خاطره حاج بهزاد باقری از شهید فیروز سرتیپ نیا 🌹
یک روز یکی از فرماندهان گروهان از طریق بیسیم اعلام کرد که تعدادی از نیروهای عراقی قصد ضربه زدن به خط را دارند. فیروز را با خبر کردم، ایشان گفت آماده شو تا برویم گروهان. خیلی سریع سوار بر موتور شدم ایشان هم سوار شد، میگفت سریعتر برو. به گروهان که رسیدیم فیروز بر بالای خاکریز رفت و با دوربین دیده بانی تمام منطقه را بازدید کرد و بعد از چندی از خاکریز پایین آمد گفت برویم میدانم چه کار کنم. بعد از اینکه حرکت کردیم با صدای بلند گفت بهزاد! مگه فیروز مرده باشد بگذارد یک نفر عراقی از خط عبور کند.
من تا آن لحظه عصبانیت فیروز را ندیده بودم، گفتم میخواهی چه کار کنی؟! مانده بودم نکند بدون اجازه رده مافوق دست به کاری بزند. گفت هیچی گاز بده تا برسیم. کنار یکی از سنگرهای متروکه چند خمپاره انداز ۶۰ داشتیم تعداد ۲۰ یا ۳۰ گلوله خمپاره آماده کردیم بدون اینکه از نیروهای دیگر کمک بگیرد گفت تو گلوله ها را آماده کن من به طرفشان شلیک میکنم. نمی دانم گرای آنان را از کجا میدانست. هر گلوله ای که شلیک میکرد فریاد میزد الله اکبر بعد رو به من میکرد و با صدای بلند قهقهه سر میداد. چندین گلوله که شلیک شد از طرف گروهان یک نفر به طرفمان آمد و با صدای بلند فریاد میزد فرار کردند. خیلی سریع خودمان را به گروهان رساندیم فیروز دستور داد تمام نیروها از سنگرها بیرون بیایند و بالای خاکریز بروند و شروع به تیراندازی کنند. این کار باعث شد در کمترین زمان و بدون هیچگونه تلفاتی نیروهای عراقی را به عقب راندیم و تعدادی از نیروهای آنان را به هلاکت رساندیم.
shahidd.blog.ir/post/1116
خاطراتی از شهید ملک محمد آدینه وند
شهدای گراب کوهدشت
shahidd.blog.ir/post/1119
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
سردار خط شکن ماووت
شهید ملک محمد آدینه وند 🌹
پس از عملیات کربلای ۵ لشگر ۵۷ ابولفضل (ع) در اوایل سال ۶۶ به جبهه شمال غرب کردستان نقل مکان کرد و در سد بوکان مستقر شد و از آنجا به مناطق عملیاتی کردستان عراق برای عملیات و پدافند اعزام می شدند. در همین ایام چند نفر از دوستانش از جمله محمد میرزا سلیمی نژاد، بساط شهمرادی و صید علی یاری پور ( محمدی نیا) به عنوان پاسدار در گردان محبین لشگر ۵۷ ابوالفضل(ع) ماندگار شدند و با پایان ماموریت به سپاه کوهدشت برنگشتند. در این دوره ی فعالیت در جبهه به عنوان معاون و بعدا به عنوان فرمانده گروهان یکم (گروهان خط شکن) گردان محبین در عملیات نصر ۴ حضوری فعال و شجاعانه داشتند.
شهید ملک محمد آدینه وند در این عملیات که در خرداد ماه سال ۶۶ به آزاد سازی شهر ماووت عراق انجامید از خود دلیری و شجاعت بی نظیر نشان داد . به نقل از آقای حاج محمد اکبری نسب که از هم رزمان شهید در عملیات مذکور بودند:
نیمه های شب برای شروع عملیات نصر۴ به خط مقدم رسیدیم، منتظر رسیدن سایر گردان هایی که در سمت راست ما باید وارد عمل می شدند شدیم و تخریب چی ها هم معبر را باز کردند که عراقی ها در این حین متوجه حضور ما شده بودند و یک تیربارچی عراقی مسیر را با آتش شدید سد کرده بود و به شدت تیراندازی می کرد. چند نفر جلو رفتند تا او را از کار بیندازند که شهید شدند، از جمله شهید علی بازوند از نیروهای رومشگان که شجاعانه در میان روشنایی منورها جلو رفت و تیربار چی عراقی او را به شهادت رساند و در همین اثنا که گردان زمین گیر شده بود شهید ملک محمد آدینه وند که سمت معاون گروهان اول (گروهان خط شکن) گردان محبین را بر عهده داشت با شجاعت تمام از سمت راست جلو رفت و در میان آتش شدید دشمن آن تیربارچی را هدف قرار داد و از کار انداخت و مسیر را باز کرد که پس از آن سنگر های عراقی فتح شد و تا صبح شهر ماووت عراق به تصرف در آمد.
آزادسازی ماووت با تدبیر این سردار خط شکن که علی وار شجاعت ها و رشادت های فراوانی را از خود نشان داد انجام شد و این جوهره واقعی مجاهدت و ایثار و شجاعت کم کم برای شهادت و پیوستن به فرمانده واقعی لشکرش، ابوالفضل العباس(ع) آماده می شد.
shahidd.blog.ir/post/1117
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهید ملک محمد آدینه وند
shahidd.blog.ir/post/1117
خاطراتی از شهید : اینجا
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه های کار آمد شهید بهشتی در خصوص «عفاف و حجاب» در چارچوب رعایت «حدود الهی» و نحوه امر و نهی و اجرای قانون
#حجاب
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#کاروان_انقلاب 🇮🇷
@karvane2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ شهید ابوالفضل راه چمنی
🔆رمز بین شهید ابوالفضل راه چمنی با همسرش
به نقل از همسر شهید: «همیشه با او شوخی میکردم و میگفتم: «اگه شربت شهادت آوردند نخوری، بریز دور! یادمه یک بار به من گفت: «اینجا شربت شهادت پیدا نمیشود، چه کار کنم؟» گفتم: «کاری ندارد، خودت درست کن، بده بقیه هم بخورند.» خندید و گفت: «اینطوری خودم شهید نمیشوم، بقیه شهید میشوند».
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهید علی احمد مومنی 🌹
نام پدر: عین الله
محل تولد: کوهدشت ، لرستان
تاریخ تولد: 1343/06/03
تاریخ شهادت: 1364/05/24
محل شهادت: چنگوله - ایلام
شهیدی که به امام اهانت نکرد و در اسارت به شهادت رسید
shahidd.blog.ir/post/1121
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهید شاهمراد محمدی 🌹
تاریخ تولد : ۱۳۳۸ج
محل تولد:گراب کوهدشت
تاریخ : ۱۳۶۶/۰۸/۲۹
محل شهادت : ماووت عراق
عضویت: بسیج
عملیات: نصر ۸
مزار : کوهدشت ، گراب ، روستای باباگردعلی
خاطراتی از سردار شهید ملک محمد آدینه وند:
عاقبت در همان عملیات نصر ۸ در تاریخ ۱۳۶۶/۰۸/۲۹ در حالی که ذکر صلوات بر محمد و آل محمد بر زبان داشتند و مکررا قمر بنی هاشم، حضرت عباس را صدا می زدند به شهادت رسیدند. در ضمن در همان روز و در آن عملیات خواهر زاده متدین و با اخلاصش، شهید شاهمراد محمدی نیز به شهادت رسیده بودند. طوری تعریف می کردند که شهید محمدی نیز همانند مولایش حسین (ع) بر اثر اصابت تیر مستقیم سرش از تنش جدا شده بود.
shahidd.blog.ir/post/1123
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️خاطرههای شهدا باید با زبان هنر زنده نگه داشته شود
من یک خطابی بکنم به کسانی که اهل هنرند، اهل رسانهاند، اهل نگارشند، قلم به دستند، شاعرند، نقاشند، هنرمندند. این خاطرهها را با زبان هنر بایستی نگه دارند. البته کارهای خوبی در این سالهای آخر اتفاق افتاده است، انجام گرفته است، خوب است این کتابها و بعضی از فیلمها، بعضی از کارهای هنری که انجام گرفته با ارزش است باید سپاسگزاری کنیم اما نسبت به آنچه که باید اتفاق بیفتد کم است ما تعداد شهدایمان زیادند هر کدام از اینها یک دنیایی هستند، هر کدام از اینها موضوع یک کار هنری با ارزشند، یا موضوع کار چند کار هنری؛ میشود فیلم ساخت، میشود کتاب نوشت، میشود نقاشی کرد دربارهی اینها، اینها را معرفی کرد به نسل جوان. این وظیفهی ماست. شما همسران شهید، پدر شهید، مادر شهید، اگر مراجعه کردند و خواستند که شما مصاحبه کنید امتناع نکنید.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#یاد_شهیدان
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
🟠 «هو الحي»
و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون.
کسی را که در راه خدا کشته شد، مرده نپندارید، بلکه او زنده جاوید است ولیکن شما این حقیقت را نخواهید یافت سوره آل عمران ، آیه ١٤٠-١٣٩
از بنده خواسته شده خاطره ای از سردار شهید حمیدرضا ابراهیمی نقل کنم. کاش قلمی داشتم تا عبارات را با جوهر روح و روان آدمی بر صفحه کاغذ می چرخاند و کلماتی در صندوقچه بیان که در هیچ گنجینه ای از لغات ناب و شیوای فارسی یافت نمیشد اما چه کنم که دست روزگار ما را با پای لنگ ادبیات به وادی خاطره نویسی از حمید کشانده . خدا کند دست حمید همچون روزهای سخت جنگ در این وادی نیز دستگیرم گردد. بقول خواجه خوش سخن حافظ شیراز :
ما در درون سینه هوایی نهفته ایم
بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود
آشنایی اینجانب با سردار شهید حمیدرضا ابراهیمی به دوران مدرسه و نوجوانی بر میگردد. این آشنایی با حضور در مراسمات مذهبی ، مسجد ، بسیج ، سپاه و نهایتاً حضور در جبهه های جنوب به رفاقتی ناگسستنی مبدل گشت. اوایل سال ۱۳۶۲ بنده به همراه برادران حاج بهروز باقری و شهدای عزیز حمید سوری و حجت ا... سرتیپ نیا به جبهه های جنگ در غرب کشور (استان کردستان ) اعزام شدیم. آن زمان شهید حمید در دوره آموزش نظامی جهت عضویت در سپاه مشغول بودند. بعد از اتمام دوره آموزش با اصرار اینجانب و دیگر دوستانی که به اسامی آنها اشاره شد، شهید در واحد آموزش نظامی بسیج و با همراهی شهدای گرانقدر مرتضی حسن پور و حسن رضا یوسف زاده مشغول گردید سال ۶۲ به خاطر حضور پررنگ احزاب و گروهک های ضد انقلاب در روستاهای بوکان و گاهاً قسمتهایی از شهر ایجاد درگیریهای مکرر با نیرو های مدافع شهر اعم از سپاه ، ژاندارمری و شهربانی را به دنبال داشت در اولین حضور عملیاتی شهید حمید و با همراهی شهید یوسف زاده و شهید حسن پور و همچنین تعدادی از پیشمرگه های کرد مسلمان ، مشغول گشت و سرکشی از نیروهای کمین خودی بودیم که در خیابان کمربندی بوکان با یک یل (دسته) از نیروهای حزب دموکرات برخورد که منجر به درگیری مسلحانه شدید در آن حوزه گردید. بعد از ساعتی اکثر نیروهای ضد انقلاب کشته و مابقی متواری گردیدند.
رشادت بی باکی و دلاوری شهید حمید در این درگیری منجر به محبوبیت و مقبولیت ایشان در بین اکراد همراه نظام و بسیجیان و پاسداران و نیز شناخته شدن وی به عنوان فردی دارای تفکر ، توان و تحلیل نظامی با شهامتی بی نظیر در لحظات بحرانی گردید.
پس از این جنگ مالامال از عشق و تفکر بود که اطرافیان و دوستان حمید پی برند در سینه خاموش این نوجوان آرام و بی ادعا قلب شیر می تپد.
روزها سپری می شد و حمید در مدرسه ،جنگ مشق تجربه مینوشت تا پس از مدتی با فرماندهی زنده یاد قربانعلی رنجبران فرمانده عملیات تیپ بوکان دستهای متشکل از حدود ۲۲ نفر از جنگجویان تواب و پیشمرگه کرد از جمله علی کاکولا زاده (معروف به علی شوانه ) ، سالار کاکایی ( به قول حمید سالار جنگ)، محمد بایزیدی (معروف به محمد فشنگ ) و همچنین رزمندگان عثمان سواره ، عمر خضری ، علی یاسین پرست، مصطفی یکشوهای و زنده یاد حسن شاهی و تعدادی دیگر از برادران پیشمرگه کرد که متأسفانه بدلیل گذشت زمان ، اسامی آنها در خاطرم نیست - جهت انجام عملیاتهای ویژه به منظور انهدام تیمهای حزبی دموکرات و کومله در منطقه تشکیل گردید.
دلاوری، نبوغ جنگی معرفت و صمیمت خاص حمید منجر گردید تا تیم مورد اشاره که از استقلالی نسبی برخوردار بودند و فرامین فرمانده تیپ بوکان (سردار صفرزاده، سپس سردار صلاحی و نهایتاً سردار باقری) جهت اجرا مستقیماً به آنها ابلاغ میشد. گرایشی معرفتی و همیشگی به وی پیدا کنند، بطوریکه سخن حمید برای آنان سرمشقی از امید و پیروزی بود و در اجرای آن تلاشی دوچندان به کار می بستند.
سال ۶۳ حمید طرحی ارائه نمود مبنی بر شناسایی پایگاههای دشمن در منطقه شامل نقاط ضعف و قوت تعداد نفرات ، ساعات عبور و مرور میانگین سنی نیروها ، شناسایی مخبرین و... لازم به ذکر است حمید در این طرح بصورت میدانی و بازدید فیزیکی از منطقه فعالیت جدی و مستمر می نمود.
ادامه دارد ...
اصل خاطره و تصاویر در اینجا
shahidd.blog.ir/post/1128
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
🔴 خاطره ای از شیر دلاور لرستان حمیدرضا ابراهیمی
شبی با همراهی شهید حسن پور، شهید حمید و تیم اکراد پیشمرگه ، به منظور اجرای عملیات ضربتی با هیز پیشوا (گردان حزب دموکرات مهاباد) در روستای قالوشیخان از توابع بوکان درگیر شدیم. در این درگیری برادر عزیز ، شجاع و همراه همیشگی حمید، مرتضی حسن پور به فیض شهادت نایل آمد. در اوج درگیری ، یک آن حمید جنازه مرتضی را به کناری کشید و در زیر نور ماهتاب بر جنازه او گریست و به من سفارش کرد نزد جسد بمانم تا برگردد. در این حین از بالای یکی از پشت بامها نارنجکی به طرفمان پرتاب و دقیقاً سمت چپ جنازه شهید حسن پور منفجر گردید که آثار ترکش آن در عکسهای ثبت شده از جنازه آن شهید بزرگوار کاملاً مشهود است در اثر این انفجار چند عدد ترکش نیز به اعضای بدن من و حمید اصابت که مجروحیت و خونریزی را بدنبال داشت . حمید بدلیل نبود فرصت و با بهره گیری از شجاعت بی مانندش بدون اعتنا به جراحات و با تمام قدرت، عامل پرتاب نارنجک را که از اعضا حزب دموکرات بود به رگبار بست و جنازه وی پس از سقوط از پشت بام ساختمان مشرف به محل استقرار ما متلاشی گردید. پس از این واقعه حمید که رفیق لحظه های سختی و تنگنا بود، دست چپ مرا با سرعت و قدرتی وصف ناشدنی کشید و از مهلکه
به در برد.
نقشه بعدی او که همواره بر مبنای تسلط کامل بر دشمن پی ریزی میشد ، در کوتاهترین زمان ممکن طراحی و اجرا گردید با پوشش یکدیگر وارد خانه ای شدیم که محل کمین و تجمع حدود ۱۰ نفر از اعضا حزب دموکرات بود. حمید با شجاعت بی نظیرش به محض ورود به محوطه ساختمان و با به رگبار بستن دشمن ؛ تعدادی از آنها را به هلاکت رسانده و تعدادی را نیز مجروح نمود. باقیمانده دشمن که از این تک بی نظیر انفرادی و حمله متهورانه هاج و واج مانده بودند فرار را بر قرار ترجیح داده و از محل حادثه گریختند.
بعد از شکست سخت دشمن در روستای قالوشیخان و جمع آوری اجساد و غنایم ، صبح على الطلوع همراه بقيه پیشمرگه های کرد به پایگاه خودمان در شهر بوکان بازگشتیم در واقع شجاعت بی بدیل ، عشق به میهن ، قدرت و ابتکار عمل و طراحی جنگی حمید در لحظات بحرانی ، کلید این پیروزی بود و به همگان اثبات شد حمید فرماندهای عاشق و عاقل است و آمیزه ای از تدبیر و عمل را در دفاع از خاک میهن به کار میبندد. همین اقدام مدبرانه حمید و ایمان قلبی نیروهای سپاهی و پیشمرگههای کرد به وی منجر شد تا عملیاتی در سطحی وسیع تر و بر مبنای شناسایی و به هلاکت رساندن اعضا کادر حزب کومله در منطقه ، طراحی و اجرایی گردد. اجرای این عملیات تا اسفند ماه سال ۶۴ با ثبت موفقیتهای بی نظیر ادامه یافت و در سال ۶۵ با حضور سردار حاج حسن باقری فرمانده تیپ -بوکان و مدیریت جنگی بی نظیر ایشان تکمیل گردید.
***
🟡دلنوشته
اجازه دهید به زبان خودم برایتان بگویم من ساکن سرزمین جنگ بودم ، ادبیات جنگی نمیدانم داریوش گراوند، برادر حقیر شما و فرزند ایران اسلامی ده سال در هوای حمید نفس کشید در آینه اشکهایش منعکس شد و پس از گذر سالها و در روزمرگیهایش، با حمید عالمی دارد. از کلمه توصیف ، بیزارم چرا که هیچگاه حق حمید را ادا نکرد. حسرت آن را میخورم ، عمری با حمیدی به سر بردم که در نابترین و آرامترین خلوتهایش حضور یافتم و او را نیافتم. من هنوز نمیدانم جنگاوری که در روشنای روز زهره بر شیران می درید چگونه در فراخنای شب کنج خلوت میگرفت و چونان اسیران، دست به دامان گریه میشد. از سفری می آیم که ارمغانش نبات ناب اشک است و مرور خاطراتش حمید و حمید و حمید....
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود؟
اصل خاطره و تصاویر در اینجا
shahidd.blog.ir/post/1128
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
خاطره ای از شجاعت
شهید حمیدرضا ابراهیمی ، دلاور لرستان
متن اصلی خاطره و تصاویر در اینجا
shahidd.blog.ir/post/1128
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda