eitaa logo
مَرقومه
139 دنبال‌کننده
118 عکس
16 ویدیو
4 فایل
|روز نامه « باران صبح روی ورق‌های دفتری.. » ‌ مُراودات: https://daigo.ir/secret/655313215
مشاهده در ایتا
دانلود
مَرقومه
شب آخر بود که نگاه‌ها دقیق شده بود، که جزئیات را می‌دیدم-منِ همیشه حواس‌پرت.. بیست‌وششم‌شعبان، یعنی همین سال گذشته، که انگار نه انگار یک‌سال گذشته-ازبس که هرروز با آن‌روزها زندگی کرده‌ام.. از حرم آقای عباس‌بن‌علی علیه‌السلام بیرون آمدیم. بیرون آمدیم و من تلاش می‌کردم همه چیز را به خاطر بسپارم. تلاش می‌کردم نفس بکشم و نگه‌دارم.. نگه‌دارم.. رها کن این‌ها را.. من اما بعد از آن سفر آدم دیگری شدم، یا خواستم که بشوم.. یا او خواست که بشوم.. درهرحال قصه دراز است. شاید باید یک روز سفرنامه بشود. نه سفرنامه‌ی شاردن و ناصرخسرو و آل‌احمد. سفرنامه‌ای که نشان بدهد عمق ماجرا را. عمق دلتنگی را. هوای آنجا را.. گفتم هوا.. اگر روزی آنقدر فناوری پیشرفت کند که بتواند هوا را، حال و هوا را هم از این صفحه‌ی کوچک انتقال دهد، یقین دارم هوای چندجا را هرگز نتواند،اصلا تاب نیاورد که انتقال دهد. و یکی بی‌شک اینجاست.. ببخشید یعنی آنجا؛ من که دیگر کربلا نیستم... اگر یک جمله حاصل آن سفر باشد این است که : حسین‌علیه‌السلام کافر را مسلمان و بی‌دین را مؤمن می‌کند...
" یا بن آدم! أكثِرْ مِن الزّاد فإنّ الطریقَ بعیدٌ بعید، و جدِّدِ السَّفینه فإن البحرَ عمیقٌ عمیق و خَفِّفِ الحمْلَ فإنَّ الصِّراطَ دقیقٌ دقیق و أخلِصِ العملَ فإن النّاقدَ بصیرٌ بصیر." الله‌اکبر از این حدیث قدسی...
«چه جمعه ها که یک به یک غروب شد، نیامدی» زبان به ‌کام تشنه تکه چوب شد، نیامدی زمان توبه زیر لب به گریه گفته‌ام که در گناه کردنم ولی چه خوب شد، نیامدی بلای آفت آمده سر درخت سیب‌ ما تمام خوب و خیر ما عیوب شد، نیامدی من از طلوع صبح زندگی تو را ندیده‌ام بیا! نگویم عاقبت غروب شد، نیامدی... - سمآء.
"و هرچه در این مدت به جای آوردی، دائما و دائما مراقب باش که در دام عُجب نیفتی..."
نعوذ باللّه مِن شرور أنفسنا..
📚'سه‌دیداربا‌مردی‌که‌ازفراسوی‌باورمامی‌آمد' 🖋 نادر ابراهیمی گویی خمینی‌شناسی‌است این آقای نادر! -رحمت‌الله‌علیهما.. آن‌چنان چیزهایی را به شرح قلم آورده که کمترجایی می‌توان شنید و دریافت. هرکدام سه بخش دارد.‌ در بخشی ذهن را به فراز و فرود عقاید می‌کشاند و در بخش دیگر خیال را هم‌تراز ققنوس بالا می‌برد. و جایی دیگر جگر را به خونِ سیاه تاریخ می‌نشاند. البته او خود در مقدم توضیحات گفته‌است که: «من داستان می‌نویسم، تاریخ نمی‌نویسم. تاریخ های بسیاری قبل از من نوشته شده‌است و هم زمان با من و بعد از من نیز نوشته می‌شود و خواهدشد؛ اما داستان فقط یک بار نوشته می‌شود؛ فقط یک بار. آن ها که واقعیت را می‌خواهند نه حقیقت را و طالبِ واقعیات تاریخی هستند نه حقایق انسانی، می‌توانند بی دغدغه‌ی خاطر، به بهترین تاریخ‌ها مراجعه کنند.»
گویا شیطان آنقدر‌ها هم از به بند کشیده شدن خویش در این ایام، اضطراب و دلهره نداشته‌باشد؛ که او یک‌سال با هم‌نشینی در اوقات ما -دیده‌ها و شنیده‌ها و گفته‌ها و خیال‌های ما- همکار و همراهی برای خود در درون ما پرورش داده‌است. خودِ ما این امکان را برای او فراهم کردیم. آن زمان که کوچک بودم، هرگاه می‌شنیدم که در این ایام، خبری از شیطانِ ابلیس نیست و این شیطانِ درون ماست که خانه‌خرابمان می‌کند؛ باور نمی‌کردم. چرا که گمان نمی‌بردم ما نسبت به خودمان بی‌رحم‌تر از دشمنی بیرونی باشیم! حال آنکه همه می‌دانیم آن گفته‌ی حق را: "أعدى عَدوِّكَ نَفسُكَ الَّتي بَينَ جَنبَيكَ" علینا بالمراقبه..