هدایت شده از ارمغان های اطلسی
به نام خدا وند مهر آفرین
مولکول های دلبرانه ات مرا در نسیم پاییز ی
این ماه با شادمانی غرق کرده است تا بگوید
به برگ های نارنجی درخت صنوبر
هنگام آن رسیده که با شوق لوح زرین بگشایی و سرنوشتت را دوباره آغاز کنی
آری ....
مهر ماهی که باشی دیگر هیچ حرف ناگفته ای برایت باقی نمی ماند در جهانی که پراکنده از عطر عاشقانه مهر است .
#زهرا_شرف_زاده
هدایت شده از ارمغان های اطلسی
به نام خدا وند مهر آفرین
💐🌸اشتراک لوکس
آرشیدا مثل همیشه سفارش هایی را که لازم داشت بر روی کاغذی بلند با خودکار صورتی نوشت و تلفن همراه ش را برداشت و شماره تماس عمو عباس را میان مخاطبان پیدا کرد ....
و گفت اشتراک پیوند قلب ها هستم ببخشید کی سفارش ها مو میارین درب منزل پرداخت می کنم .
با خودم گفتم پولدار که باشی همه برات پا به رکاب میشن تا از دست ندن و بری بشی
مشتری هایپرمارکت محله که کودکانش
شادی را با دیگران تقسیم می کنند حتی کوچکترین ش را .
زمین تا آسمان با دوستم فرق داشتم
خونه ی اون بالای شهر و گران قیمت ترین جواهر طلایی روی دلش آویزان ...
کرم های صورتش برای این که چروک نشه برند میلیونی....
همان جا آهسته آهی کشیدم که متوجه نشود با لبخند ی ملیح گفتم :
خدایا خودت برای ما دو تا هم درست کن بشم شبیه رفیقم که به دیگران کمک کنم
تا هیچ کودک رهگذر فال فروشی لا به لای
ماشین های لوکس وسط جاده دست فروشی نکند و محتاج محبت و نان سر سفره ی پدر و مادر ش باشد .
#زهرا_شرف_زاده
هدایت شده از ارمغان های اطلسی
به نام خدا
نور امید می شود دست نوازش بکشی برسرم
تا دلم راضی و باز شود کا غذ ابریشمی دفتر م
می خواهم بنویسم تا به یادگار بماند ارمغان های سطر شعر های آخر م
می دانی که از تبار برگ های نارنجی پاییز م
ولی افسوس که از کودکی ام هیچ ندیده ام
فقط همنشین خاطرات خش خشی تیکه پاره ام .
باید خودم را به آغوش دلنواز تو بر گردانم
#زهرا_شرف_زاده
هدایت شده از ارمغان های اطلسی
بسم الله
گدازه های آتشین قلب شیشه ای تو شده
بلبل خوش آواز روزگار تنهایی من
که هنگام ذوب شدن نقره داغ کرده است
خاطرات کودکی مرا
#زهرا_شرف_زاده
هدایت شده از ارمغان های اطلسی
به نام خالق آسمان
خداوند بخشنده مهربان
اذن داد تا قلم عشق بردار م و چنین کنم بیان
چیزی متوجه نمی شدم انگار بر روی بال های ملائک مقرب درگاه ایزد یکتا نشسته بود
که ناگهان صدای سوت قطار همه ی سرزمین غرق سکوت را فرا گرفته بود ....
آه بلند ی کشیدم و با خودم گفتم این بار هم نشد که نشد حرف دل گرد و غبار گرفته ام را به پدرم بزنم فرصتی برای گریستن در آغوش را ندا شتم .
دنیا کارگردان لحظات عمر انسان هاست و نویسنده فیلم نامه چه سکانس شاد باشد چه غمگین خداست
محبوب من
#زهرا_شرف_زاده
هدایت شده از ارمغان های اطلسی
بسم الله
🔶💠کشتی مینیاتور ی
تقریبا ساعت یک و نیم شب برفی بود که رسیدم به کلبه ی چوبی هر کاری می کردم درب مینیاتور ی ورودی حیاط سر سبزش باز نمی شد ...
که ناگهان پاکت نامه ای بدون نام و نشان نظرم را به خودش جلب کرد امان از دست زرق و برق هایش که ستاره چشمک زن بودن
در مقابل دیدگان من با شوق مهر سرخ قجری اش را گشودم و کاغذش را با ز کردم ...
که چنین نوشته است
نمی دانم خواهد رسید به مقصد که ضربان رگهای آبی تو پیوند خورد ه با جان من است یا نه ولی هر کجا ی این کره ی آبی و خاکی هستی با گردن آویز یا قوتی مرا خواهی یافت و به دیدار م خوا هی آمد .
پس تا آن روز به جای دانه دانه اشک ریختن
قلم عشق بردار و غزل هایت را با ردیف
دریا صدف ارمغان می دهد بنویس تا
مروارید طلایی که مادر ساحل است
به خاطر بیاورد که برای به تو رسیدن
می توان مسافر کشتی قدیمی امواج خروشان شد .
اگر دل در گرو من داری آهسته قدمی بردار به سویم .
تا دنیا را غرق نور امید کنم برایت
ارادتمند و دوست صمیمی ات
خالق فرشته های مهربان
خداوند یکتا
#زهرا_شرف_زاده
هدایت شده از ارمغان های اطلسی
بسم الله
🔶💠چادر خورشید
مصرع های شعرم اگر قافیه نداشته است
خداوند جهان آفرین نامش را فاطمه گذاشته است.
بعداز خودش ارمغانی به یادگار مانده است
چادر و معجرش که توسط دشمنان خاکی شده است ....
همانکه چشمه ی کوثر از برکت وجود اوست
سر سبزی بهشت و گرمای خورشید ش
از ذکر نماز و تسبیحات سجود نورانی اوست
#زهرا_شرف_زاده
هدایت شده از ارمغان های اطلسی
بسم الله
انگار قصیده ام واژه ای نداشته است
خودش را دخیل پنجره فولاد پنداشته است
قفل فلزی چند ین ساله است باز نمی شود
گمانم این بار کارش ساخته است ...
یا ضامن آهو
عنایت کن تا از آب چشمه ساران سقاخانه ات سیراب شوم
جان دوباره بگیرم و غرق در هیا هوی ساعت زمان حرمت چشم ببندم و در خواب شوم
بطلب پرستوی پر و بال شکسته را تا
کنج ایوان طلایت شاداب شوم
در خوان با کرامت آستان قدسی تان
ریزه خوار و مهمان شوم
آری ...
دلم می خواهد مجاور سر گردان ماه خراسان شوم
#زهرا_شرف_زاده
بسم الله
🔶💠نقاشی سنجاقک
درخت با طراوت جنگل سر سبز گلستان باشی روزی با تیزی تبر خشم آلود تکه تکه می شوی برای برگ زرین کتابچه نقاشی
های رنگارنگ و بهشتی سنجاقک گیسو طلایی که مروارید های کف دریا ی آبی را برای خودش گردن بند ی کرده است
تا مسیر آشیانه اش را گم نکند
هنگامی که معلق در هوا به رویا ها یش
می اندیشد و به سرنوشت پراز فراز ونشیب را پشت سر می گذارد تا برسد به آنجا
که مهتاب آسمان چشم انتظار آمدن ش هست ....
آری
هنوز هم می توان اندکی نوشت
می توان شادی را با دیگران تقسیم کرد
چون این سو و آنسوی جهان یک نفر هست
که نام زیبا یش آرامش دهنده قلب های بی قرار است .
خداوند یکتا
#زهرا_شرف_زاده
شاعر: عضو کانال معرفت
هدایت شده از ارمغان های اطلسی
به نام خدا وند جان آفرین
🔶💠قلب ها نارنجی اند
اهل پاییز که باشی آن هنگام همه چیز خاطرات
گذشته ات را می سپاری به برگ های نارنجی لگد شده کف خیابان تنهایی و آن قدر می روی تا
آنجا که نسیم عطر قهوه تلخ و دارچین فنجان سنگی کافه مهر ماه را پیدا کنی و یکی را برای خودت برداری ....
حتی به تعبیر فال درون قلب خط خطی شده اش نباید فکر کنی شاید راز پنهان ش را ندانی زیبا تر می شود ....
روزهای شیرین زندگی ات که نشان از نیامدنم دارند .
تا بوده این چنین است رسم چهار چوب تقویم دیجیتالی کهکشان کویر .
قلب ها با ضربان قهقهه ی شادمان تو عاشق می شوند اما بی صدا زیستن را به ارمغان می آورند
#زهرا_شرف_زاده
هدایت شده از ارمغان های اطلسی
نمی دانم تا صحن پنجره فولاد چقدر فاصله دارم
روسیاه آمدم به بارگاهت ولی برایت واژه دارم
از این که نمی طلبی در شام غریبانت گلایه دارم ....
اما یا امام رضا ع
دلخوش به آنم که با نگاه شما در صحرای قیامت امان نامه دارم
در همین حوالی حرمت کنج صحن گوهر شاد برای خودم آشیانه دارم
#زهرا_شرف_زاده
بسم الله
🔶💠هشتاد و هشتمین کنگره
حرف ناگفته و ننوشته بسیار دارم
من امشب با مولایم رضا کار دارم
آری ....
می خواهم در مقابل ایوان طلایی شاعر شوم
برای همیشه میان صحن وسرایت مجاور شوم
از دستان سخاوتمند حضرت خورشید توشه بگیرم
تذکر ه زیارت اربعین حسین ع و تر بت شش گوشه بگیرم .
دلم می خواهد کنج رواق حرمت آیینه باشم
مرهم درد ها و زخم های پسر فاطمه ع باشم
در کوی با صفایت کبوتر انه میان پنجره فولاد
هشتاد و هشتمین کنگره مشبک زیر سایه با کرامت این قبه باشم .
السلام علیک یا حضرت شمس الشموس
#زهرا_شرف_زاده
شاعر: عضو کانال معرفت