خورشیدهای خاک نشین، یادشان بخیر
پلهای آسمان به زمین، یادشان بخیر
با خون نوشتههای «به مجنون خوش آمدید»
بعد از تقاطع دل و دین، یادشان بخیر
آن روزهای روشن و آیینههای صاف
شبهای شور و رزم و کمین، یادشان بخیر
آن دسته دسته شاپرکانی که پر زدند
تا لمس شعلههای یقین، یادشان بخیر
دستان رو به علقمهی مانده روی خاک
پاهای بوسه داده به مین، یادشان بخیر
چندین هزار یوسف از اینجا گذشتهاند
ما ماندهایم و آه و همین «یادشان بخیر»
حتی هنوز روشن و جاریست ردشان
این گوشه، پای نهر... ببین! یادشان بخیر
#یاد_شهیدان 🌹
Shahidd.blog.ir
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
امشب براش دو رکعت نماز بخونیم خداوند رحمتش کنه
عاقبت بخیری یعنی اینکه تا لحظه مرگ ، در خط ولایت اهل بیت علیهم السلام بمونی ✅
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
*😓💝 آمدم ای شاه پناهم بده !*
➖➖➖➖➖➖➖➖
*🌸 مرحوم حبیبالله چایچیان (حسان) درباره ماجرای سرودن شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» میگوید : مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم ، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود ، دکتر را خبر کردیم .*
*🌺 دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود ، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد . من به دکتر آن را اعلام کردم . دکتر خطاب به من گفت : « فردی که این گونه سکته کند ، کمتر زنده خواهد ماند ! » به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم ، شما آرزویتان چیست؟*
*🌼 ایشان گفت : آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا (ع) را زیارت کنم (و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر رامیگرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند)*
*🌷 با هواپیما به سمت مشهد رفتیم . نمیدانم در ایام تولد حضرت رضا (ع) بود یا شهادت ، حرم خیلی شلوغ بود . وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیر ممکن بود .*
*🌟 گفتم مادرجان ! از همین جا سلام بدهی ، زیارتت قبول است . گفت : « ما قدیمیها تا ضریح را نبوسیم ، به دلمان نمیچسبد » گفتم : دل چسبیاش به این است که حضرت جواب بدهد .*
*🌺 هر چه کردم دیدم مادر قبول نمیکند . خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت میکردیم ؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد ، من تمام توجهام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم ، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من ! و شعر تا «تخلص» رسید .*
*🌸 وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمیتوانست برود ، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را میبوسید و من هم ضریح را بوسیدم ؛ و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است ...*
*🌼 شعر کامل به شرح زیر است :*
*🌷 آمدم ای شاه پناهم بده*
*🌷 خط امانی ز گناهم بده*
🍀 ای حرمت ملجأ درماندگان
🍀 دور مران از در و راهم بده
🌷 ای گل بیخار گلستان عشق
🌷 قرب مکانی چو گیاهم بده
🍀 لایق وصل تو که من نیستم
🍀 اذن به یک لحظه نگاهم بده
🌷 ای که حریمت مَثل کهرباست
🌷 شوق و سبک خیزی کاهم بده
🍀 تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
🍀 گرمی جانسوز به آهم بده
🌷 لشکر شیطان به کمین منند
🌷 بیکسم ای شاه ! پناهم بده
🍀 از صف مژگان نگهی کن به من
🍀 با نظری یار و سپاهم بده
🌷 در شب اول که به قبرم نهند
🌷 نور بدان شام سیاهم بده
🍀 ای که عطابخش همه عالمی
🍀 جمله حاجات مرا هم بده
*🌷 آن چه صلاح است برای «حسان»*
*🌷 از تو اگر هم که نخواهم بده*
*🌹السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی*
*✅ اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج*
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای حرمت ملجأ درماندگان ....
مرحوم کریمخانی
داستان شاعر این شعر 👇👇👇
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
يكى از علامه طباطبايى (رضوان الله تعالی علیه) پرسيد :
چه كنم تا در نماز حضور قلب داشته باشم؟
ايشان فرمودند : اگر مى خواهى در نماز حضور قلب داشته باشى ، كم حرف بزن.
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهید محمد مردانی 🌹
شهیدی که پیکرش اشتباهی به مشهد رفت 🤔
shahidd.blog.ir/post/427
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
داستان شهیدی که اشتباهی پیکرش را به مشهد بردند 🌹
سال 87 روز قبل از تولد امام رضا(ع)، نمی دونم چه حسی وادارم کرد که بیام بهشت رضا(ع). عجیب دلتنگ شده بودم. انگار همه غصه های عالم را با من تقسیم کرده بودند. حس پنهانی مرا در بین قبور شهدا به دنبال گمشده و مرادی می کشاند و کمیل هم با تعجب فقط دنبال من راه می آمد. آفتاب داغ تابستان صورتم را عجیب نوازش می کرد و از طرفی حال و هوای آن روز من را منتظر قرار داده بود. وقتی که در بین قبور شهدا راه می رفتم از فاصله ای دور چشمم به پدر و مادر شهیدی افتاد که در ظهر گرما به زیارت شهیدشان آمده بودند؛ ظهر... گرم... تابستان... خلوت...
به آن ها نزدیک می شوم و مهمان محبت و صفای آن ها می شوم. از روی سنگ مزار شهید مشخصاتش را نگاه کردم؛ شهیدمحمد مردانی، شهادت کردستان. از آجیل و میوه و شیرینی و انواع تنقلات که کنار تربت شهید بود، خیلی تعجب کردم. مادر شهید که تعجب مرا دیده بود شروع کرد به صحبت کردن؛ قبل از اینکه ما سؤالی بپرسیم:
محمد تنها فرزند ماست. امروز روز تولد محمده و ما اومدیم براش جشن تولد بگیریم.
وقتی چهره کمیل رو نگاه کردم، بغض رو در نگاهش دیدم. نمی دونم چی شده بود که ما از مسافتی دور دعوت شده بودیم به جشن تولد شهید در کنار مزار شهید. دیگه اشکمان مجالی برای سؤال پرسیدن به ما نداد.
مادر شهید که بغض ما را دید، شروع کرد به روایت از شهید:
روز تولد امام رضا(ع) توی کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شدیدی به آقا داشت. هر موقع می خواست کاری بکنه که ما دوست نداشتیم انجام بده و منعش می کردیم، ما را به امام رضا(ع) قسم می داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می کردیم. هر روز که می خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود که پشتش عکس امام رضا(ع) درج شده بود، آن هم توی خفقان قبل از انقلاب. بچه ها می گفتند: موقع نماز که همه می رفتند توی حیاط مدرسه، محمد مهرش را درمی آورد و نماز می خواند.
اینجا بود که پدر شهید با تمام کسالتی که داشت، شروع کرد صحبت کردن. می گفت: همیشه بعد از نماز می آمد کنار من و ازم می خواست از امام رضا(ع) براش بگم، از غریبی امام رضا(ع) از کرامت آقا، از رئوف بودن آقا. من هم با حالتی متعجبانه از رفتار محمد از کتابی که داشتم براش می خوندم. تا اینکه محمد دیپلم گرفت و عازم سربازی شد. حدود سه ماه از سربازی محمد می گذشت که جنگ شروع شد. یکی از جاهایی که عراق خیلی روی اونا مانور هوایی می داد، از بین بردن تأسیسات نفتی ما بود. رفیقای محمد تعریف می کردند که شب ها دست ما را می گرفت. حدود بیست نفر از ما را می برد برای حفاظت از آن تأسیسات نفتی. چون حفاظت از اون ها خیلی مهم بود و نیروی کافی هم برای دفاع وجود نداشت و سطح حملات دشمن هم خیلی بالا بود.
حاج آقا پدر شهید می گفت: یک روز که محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خیلی دلم می خواد برم مشهد، پابوسی آقا امام رضا(ع). گفتم: خُب، بابا چند روز دیرتر برو جبهه، برو مشهد زیارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون می خواد برن زیارت امام رضا(ع) و نمی تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی دیگه دفاع از کشور واجب تره. آقا هم بیشتر راضی است. و مشهد نرفت. رفت سنندج و حدود یک ماه بعد شهید شد. روزی که محمد به شهادت رسید، مادر شهید خیلی بی تابی می کرد. عجیب بی قرار بود. انگار یه چیزهایی رو می دونست. وقتی در منزل را زدند، مادر شهید در را باز کرد و من هم بعد از او آمدم دم در. بچه های سپاه بودند. از حالاتشون و طرز صحبت کردنشون و بغضشون فهمیدم قضیه چیه. دیگه نفهمیدم چی شد.
به ما گفتند: بیاین توی معراج شهدا و جنازه شهیدتان را تحویل بگیرین. وقتی رفتیم، دیدیم جنازه اون نیست. تحقیق کردند، گفتند جنازه شهدا را اشتباهی بردند مشهد برای تشییع. وصیت نامه محمد را که خوندیم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برای تان ممکن است مرا کنار امام رضا(ع) دفن کنید. ما هم حسب علاقه و وصیت محمد، گفتیم همان مشهد کنار مرادش امام رضا(ع) به خاک بسپاریمش. از آن موقع هم ما از کرمانشاه آمدیم مشهد، کنار محمد.
محمد توی کرمانشاه که بود علاقه شدیدی به یکی از دوستاش به نام «شهید سیدهاشم رضوان مدنی» داشت. آن ها سه تا برادر بودند و هر سه به شهادت رسیدند و سیدهاشم مفقودالاثر شد. عشق و علاقه عجیبی به او داشت.
مادر گفت: یک شب بعد شهادت محمد خوابشو دیدم. گفتم مامان، تو هم رفتی پیش سیدهاشم. گفت: مامان، سید مفقودالاثره. خیلی مقامش ازمن بالاتره.
زیر لب گفتم: السلام علیک یا امام الغریب!
shahidd.blog.ir/post/427
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
ما شریک غم همه مظلومان جهان هستیم. امام خمینی (ره)
#زلزله_افغانستان
#دولت_انقلابی 👊
@dolate_enghelabi
هدایت شده از کاروان انقلاب
۲۵ ذیقعده ، روز دحوالارض ، یک روز دوست داشتنی 😊
ذیقعده، روز «دحوالارض» است. در متون و روایات دینی، برای این روز و شب پیش از آن آثار و برکاتی ذکر شده است.
دحو الارض، مطابق با بیست و پنجم ماه ذوالقعده، روزی است که خداوند با نظر به کره زمین، به جهان خاکی حیات بخشید.
از این روز، بخش هایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن نمود تا کم کم به شکل ربع مسکون امروزین درآید. مطابق روایات، اولین نقطه ای که از زیر آب سر برآورد مکان کعبه شریف و بیت الله الحرام بود.
به نظر برخی از مفسران، آیه 30 سوره نازعات (والارض بعد ذلک دحاها) به همین واقعه اشاره دارد.
اعمال این روز و دعای روز #دحوالارض 👇👇👇
sokhann.blog.ir/post/200/
پاسدار شهید 🌹
مرتضی یوسف نژاد شادهسری
تولد : ۱۳۴۵/۰۴/۰۷
محل تولد : لاهیجان روستای شادهسر
شادی روح شهید صلوات 🍀
Shahidd.blog.ir
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
پاسدار شهید 🌹
مرتضی یوسف نژاد شادهسری
تولد : ۱۳۴۵/۰۴/۰۷
محل تولد : لاهیجان روستای شادهسر
شادی روح شهید صلوات 🍀
Shahidd.blog.ir
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
شهید بهشتی و ولایت فقیه 🌹
یک روز پس از سوء قصد به جان آیت الله خامنه ای در ششم تیر سال 1360، در ساعت بیست و سی دقیقه شامگاه روز یکشنبه، هفتم تیر 1360، جلسه ای در سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، واقع در سرچشمه تهران برگزار شد. نمایندگان مجلس و برخی اعضای هیئت دولت در جلسه حاضر بودند و درباره تورم بحث می شد. برخی از اعضا خواستند درباره انتخابات ریاست جمهوری نیز صحبت شود. شهید بهشتی سخنانش را با این عنوان آغاز کرد: «ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهره سازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند.... » این آخرین کلماتی بود که از لبان حق گوی ایشان شنیده شد. ناگهان انفجاری مهیب روی داد و در کمتر از ثانیه ای، از سالن اجتماعات حزب جمهوری اسلامی جز تلی از خاک چیزی نماند. فاجعه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران در تهران و شهادت مظلومانه هفتاد و دو تن از برجستگان و نیروهای شایسته و کارآمد انقلاب و در رأس آنها دکتر شهید بهشتی، با توطئه سازمان منافقین، واکنش استکبار جهانی و عوامل داخلی آنها در قبال برکناری بنی صدر خائن و حذف ضد انقلاب از صحنه سیاسی کشور با تدبیر مسئولان نظام اسلامی بود.
با شهادت این یاران والامقام انقلاب، سیر انقلاب اسلامی بر مبنای اسلام و ولایت و فقاهت، قوت و بالندگی یافت و توطئه های منافقان و نقشه های التقاطی و انحرافی آنان را رسوا ساخت. اگر حیات و شهادت فرزانگانی چون شهید بهشتی نبود، شاید سرنوشت انقلاب به گونه ای دیگر رقم می خورد. امام خمینی رحمه الله، با کمال شهامت و شجاعت، به سرعت پس از حادثه فرمود: «گرفتن این شهیدان از ملت، ملت را عقب نمی نشاند؛ صف ها فشرده تر می شود، مشت ها گرهش محکم تر می شود. شما نمی توانید با ترور بعضی شخصیت ها، با بمب گذاشتن در بعضی جاها، هر جا که باشد، نمی توانید این ملت را از صحنه خارج کنید. این ملت در سرتاسر کشور، الان در صحنه است...».
امام با این سخنان حماسی از دل برآمده، روحیه دیگری به ملت بخشید و با سرانگشت تدبیر خود، نگذاشت کشور حتی یک روز، دچار بحران شود. بی شک، ولایت فقیه برای ملت ما راز عزت، عظمت و استقلال بوده است.
سلام و درود خدا بر شهید مظلوم، بهشتی که فرمود: «ما معتقدان سرسخت به ولایت فقیه و امامت قاطع رهبر عالی قدرمان هستیم. اصل ولایت فقیه در اسلام، تعارف نیست و یک اصل بنیادی نظام اسلامی است».
Sokhann.blog.ir
#دولت_انقلابی 👊
@dolate_enghelabi
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 رهبر انقلاب: امنیت روانی یکی از حقوق عمومی مردم است
🔹یکی از حقوق عموی مردم این است که امنیت روانی داشته باشند. یعنی هر روز یک شایعه و یا دروغی در ذهنها پخش نشود.
🔹قبلا تنها روزنامهها بودند امروز #فضای_مجازی نیز به آن اضافه شده است. یکی از وظایف قوه قضائیه برخورد با برهم زنندگان امنیت روانی مردم است.
#امنیت_روانی
#دولت_انقلابی 👊
@dolate_enghelabi
ماجرای شهادت سه دوست در یک روز 🌹🌹🌹
شهید رجبعلی مرادی چگنی
Shahidd.blog.ir/post/437
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
*ماجرای شهادت سه دوست در یک روز* 🌹🌹🌹
به گزارش پایگاه خبری شهدای ناجا، شهید مدافع وطن رجبعلی مرادی چگنی در اول فروردین ماه 1339 در روستای سرخه لیزه بخش مرکزی خرم آباد به دنیا آمدند. پدرش کلئ و مادرش هم طلا نام دارد. شغل پدر کشاورزی و دامداری بود. دوران کودکی را در همان روستا به پایان رسانده و برای ادامه دوره راهنمایی به شهرک بابا عباس با فاصله 5 کیلومتری ادامه دادند. تحصیل درس و کمک در کارهای طاقت فرسای کشاورزی و دامداری هنر ایستادگی وصبوری را به شهید یاد دادند و از ایشان رفتاری بسیار مردانه و بزرگوارانه با دیگران ساخته بود. نماز و قرائت قرآن را همواره در زندگی مد نظر قرار داده و با اصول انقلاب اسلامی همراه بودند.
بسیار مادرش را احترام می گذاشت و او را دوست داشت. صله رحم و سر کشی از فامیل را به جا می آورد. اهل ورزش دو میدانی و فعالیت های کاری بود و از تنبلی بی زار بود. تعصب و غیرت اسلامی و انقلابی ایشان برای دفاع از وطن آن جایی شروع شد که پسر عموی ایشان شهید ابراهیم مرادی چگنی در سال 1361 در منطقه شلمچه به شهادت رسیدند. و همواره برای ادامه راه ایشان شوق و اشتیاق داشتند. بنا براین با ورود به دوران جوانی به همراه پسر دایی اش (شهید عظیم محمدی چگنی) و پسر عمه اش (شهید عالی خان حاتموند) به خدمت مقدس سربازی اعزام شدند.
اشتیاق و علاقه ایشان برای ادامه راه شهدا وصف ناپذیر بود، تا وعده خداوند برای ایشان مقدر شد که ایشان در کنار پسر دایی و پسر عمه اش که با هم اعزام شده بودند در یک روز هم به شهادت برسند. در تاریخ 1362/10/7 در منطقه بانه کردستان توسط گروهک های ضد انقلاب کومله و دموکرات، خودروی ایشان مورد حمله قرار گرفته وهر سه نفر به شهادت رسیدند.
✍️نقل از برادر شهید
سلامالله علیه و علی جمیع الشهداء 🌹
Shahidd.blog.ir/post/437
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهید : علی معطری
نـام پـدر :غلامرضا
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۴/۰۴/۲۱
مـحل تـولـد : شهر ری
سـن : ۱۶ سال
دیـن و مـذهب :اسلام - شیعه
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۰۱/۲۲
مـحل شـهادت : فکه
سنگ مزار یادبود در بهشت زهرای تهران قطعه ۲۷
بیست و یکم تیر ۱۳۴۴، در شهرستان ری به دنیا آمد. پدرش غلامرضا کارگر لولهکش آب و مداح بود و مادرش طاهره نام داشت. دانشآموز دوم متوسطه در رشته تجربی بود. او نیز کارگر لولهکش بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم فروردین ۱۳۶۲، با سمت تکتیرانداز در فکه بر اثر اصابت گلوله دوشکا به کمر، شهید شد. اثری از پیکرش به دست نیامد.
خاطرات پدر شهید :
یکی از پدرهای شهدا که خودش از پیرغلامان و روضهخوانهای امام حسین علیه السلام است تعریف میکرد که در همسایگی منزل ما در شهرری مسجد جوادالائمه علیه السلام قرار دارد. این مسجد با منزل ما چند قدم بیشتر فاصله نداشت. پسرم شهید بیمزار علی معطری برای آخرین باری که به جبهه میرفت من و مادرش از زیر قرآن ردش کردیم و رویش را بوسیدیم.
او با دوستانش به سمت انتهای کوچه می رفت و دل ما را هم با خودش میبرد. مادرش چادر به سر کرد و دنبالش راه افتاد. هرچه علی میگفت: مادرجان برگرد، او گوشش بدهکار نبود تا اینکه مادر به علی رسید مقابل در مسجد جوادالائمه علیه السلام.
این بار هم علی اصرار کرد مادر جان برگرد من مقابل دوستانم خجالت میکشم که شما به زحمت افتادی و دنبال من می آیی. من دیدم مادرش از مقابل مسجد جلوتر نرفت و جوانش را به جوان امام رضا علیه السلام سپرد.
علی رفت و در فروردین سال ۶۲ در عملیات والفجر یک به شهادت رسید و پیکرش در رملهای فکه برجای ماند و مادرش هر وقت مقابل مسجد جوادالائمه (ع) میرسید یاد آخرین دیدار با علی میافتاد و هنوز چشم به راه است که علی ما برگردد.»
shahidd.blog.ir/post/444
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهیدی که نام و هویتش به نام امام جواد(ع) رغم خورد
🌹 شهید جواد نظام دوست 👇
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
شهیدی که نام و هویتش به نام امام جواد(ع) رغم خورد - شهید جواد نظام دوست 🌹
شهیدی که در دانشکده صدا و سیما به نام شهید گمنام خاکسپاری شده بود و سال گذشته در روز شهادت امام جواد علیه السلام شناسایی شد شهید جواد نظامدوست است.
مادر شهید اظهار داشت : وقتی جواد به دنیا آمد به آقا اباعبدالحسین(ع) گفتم پسرم را به تو سپردم و او را نذر امام حسینش کردم و به یاد امام رضا (ع) که نام فرزندش را جواد گذاشته بود نام جواد را بر او نهادم و گفتم او را جواد نامیدم تا غلام امام رضا (ع) شود.
وی ضمن شکرگزاری به درگاه احدیت خاطر نشان کرد: خدا را شکر میکنم که ما را از چشم انتظاری در آورد و نگذاشت تا با غم فراق پسرم از دنیا بروم. امام رضا(ع) خواست تا تهران برای پابوسی پسرم بروم. از خداوند میخواهم صبری به من و پدرش بدهد که این چهار روز دنیا را پشت سر بگذاریم. جواد میهمان امام حسین(ع) است و حالا که در تهران بخاک سپرده شده نظرمان هست که همان جا که خودشان خواستند باقی بمانند.
پدر این شهید نیز با بیان اینکه جواد پسر اول خانواده بود، گفت: او علاقه عجیبی به من داشت و به من وابسته بود. وقتی خبر پیدا شدن پیکر مطهرش را به من دادند نماز شکر خواندم و از خدا خواستم که به من صبر عطا کند.
وی افزود: خوشحالم که در سالروز شهادت امام جواد(ع) خداوند جوادم را که هم نام با میوه دل حضرت رضا(ع) است را به من برگرداند.
یادآور میشود؛ شهید «جواد نظام دوست» فرزند محمد شهید تازه تشخیص هویت داده شده از اهالی شهر مشهد است.
این شهید متولد سال 48 و اعزامی از سپاه پاسداران است که در تاریخ 28 تیر سال 66 در جزیرهی مجنون به شهادت رسیده است.
شهید «جواد نظام دوست» سال 90 به عنوان شهید گمنام در محوطه دانشگاه صدا و سیما به خاک سپرده شد.
shahidd.blog.ir/post/440
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
✍🏻 *اسحاق جهانگیری و سه وزیر دولت روحانی تفهیم اتهام شدند*
زنگنه ، شریعتمداری ، آخوندی
#دادگاه_علنی
#دولت_انقلابی 👊
@dolate_enghelabi
*بسیجی شهید اسفندیار عنایتی*🌹
نام مستعار: محمود / محمودرضا
معروف به: محمود طاعتی
سمت: معاون دسته ۱، گروهان فتح، گردان علی اکبر، لشکر ۱۰ سیدالشهدا
شهادت: ساعت ۷ صبح ۱۹ دیماه ۱۳۶۵
محل شهادت: کنار خاکریز دوم مقطعی ۵ ضلعی شلمچه
عملیات: مرحله اول کربلای ۵
یگان: لشکر ۱۰ سیدالشهدا – گردان علی اکبر علیه السلام
🔴خاطرات همرزم شهید:
همان شب اول عملیات کربلای ۵، قایق ما در سیم خاردارها گیر کرد. محمود پرید پایین و قایق را هُل داد تا رها شد. همین باعث شد عقب بیفتیم. قرار بود ما نفرات اول باشیم. اما وقتی رسیدیم با یک توپ مستقیم محمود شهید شد. انگار آن گیر کردن یک زمانبندی بود برای شهادتش. کنارش حسن کمالی هم شهید شد و همینطور حسن خالق پرست. سه نفر همانجا به شهادت رسیدند. 🌹🌹🌹
این عکس دقیقا مربوط به همانجاست که بچه ها را زدند و محمود هم افتاده. بالای سرش امیرهوشنگ (محسن) علیزاده است که خودش هم همان شب (یا شب بعد) شهید شد. آن دو برادر صیغه ای بودند.
گردان حضرت علی اکبر علیهالسلام 👇👇👇👇👇 #صلوات
shahidd.blog.ir/post/448
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
*رزمنده جهادگر شهید عیسی موسی پور* 🌹
نام پدر: عزیز
تاریخ تولد: 4-10-1338
محل تولد: خرم آباد -بستام
تاریخ شهادت : 10-4-1365
محل شهادت : مهران -عملیات آزادسازی مهران
علت شهادت : اصابت گلوله های تیربار دشمن بعثی
نام گلزار: گلزار شهدای بهشت رضای خرم آباد
✍️ *زندگینامه :*
شهید عیسی موسی پور فرزند عزیز به سال 1338 در شهرستان خرم آباد منطقه بستام متولد شد و در دامن پدر و مادری مهربان و مومن اخلاق و آداب اسلامی را فرا گرفت. به علت فقر فرهنگی منطقه و مساعد نبودن زمینه تحصیل و دیگر مشکلات خانوادگی نتوانست در دوران کودکی به تحصیل بپردازد ، اگر چه بعدها در کلاسهای نهضت سواد آموزی شرکت می کرد و تحصیلات ابتدایی را ادامه داد. او مردی مومن و انقلابی بود که درسهای بسیاری از ایمان و ایثار و شجاعت را از مکتب انقلاب اسلامی تعلیم گرفته بود . شهید قبل از انقلاب به علت بی سوادی اطلاع چندانی از مسائل سیاسی نداشت ولی در انجام فرایض دینی و شرکت در نماز جماعت و مراسم مذهبی و عزاداریها جدی بودند و به حضرت امام خمینی علاقه داشت ...
#یاد_شهیدان #صلوات
✍️خاطرات خواندنی در اینجا 👇
shahidd.blog.ir