' خدا افزون ڪند دردم، اگر ڪار تو درمان است
ڪہ شرط دیدنت بانو، همین بدحالےِ جان است!
#تأویل (ح.جعفری)
@manzome_man
منظومهٔ من
دختری هستم از نوه های های ته تقاری بهار خانم. فرزند خرداد. همان خردادی ریشه اسمش از خرد است اما همیش
الان یه جایی دیدم که؛
تاریخ تولد پیامبر(ص) رو به شمسی
پیدا کردن، متولد خرداد هستن !
پیوند میدم به توصیفم از خردادیها
در بند اول 🌝
- وادےِ بییار ..
گفتا که غمگینم من از شهر مدینه
غمگینم که از زخمی که دیدم روی سینه
بغضش شکست آهسته آنجا با خودش گفت
بدجور غمگینم من از اصحاب کینه
هر آنچه از دنیای ما میخواست، رفت و
فرمود غمگینم از این پس بیقرینه
میگفت از وقتی که دیدم پهلویش را
ولله چیزی نیست بر داغم سکینه...
یک نصفه شب تنهای تنها، گفت با چاه
ای وای از این وادیِ بییار و امینه
#تأویل (ح.جعفری)
@manzome_man
منظومهٔ من
- عاقلترین مجنون .. آنشب کہ با او آمدے آنجا کہ بودم فهمیدم از کف رفتہ بود و هم نبودم! دیدم کہ ب
.🙃
عاقلترین مجنون...
ابتدا داستان متفاوتی داشت،
اما تغییر کرد.
الباقی قصهاش هم خارج از ارادهٔ من و
به سلیقه وزن و قافیهها و خیالم پیش رفت.
دوستش دارم...
چون من اون مجنونِ عاقل رو
کنج اون کافه دیدم
و فشار قلبش رو
وقتی صدای خندهها و
ساز و دهل عروسی رو میشنید
حس کردم.
تو چطور؟
راستی، تو ام حاضری عشقتو
با فداکاری بهش اثبات کنی؟
.🙃
منظومهٔ من
- وادےِ بییار .. گفتا که غمگینم من از شهر مدینه غمگینم که از زخمی که دیدم روی سینه بغضش شکست آهست
.🌴
"وادیِ بییار" حاصل حس و حالِ
قشنگِ بعد از روضه بود :)
وقتی کامل شد،
گفتم شاید بد باشه این همه
تکرار واژه غمگین در وصف آقایی
با اون همه عظمت...
ولی خب؛
آدم هر چی عظیمتر، غصههاشم عظیمتر
صبرشم عظیمتر، اجرشم عظیمتر...
نهایتا دلو زدم به دریا و فرستادم.
هنوزم نمیدونم غلط یا درست؛
اما از دل برآمده بود.
انشاءالله صاحبش راضی باشه!
.🌴
- عاشق شو !
کسی میآید از جنس خودت یک روز، آهسته
که از تو میبرد دل عاقبت یک روز، آهسته
کسی میآید از دنیای عاشق های آزاده
که در اوج صفا و معرفت، یک روز آهسته
برایت میشود بود و نبود و اوج حاجاتت
تو عاشق میشوی بی مشورت! یک روز، آهسته
اگرچه حال سرد و سخت و تنها و ملولی تو
شود سهم تو هم زین موهبت، یک روز آهسته
خوشا آنان که مجنونِ طریق عاشقی بودند
که میفهمی همین است عافیت، یک روز آهسته
اگر خواهی که جاویدان شوی، عاشق شو! مجنون شو!
که میمیرند قوم مصلحت یک روز، آهسته..!
الا یا ایها الانسان، یقینا کلنا معشوق
و آرد عشق قطعا منزلت، یک روز آهسته :)
#تأویل (ح.جعفری)
@manzome_man
منظومهٔ من
- عاشق شو ! کسی میآید از جنس خودت یک روز، آهسته که از تو میبرد دل عاقبت یک روز، آهسته کسی میآید
.💙
عاشق شو یه نیمهشب، خیلی بداهه اومد.
سختی داشت اما نه اونقدری که به تنم بمونه!
بعد که تموم شد، دوباره و سه باره
خوندمش و گفتم:
واقعا این شعر از منه؟!
چطور این حجم از زیبایی رو به خودم نسبت بدم؟
و همون شبی که بداهتا نوشتم و فرستادمش
شد دلیلِ حالِ خوب دل یک نفر و
همون نشونهای که دنبالش بود :)✨
فکر کنم سرچشمهٔ جوشش این شعر،
از شنیدن غم یه دختر خیلی ماهہ که
از بیشتر از خیلیا تنهاست و همچنان لبخند میزنه..
همون شب بارها با خودم گفتم براش بفرستم؟
ولی خوب یا بد، آخرش روم نشد...
لطفا شما براش دعا کنید؛
عشق جوری محولالاحوالش بشه که
از درد اینروزاش بخاطر رسیدن
به اون مقصد خرسند باشه!
.💙
' خواب دیدم بیخبر رفتے شبی از پیش من
ای فداے آنکه گفتہ خوابِ زن چپ میرود!
#تأویل (ح.جعفری)
@manzome_man
- نیمہ شعبان
(یادگارے از تأویــلِ ۱۰ سالہ🌱)
دسته دسته چراغ و
دسته دسته ستاره
چایی و کیک و شربت
تو اینجا بیشماره!
اینجا قُمه بچهها
تو مسجد جمکران
برای جشن موعود
پیر تا جوون تو اینجان
آره جشن تولد!
تولد یه آقا
که مثل اون نیومد
توی تمام دنیا
خورشیدی که پوششِ
ابری رو خود کشیده
به غیر از آدم خوبا
کسی اون رو ندیده
میگن وقتی آدما
دست از گناه کشیدن
شدن یه بندهی خوب
دست از خطا کشیدن
خودش میاد اون آقا
دنیا پر از نور میشه
چشمای آدم بدا
اونوقت دیگه کور میشه!
میگن فرار و فرار
اومده دیگه مهدی!
دیگه نداریم قرار
اومده دیگه مهدی!
بعد آقای مهربون
میره به جنگ دشمن
با شمشیر و اراده
میکشه ظلم و ستم
آی بچهها فهمیدید
این آقای خوب کیه؟
هست پسر فاطمه
این مرد محبوب کیه؟
پس بره دستا بالا
تا بکنیم ما دعا
با هم بگیم خدایا
بیار امام ما را
خب شب نیمه شعبان
تولد این آقاست
به گفتهی خداوند
این شب، شب خوبیهاست
چون که میگن تو این شب
هر دعا مستجابه
دعا کردن برایِ
اماممون ثوابه
باید بگم خدافظ
بچههای مهربون
امیدوارم که باشیم
از یارای آقامون!💚
#تأویل (ح.جعفری)
@manzome_man
- دقّ .
شما از مرگ میترسید و من با مرگ درگیرم
نه میخندم، نه میگریم، نه میترسم، نه میمیرم
شما از غصه محزونید و من با غصه مأنوسم
ندارم غصه، او دارد مرا! در غصه محبوسم
شما از درد رنجورید و من با درد بینقصم
میان محبس غصه، کنار درد میرقصم
شما با چشم میبینید و من با چشم میگویم
همیشه حرف دل را از زبان چشم میجویم
شماها عاشقاید و من؟ همان معشوق مغرورم
که در جنگ روایتها همیشه پست و منفورم
کسی از قصههای من نگفت در دادگاه عشق
و عاشق گفت و گریید و در آخر حکمِ من شد: دقّ!
#تأویل (ح.جعفری)
@manzome_man
منظومهٔ من
- دقّ . شما از مرگ میترسید و من با مرگ درگیرم نه میخندم، نه میگریم، نه میترسم، نه میمیرم شما
.🥀
-دقّ- هم ناگهان اومد.
البته، ناگهانی بودن خاصیتِ دقّـه.
دردای خرده خرده ناگهان میشن دقّ کردن!
بیتهای این شعر هم خرده خرده
اومدن و کنار هم نشستن تا بیت ۴
از اونجا قفل کرد. چون هنوز هیچ
سیری برای شعر مدنظرم نبود و بداهه
پیش میرفتم.
وقتی دیدم دیگه پیش نمیره فهمیدم
یعنی این شعرم باید زودتر تموم بشه
و براش دنبال مؤخره و نتیجه گشتم که
شد بیت ۵ و بیت ۶، قافیهاش «عشق»
شد!
تازه فهمیدم عشق، در جایگاه قافیه
چه غریبه...
سخت بود براش هم وزن و هم قافیه
پیدا کردن و درست در موقعی که داشتم
بیخیال مصرع اولِ بیتِ آخر میشدم،
-دقّ- ناگهان نازل شد!
و این شعر، با همه کم و کاستیهاش
برام عزیز شد. چون مثنویای بود که
قدر چندین غزل درد داشت...
اصولا حساب مثنویها از غزلها جداست.
مثنویها معمولا نصیحت میکنن،
برخلاف غزل که درد و دل..
اما اینبار پای درد و دل یه مثنوی
بشین بجای غزل؛ پای درد و دل
یه معشوق بشین به جای یه عاشق...
این خاصیتِ این شعره.
-خاص-ـیّت.
.🥀