آدمی پیوسته در حال خطاست. و انگار خطا میکند تا بفهمد چه آلودگیهایی به وجودش رسوخ کرده تا خود را پاک کند. بددهنی میکند، چشم را در هر دشتی میچرانَد، و [انشاءالله] میفهمد که باید خود را دریابد.
به جلدی با سوراخهایی کوچک میمانَد که آب چرکی مدام به آن داخل میشود، متورم و متورمتر میشود تا آنکه به موجودی دیگر تبدیل میشود. جثهای کوچک و سفید، به هیولایی سیاه و عظیمالجثه.
آدم باید دنبال این سوراخهای ریز بگردد و منشأ زشتیها را پیدا کند. و الا هرچقدر آبچرکها را از زیر جلد بیرون کنی اما اصل کار را درست نکنی، یکعمر ول معطلی..
○ برکت
ما خیلی از این چیزهایی که ملّا بالای منبر توی مسجد میگوید سر درنمیآوریم. مثلا.. مثلا دربارهی همین که میگوید فلان شب انقدر برکت دارد و اگر فلان دعا را بخوانید انقدر ثواب دارد.. البته بیبی مکرّمه همهی اینها که ملّا میگوید را میخوانَد ها! هیچ کدام از زنهای روستا به اندازهی بیبی مکرمهی ما اهل مفاتیح نیست. مفاتیح الجنّاناش هم مثل پارچهی کهنهی پوسیدهای شده.. چه؟! ها خب همان که شما میگویید -مفاتیحالجنان- تشدید ندارد.. بارها بیبی هم بهم گفته ولی من قبل از این فکر میکردم به جن و اینها ربطی دارد که بیبی برایم توضیح داد که: ندارد!
هان! میگفتم.. شاید فقط بیبی باشد که میداند هرشب و هرروز عید و عزا چه دعا و نمازی دارد.. خب حالا فقط بیبی هم نه، شاید ننه قنبر و خانمجانِ مسعود هم همینطور باشند.
اما به قول بیبی، ما جوان جغله ها حوصلهی دینداری نداریم! البته من یکبار این حرف را جلوی مَشتی کَرَم گفتم و فهمیدم که نظر او این نیست.
مشتی کرم آقاجانِ مرتضی است. به قول اهالی روستا مرد باخدایی است. هم اهل نماز است و هم دعا. حواسش به زکات هرسال محصولش هم هست. از بیبی جوانتر و از ننه قنبر پیرتر است. صورت گِرد آفتابسوختهای دارد با دندانهای یکی درمیان. دستانش هم پینه بسته و انگار هرصبح با زغال میشویَدشان. یکی از انگشتهای دست چپش هم در کارگاه تراشکاری قطع شده..
مَشتی میگوید دین فقط به نماز و دعای شبها و روزهای عید و عزا نیست. حتی فقط به مراسم ظهر عاشورای میدان روستا -که خیلی خوش میگذرد- هم نیست. بلکه به "دل" است، به "عشق" است.. البته من نفهمیدم ربط دین و خدا با دل و عشق چیست. آخر در سیدیهایی که حمید -پسر جوان اوس حیدر- از شهر میآورد این چیزها مال همین جوانجغلههای قرتی است -به قول بیبی.
البته من یکبار خدا را در دلم حس کردم. کنار زمین خودمان، وقتی بعد از دیدن محصولهای سوختهمان -بهخاطر گرما- و اشک چشمهای مردهای روستا، رفتم و وسط زیرزمین نشستم و اشک ریختم و از خدا خواستم باران ببارد. آنجا نه مسجد بود، نه من وضو داشتم، نه رو به قبله بودم و نه سر سجاده. اما به قول مشتی، "دلم به کار افتاده بود".
امشب، وقتی بیبی شروع به خواندن دعاهای شب نیمهی شعبان کرد، من هم بیرون آمدم که به مرتضی سری بزنم. صدای مشتی کرم میآمد که با صدای خشدار دعایی میخواند. یک "طاعون و وبا" ازش یادم ماند اما هرچه بود مشتی خیلی خوب میخواند. گمان کنم با دلش میخواند. من و مرتضی هم پشت سرش نشستیم و خواندیم.
همینطور که نشسته بودیم، صدای ناودان و چکهی آب آمد. همه از خوشحالی بدون پاپوش بیرون دویدیم. آخر مدتها بود باران نباریده بود. حمید هم میگفت هواشناسی اسم منطقهی ما را بین مناطق بارانی نیاورده..
من دعاهای شب نیمهی شعبان را نخوانده بودم اما وسط مشقهایم، یادم به مشتی کرم آمد که هروقت میخواهد با امام زمان حرف بزند به ماه نگاه میکند. من هم همینطور با او حرف زدم و خواستم باران بدهد.
همینطور که خیس میشدیم، مشتی نگاهی به ابرها کرد. گمانم ماه را از پشت همینابرها هم میدید. دستهایش را بالا گرفت و گریه کرد؛ من هم.
راستش را بخواهید من نمیدانم ثواب و برکت چیست. اما مدتیاست فهمیدهام برکت یعنی همین بارانی که وقتی با او حرف میزنم میبارد. گمان کنم ثواب هم داشته باشد؛ با دل با او حرف زدن را میگویم...
مثلا: اگر حق رأی را از ما میگرفتند و ما دیگر حق انتخاب نداشتیم!
یک اغتشاش فقط برای همین به راه میافتاد.
حالا که خیلی عزتمندانه حق رأی داریم و تصمیمگیرنده ما هستیم، قدر بدانیم و برای احقاق حقوق خودمان دست به کار بشویم..
مَرقومه
مثلا: اگر حق رأی را از ما میگرفتند و ما دیگر حق انتخاب نداشتیم! یک اغتشاش فقط برای همین به راه میا
.
البته این یکمقدار از زاویهدید طلبکارهاست.
یک زاویه دید دیگر هم داریم که مال دلسوزهاست، مال عاشقها..
حکیم فرمود:
آن کسانی که متأسفانه هم خودشان اظهار بیمیلی میکنند، هم دیگران را تشویق میکنند به عدم حضور اینها به نظر من یک قدری بیشتر فکر کنند روی این قضایا، رأی ندادن هیچ فایدهای ندارد.
یعنی در رأی دادن احتمال فایده وجود دارد در رأی ندادن هیچ احتمال فایدهای وجود ندارد. رأی ندادن هیچ دستاوردی ندارد. اما رأی دادن حالا بنده که میگویم حتماً دستاورد دارد آن کسی که تردید دارد بگوید احتمالاً دستاورد دارد. رأی ندادن بعضیها مشکلی از کشور را حل نمیکند. بلکه ضرر هم میکنند چون بالاخره اگر شما رأی ندهی یک کس دیگر یک نفر دیگر رأی میدهد آن کسی که شما میخواهی انتخاب نشود ممکن است انتخاب بشود. شما اگر رأی دادی ممکن است جلوی او را بگیری.
۱۴۰۲/۱۲/۰۹