز بگم! و امر خیر☺️ از راه رسید! امیدوارم به دلتون بشینه :) .📞
- می‌دونستید روزایی که به گلدونام آب میدم این‌جا ام شعر می‌فرستم؟ :)🪴
- و خدا رحم کند این‌همه تنهایی را قصه‌ی غربت یک دختر بابایی را... 🥀 (ح.جعفری) السلام علیک یا رقیه بنت الحسین(ع)
- خیرھ سرے این خیره شدن‌ها به تو از خیره‌سری نیست من عاشقم و عشق که حسی گذری نیست... در روی همه بستم و دل را به کسی نه چون در همهٔ شهر، شبیهت پسری نیست! گفتند از او دل بکن و بر دگری بند اما دل من معبر هر رهگذری نیست کی گفت که دل راه به دل دارد و این‌ها؟ از آتش من در دل سردت خبری نیست؟ ای کاش بیایی و بفهمند بزرگان که عاقبت عشق، فقط بی‌ثمری نیست :) (ح.جعفری) @manzome_man
منظومهٔ من
- خیرھ سرے این خیره شدن‌ها به تو از خیره‌سری نیست من عاشقم و عشق که حسی گذری نیست... در روی همه بس
.❤️‍🩹 خیره‌سری نتیجه تاثیر یک پیام یا یک خاطره بود.. که ذهنمو وصل کرد به داستان زندگی یکی از دوستام و البته یکی از قشنگ‌تری رمانایی که خونده بودم و نتیجه جولان دادن تک تک اونا تو ذهنم، شد جاری شدن این شعر. اول فقط چهار بیت داشت، ولی غزل باید حداقل پنج بیتی باشه! دروغ چر‌ا؟ برای اومدن پنجمین بیت، کلی با مفهوما و کلمه‌ها و وزن‌ها سر و کله زدم! و برای زدن فن آخر، کلا یه دور ترتیب بیت‌ها رو جابه‌جا کردم. * و اعتراف می‌کنم بعنوان یه دختر؛ همیشه از عاشق شدن بخاطر افتادن به چنین حالی ترسیدم و می‌ترسم. پس؛ برای تمام دخترهای عاشقِ قویِ سرزمینم :) .❤️‍🩹
'' تو اگر درد منی ڪاش ڪہ درمان نشوے تو اگر آھ منی ڪاش نمایان نشوے تو اگر قصہ‌اے، اِے ڪاش که ڪاتب برود ڪہ بمانی بہ همین صفحہ و پایان نشوے... (ح.جعفری‌) @manzome_man
هدایت شده از - ضحـیٰ²¹³
IMG_20231026_124415_652_26102023.mp3
2M
- 📻💚 - این همه آدم خدایش کو؟ (: - لطفاً با چشم‌های بسته گوش دهید! - هندزفری لازم .. [ با نوای ِ مهتاب ] [ نویسنده : تأویل، ح.جعفری ] - رادیو مهوا -
- عاقل‌ترین مجنون .. آن‌شب کہ با او آمدے آن‌جا کہ بودم فهمیدم از کف رفتہ بود و هم نبودم! دیدم کہ با او آمدے آن‌جا نشستی من را کہ دیدے ریخت قلبت، چشم بستی از دیدنم ترسیدے و من گیج بودم درگیرِ نوعِ سختی از تهییج بودم! او کہ کنارت بود، با من فرق می‌کرد شاید تو را در سرخوشی‌ها غرق می‌کرد آن‌جا تمام قصہ را من کردم از بر در چشم تو نہ عشق، دیدم حس دیگر عاشق کہ باشی می‌شوے اول فداکار جز شادیِ معشوق، میلی نیست انگار پس رفتم و ڪنج همان ڪافہ نشستم انگار چندین پشت از تو دور هستم! با خواهشِ قلبم شدم غرقِ تقابل دیدم کہ آنِ من چگونہ شد چپاول.. خندید و خندیدے و من بیچارھ گشتم دیدم کہ با او بهترے، آوارھ گشتم انگار اصلا من تو را نشناختم هیچ روے تمناے دلم من تاختم، هیس! یک‌ساعتی آن‌جا نشستید و نہایت یک حلقہ شد جزء جدید دست‌هایت فردا برایم نامه‌اے آمد ز سویت کردے تشکر کہ نبردم آبرویت حالا کہ این را می‌نویسم در همین ڪوے برپا شده جشن عروسی و هیاهوے تو می‌روے با مردِ رؤیایت از این شهر من ماندم و آوارگی‌هایم در این قعر.. از بعدِ آن شب با خودم بدجور قهرم حالا دگر عاقل‌ترین مجنونِ شهرم! (ح.جعفری) @manzome_man
' خدا افزون ڪند دردم، اگر ڪار تو درمان است ڪہ شرط دیدنت بانو، همین بدحالےِ جان است! (ح.جعفری) @manzome_man
منظومهٔ من
دختری هستم از نوه های های ته تقاری بهار خانم. فرزند خرداد. همان خردادی ریشه اسمش از خرد است اما همیش
الان یه جایی دیدم که؛ تاریخ تولد پیامبر(ص) رو به شمسی پیدا کردن، متولد خرداد هستن ! پیوند میدم به توصیفم از خردادی‌ها در بند اول 🌝
- وادےِ بی‌یار .. گفتا که غمگینم من از شهر مدینه غمگینم که از زخمی که دیدم روی سینه بغضش شکست آهسته آن‌جا با خودش گفت بدجور غمگینم من از اصحاب کینه هر آنچه از دنیای ما می‌خواست، رفت و فرمود غمگینم از این پس بی‌قرینه می‌گفت از وقتی که دیدم پهلویش را ولله چیزی نیست بر داغم سکینه... یک نصفه شب تنهای تنها، گفت با چاه ای وای از این ‌وادیِ بی‌یار و امینه (ح.جعفری) @manzome_man
منظومهٔ من
- عاقل‌ترین مجنون .. آن‌شب کہ با او آمدے آن‌جا کہ بودم فهمیدم از کف رفتہ بود و هم نبودم! دیدم کہ ب
.🙃 عاقل‌ترین مجنون... ابتدا داستان متفاوتی داشت، اما تغییر کرد. الباقی قصه‌‌اش هم خارج از ارادهٔ من و به سلیقه وزن و قافیه‌ها و خیالم پیش رفت. دوستش دارم... چون من اون مجنونِ عاقل رو کنج اون کافه دیدم و فشار قلبش رو وقتی صدای خنده‌ها و ساز و دهل عروسی رو می‌شنید حس کردم. تو چطور؟ راستی، تو ام حاضری عشقتو با فداکاری بهش اثبات کنی؟ .🙃