8⃣4⃣《توصیه های ماورایی》
دنیای اطراف ما به شدت آلوده شده است
ازکودکان درمقابل شیطان محافظت کنید
شیاطین بخاطر سطح زیاد انرژی بدن بچه ها ،تمایل زیادی به تسخیر و احاطه ی آنها دارند
دراینجا والدین راتوصیه می شود بااستفاده ازاین راهکارها ازکودکان خود محافظت نمایند
1⃣به کودکان اجازه ندهید با سنگ بازی کنند وآن راپرتاب کنند خصوصا بعداز غروب خورشید که وقت انتشار شیاطین است. و همه جا منتشر میشوند چون ممکن است به آنها یا توله هایشان آسیب برسد
2⃣ازکتک زدن کودک درحمام و دستشویی بپرهیزید مواردی پیش آمده ازجمله تشنج و بیهوشی کودک که علت آن کتک خوردن در حمام بوده است.(علت خاص دارد)
3⃣آموزش توحیدونماز وایمان واذکار و محبت اهل بیت (علیهم السلام) به کودک از همان سالهای اولیه زندگی
4⃣نگذارید کودک به مدت طولانی گریه کند ،تنها بماند یا درجای تاریکی بنشیند.
یا به نقاط تاریک و پرت منزل مثل انباری ها یا زیر زمین برود
5⃣رعایت نظافت و بهداشت کودک زیرا بدن و لباس کثیف محل تجمع وبازی شیطان است.
6⃣خواندن دوآیه آخرسوره بقره درخانه
7⃣تعویذ دادن کودک با این دعا
(أُعيذُکَ بِکَلِماتِ التامَة مِن کُل شیطانٍ وَهامَة وَمِن کُل عَینٍ لامِة)
8⃣برای کودک هنگام خواب آیت الکرسی ، سوره ناس وفلق واخلاص را برکف دست خود خوانده برآن دمیده و باآن بدن کودک را مسح کنید.
9⃣پرهیز از ترساندن کودک زیرا یکی ازعلت مس جن ترس و اضطراب کودک است.
0⃣1⃣در سنین اولیه زندگی به هیچ وجه اتاق خواب کودک را جدا نکنید
وقتی هم به سن تفکیک رسید حتما در اتاق او قرآن و اسما الله و نام مبارک اهل بیت (علیهم السلام )باشد
أللّهُمَّ انصُرِ الإسلَامَ وَ أهلَهُ وَ اخذُلِ الکُفرَ وَ أهلَهُ.
أللّهُمَّ انصُر جُیُوشَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ ارحَم زَعِیمَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ أیِّد وَ سَدِّد قَائِدَ المُسلِمِینَ.
أللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.
اللّهُمَّ عَجَّل لِوَلیِّکَ الفَرَجَ وَ العَافِیةَ وَ النَّصرَ وَ اجعَلنَا مِن أعوَانِهِ وَ أنصَارِهِ وَ شِیعَتِهِ. بِمَنِّکَ وَ جُودِکَ و کَرَمِکَ یَا أرحَمَ الرَّاحِمِینَ.
نتانیاهو: منتظر بمانید
نخستوزیر رژیم صهیونیستی در پاسخ به سؤال خبرنگار شبکهٔ ۱۲ این رژیم در خصوص اینکه «آیا ترور سیدحسن نصرالله موفقیتآمیز بوده یا خیر؟» گفت: منتظر بمانید.
🔴 برای رزمندگان جبهه مقاومت و خصوصا رزمندگان حزب الله سخت دعا کنیم که روزهای سخت در پیش است...
دعا و ختم صلوات و صدقه فراموش نشه
شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع بهنمیری 🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۶۴/۱/۲۶
محل ولادت: روستای کریمکلای_شهر بهنمیر_ شهرستان بابلسر
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۱/۱۶
محل شهادت: روستای رتیان _ شمال حلب_ کشور سوریه
مزار: گلزار شهدای شهر مقدس قم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
💐🌾💐🌾💐🌾💐🌾💐
🔰 زندگینامه شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع بهنمیری
🌸💫شهید عبدالصالح زارع 26 فروردین 1364 در خانوادهای مذهبی در بَهنَمیر واقع در شهرستان بابلسر متولد شد.
💐🌱تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در بَهنَمیر و دبیرستان را در بابلسر گذراند.در دورۀ ابتدایی به عضویت پایگاه مقاومت بسیج محلۀ کریمکُلا درآمد.علاقهمند به ورزش رزمی تکواندو بود و از 9 سالگی به این ورزش میپرداخت.
🌻🍃پس از گرفتن دیپلم در رشتۀ کامپیوتر، همزمان با مهاجرت خانواده به شهر مقدس قم،در کنکور سال 82 شرکت کرد و در رشتۀ کامپیوتر دانشگاه آزاد اسلامیِ بابل پذیرفته شد.با مشورت خانواده از دانشگاه انصراف داد و سپاه را برای ادامۀ مسیر زندگی انتخاب کرد.
💐🌿پس از 9 ماه دورۀ آموزش در تبریز وارد دورۀ درجه داری سپاه المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بابل شد و در مسیر پاسداری از انقلاب از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.
🌼🌴در سال 83 دو مرتبه در کنکور شرکت کرد و در رشتۀ حقوق (مقطع فوق دیپلم) در دانشگاه جامع علمی کاربردی بابل پذیرفته شد.
🍀🌾در سال 88 به حج عمره مشرف گردید و پس از اتفاقات ناگواری که در سال 88 در قالب فتنه رخ داد،برای تسلط بر مسائل روز، انگیزۀ بیشتری پیدا کرد و به همین منظور تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی رشتۀ حقوق ادامه داد.
🌸🌴در سال 91 ازدواج کرد و زندگی مشترکش را در بابلسر شروع کرد.ثمرۀ این ازدواج پسری به نام محمد حسین است که در فروردین 1394 متولد شد.
🌷🌱با آغاز جنگ در سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیه و یاری جبهۀ مقاومت،داوطلبانه عازم سوریه شد.
🌹🕊سرانجام پس از سه ماه حضور مداوم در جبهۀ سوریه،16 بهمن 1394 در روزهای نزدیک به ایام فاطمیه،در حین درگیری با مزدوران تکفیری در شمال شهر حلب،منطقۀ رتیان در اثر اصابت مستقیم گلوله به ناحیۀ سر به فیض شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش پس از تشییعِ با شکوه در گلزار شهدای شهر قم آرام گرفت.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
💌❣💌❣💌❣💌❣💌
✍📚شهید عبدالصالح زارع بهنمیری به روایت همسر:
✨2 سال زندگی با شهید زارع از بهترین روزهای عمر من بود.لحظات خوبی را از زمان ازدواج تا شهادت با وی سپری کردم.
🌸لحظۀ رفتنش آرامش خاصی داشت.یک آرامش عجیب و دوست داشتنی که آن لحظه همیشه در نظرم عیان است.قرآن را بالای سرش گرفتم و با صلوات بدرقه اش کردم.
🌷همسر شهیدم بسیار آدم سادهزیست، باگذشت،شوخ طبع،پرتلاش و اهل خدمت به دیگران بود.وقتی از محل کار به خانه میآمد، خستگی کار را پشت در خانه میگذاشت و با حالت مهربانی و چهرهای خندان و بشاش وارد میشد.
🌹با ورود ایشان فضای ساکت منزل کاملاً شکسته میشد.همۀ اعضای خانواده او را دوست داشتند.برای مادرم مثل پسر بود،نه داماد.
🌱همیشه دوست داشت به دیگران خدمت کند و تا جایی که در توانش بود دستگیری میکرد. میگفت: «خشنودی خدا در خدمت به خلقِ اوست».به طور ویژه به پدربزرگ و مادربزرگش کمک میکرد و آنها حتی بیشتر از فرزندان خودشان او را دوست داشتند.یادم هست هر از گاهی به خانۀ آنها می رفت تا اگر کاری دارند انجام دهد.خانۀ آنها باغ کوچکی داشت که در حیاط آن انبوه درختان میوه بود. آنها نمیتوانستند میوهها را بچینند و «صالح» تنها کسی بود که تمام کارهای باغ را انجام میداد.از کارهای سخت و سنگین فرار نمیکرد و تمام توانش را برای خدمت صادقانه و بیمنت به کار میبرد.
🌾صالح لذت عجیبی از خدمت به شهدا و خانوادههای معززشان میبرد.ایشان از قبلها، ایام محرم را به منطقۀ عملیاتی فکه میرفت. این روند بعد از ازدواج هم ادامه داشت و تا شهادتش ترک نشد.با دوستانش به آن منطقه میرفتند تا مقدمات پذیرایی اعم از علم کردن خیمهها،آبرسانی،تهیۀ غذا،اجرای برنامههای فرهنگی و... را برای مهمانان شهدا محیا کنند. ایشان هر طور شده بود باید خودش را در آن ایام به فکه میرساند. به شدت عاشق شب عاشورای منطقۀ فکه بود.
🌺زندگی با شهید عزیز،بهترین روزهای عمر من بود.درسهای زیادی از او یاد گرفتم و لحظات خوبی را از زمان ازدواج تا شهادت با وی سپری کردم.کاش میشد دوباره آن ایام بودن با شهید برایم تکرار شود.
🌻سفر اولم با ایشان سفر به مشهد مقدس بود.شهید عزیز زیاد اهل مرخصی گرفتن نبود و میگفت: «اگر یک معلم دانش آموزان خود را رها کند و به سفر برود تبعات بدی برای آیندۀ دانش آموزان دارد.»
💐صالح بیشتر از ساعات کاری خود فعالیت میکرد.برای ساعات اضافه برگه مأموریت پر نمیکرد و داوطلبانه آن ساعات را میگذراند و هیچ پاداشی قبول نمیکرد،البته باید این را بگویم که ایشان اهل تفریح و مسافرت بودند و در همین مدت کوتاه زندگیمان برای معیشت و تفریح بنده از هیچ چیزی دریغ نکردند.
💫قرار بود اربعین به کربلا برود.روز چهارشنبه 26 آبان 94 بود که گفت: «هماهنگیهایی با دوستانم انجام شده و انشاءالله دو روز بعد راهی کربلا هستیم.» من هم دوست داشتم در این سفر زیارتی همراه ایشان باشم،ولی متأسفانه به خاطر فرزند خردسالم این همراهی برایم امکان پذیر نبود.از طرفی به شهید هم نمیتوانستم بگویم که به کربلا نرود.به او گفتم: «صالح جان دلم نیست که تنها به کربلا بری.دوست دارم با هم به زیارت امام حسین (علیهالسلام) بریم،اما اگر مانع از رفتن تو بشم،حس میکنم نمیتونم روز قیامت مسئولیت این کار را به عهده بگیرم و جوابگو باشم.» ما بین صحبتهایمان گفت: «راستی امروز صبح خواب دیدم از روی درختی،یک گلابی فوق العاده شیرین و خوشمزه چیدم و خوردم.هنوز طعم استثنایی اون زیر زبونم هست...» که من هم در پاسخش گفتم: «چه جالب،حتماً برای سفر کربلات هست.»
🪴ظهر پنجشنبه 27 آبان 94 با ذوق و شوق به خانه آمد و گفت: «بالاخره کارم درست شد».من با تعجب سوال کردم «مگه تو سفرتون به کربلا مشکلی بود که حالا میگی کارم درست شد!»
🍀ایشان با قدری مکث گفت: «کربلا که انشاءالله ردیفه،اما شاید از همون جا،جای دیگهای هم برم» که من با تعجب پرسیدم «کجا؟» و ایشان گفت: «سوریه.»
☘یک لحظه جا خوردم و انتظار شنیدنش را نداشتم.«محمدحسین» را که بغلم بود روی زمین گذاشتم و گفتم: «چرا سوریه؟» که سکوت کرد.
🌿گویا مدتها میشد که رایزنی هایی برای اعزام به سوریه انجام داده بود،اما اصلاً من خبر نداشتم.تازه فهمیدم کربلا و بیان خوابش مقدمهای شده بود برای رفتن به سوریه.دقیقاً روز جمعه 28 آبان 94 که قرار بود به کربلا برود،به سوریه اعزام شد.
🌴همهچیز به یکباره انجام شد.دیگر قدرت تصمیمگیری نداشتم.شروع کرد با من حرف زدن و تلاش داشت مرا آرام کند.از وضعیت سوریه برایم میگفت و همین حرفهای منطقی و قانع کنندۀ او بود که جای حرف برای من باقی نگذاشت.
✍ ادامه👇👇
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─