مَرقومه
؛
اثرِ آقای روحالامین به نامِ «شجاعة الحسينية». اربعین هم گذشته است که من این عکس را میبینم..
همین است! دقیقا چیزی که من میخواستم. از وقتی محرم و مجالس روضه را خاطرم هست، محتاج چنین چیزی بودم. روضه میشنیدم، یا به زور و یا از سوزِ دل میگریستم؛ اما امامحسینی که من میشناختم خیلی کم بود! خیلی کم 'امام' بود و خیلی زیاد، "مظلوم". تکیهی روضهها و سخنرانیها، حتی نقاشیهای کودکانهمان بر همین مظلومیت بود [صفتی تبیین نشده]؛ درحالیکه "امام"، این شخصیت عظیم و چندبُعدی و متصل به نور لایتناهی، از چشم ما دور مانده بود. از مظلومیت او میشنیدیم اما نتیجهگیریِ ماجرا لنگ میماند. چرا که اول و اصل و اساس داستان را نمیدانستیم. و بزرگترین مجهول من در اوج روضه و شور گریهها این بود که : «به چه جرمی؟!» و بعد ذهنم را به سکوت وامیداشتم که "مظلوم حسین[ع]"..
مظلومیتْ اول داشت، آخر داشت، علت داشت و من هیچکدام نمیدانستم. یزید مِی خواره را میشناختم و شمر ظاهراً مذهبی را. همه را میدانستم اما تمامِ زندگی اباعبدالله علیهالسلام را همان صبح تا ظهر تصور میکردم [مثل حضرت فاطمه سلاماللهعلیها که همهی عمر ایشان را همان هشتاد،نود روز آخر تصور میکنیم!]. و این مانع بزرگی بود برای دل که به "امام" خو بگیرد. خو گرفتن و مأنوس شدن ثمرهی ارتباط است. خلاصه، در عذاب بودم از این ناآشنایی. تا اینکه یکبار، به قول خودمان سرِ دل استراحت طلبیدند کربلا! اولین ملاقات نگاه و بینالحرمین هم تفاوتی به حالمان نکرد. تا آنکه رسیدیم زیر قبة و مقابل ضریح قرار گرفتم.. شیرینیِ آن لحظات را مکتوم میخواهم که بماند.. مثل شیشهی عطری که درب آن را محکم ببندند تا از دست نرود. همین را بگویم که در کربلا "امام"حسین را دیدم. امامی که پیشواست، مقتدر است و شجاع! رهبر است و مدبّر، آگاه است و بهروز، دلسوز است و مهربان، شمشیر میزند تا پای جان، میهراسند از او بیش از تمامیِ مردهای حاضر در نبرد. و نهایتاً ظلم را به حدی میرسانند که در فاصلهی صبح تا ظهری، دیگر مظلوم است و غریب...
- ریحانه شناوری
مَرقومه
اثرِ آقای روحالامین به نامِ «شجاعة الحسينية». اربعین هم گذشته است که من این عکس را میبینم.. همین ا
.
محرمِ سالی که حاجقاسم دیگر "شهید"سلیمانی بود؛ سخنران هیئتی حرف جالبی میزد:
حرف اصلی مکتب حاجقاسم «قدرت» بود. چه کسی از قدرت بدش میاد؟! قدرت خوبه اما قدرتی که در راه خدا خرج بشه. جدای از مسائل سیاسی و عقیدتی و فرهنگی، حاجقاسم رو همه دوستداشتن چون "قدرت" داشت. به قول [شهید] حاجاصغر پاشاپور: «توی محاصره داعش گیر افتاده بودیم، حاج قاسم اومد، رفت روی خاکریز شروع کرد به قدم زدن! دیدیم داعشیها دارن فرار میکنن!»
قدرت یعنی این. به بچهها و جوونامون یاد بدیم قدرتمند باشن. قدرت علوی در جنگ خیبر؛ قدرت اباعبدالله و عباس علیهماالسلام در جنگها...
آدمی حتی محتاج دلتنگ شدن است. محتاج طالب کسی بودن. محتاج مطلوب کسی بودن. آدمی ظرف خواستهها و احتیاجهاست و آن آفریننده ما را گِرد هم آفرید و 'جمع' بودن را شیوهی زیستنمان قرار داد تا دائم در خدمت "قلب"ها باشیم..
مَرقومه
ندارد شیعه تا دارد شما را ترس و آشوبی
بخوان با من تو هم اما اگر دلتنگ محبوبی:
«تو میآیی و از نزدیک میبینم تو را آخر
همانوقتی که میمیرم عجب میمیرمِ خوبی»
#علىٰحُبّك
《》
اینجا پُر است از آدمهای شبیه به هم. اینجا همه مثل هم میپوشند، مثل هم رفتار میکنند، مثل هم عکس میگیرند، مثل هم حرف میزنند. اینجا حتی پروفایل و بیوهایشان هم شبیه به هم است. اینجا یک صورتِ جدیدی از "همانندسازی" در جریان است..
تو متفاوت بمان عزیز دلم! تو خودت باش و برای حرفهایت، کارهایت، و حتی روزمرگیهایت هم دلیل خودت را داشته باش. من ریحانه هستم؛ تو هم هرچه هستی همان باش! بیا از زیرِ دست مُد فرار کنیم. حتی مُدهای مذهبی..
#گیومه
دارم تلاش میکنم اما هنوز هم
مغشوش و خسته ام، تک و تنها هنوز هم
در من همیشه دخترکی پرامید بود
آنجاست، زیر شاخهی طوبیٰ هنوز هم
در قلب سرخ دخترِ سرما چشیدهام
مانده کمی حرارت و گرما هنوز هم
تا شعلهای به پاست، بیا شب سحر کنیم
در فکر ماست حیلهی سرما هنوز هم
فرهاد نیستم، نزدم تیشه پای کوه
مجنون نمانده، لیک تویی لیلا هنوز هم
از قاب چشم یوسف مصری نگاه کن
زیبا و خوشلقاست زلیخا هنوز هم
پرشوکت است سرخی لبهای آسمان
از دیدگاه ساحل دریا هنوز هم
آشفتهام ولی به تو چون فکر میکنم
از دوردست میرسد آوا هنوز هم
از لابهلای جنگل اوهام میرسد
بوی شمیم و پونه و نعنا هنوز هم
در آسمان نشسته و لبخند میزنی
تنها تویی ستارهی شبها هنوز هم
تا آنکه نردبان بشود واژههای من
میبافم این کلاف غزل را هنوز هم
- ریحانه شناوری
• امامِ فرقهای ها
برخی میخواهند امام مهدی علیه السلام را را سیاسی جلوه ندهند. قضیهی غیبت و ظهور را سیاسی نکنند و امامشان را درپوش دینی کنند که در پستوی خانهها پنهان کردهاند. دینِ نمازهای ثوابی و جشنهای دلی! اما در دنیای رنگارنگ مدرن، در روزگاری که همه چیز از سیاستها سرچشمه میگیرد و به سیاستها منتهی میشود، امام زمانِ "فرقهای ها" حرفی برای زدن دربارهی زندگی جمعی، حکومت و شیوهی مملکتداری ندارد! اسلامِ فرقهای ها در دوران غیبت، در دنیای حکومتها و سیاستها در موضع ضعف و سکوت است. وقتی هم که امام میآید یکچند میلیون-میلیارد را گردن میزند و بعد راحت بر صندلیِ حکومتی مینشیند که اصلا حرفی از آن نبوده و خطمشیای برایش تعیین نشده است! امامزمانِ فرقهای ها، امامِ خودساختهی مردم، بر اساس میل و سلیقهی مردم است. انگار نه انگار که خدامحوری و خداباوریِ عمیق و صحیح، عمری مهجور بوده، و لذت زندگی با ذائقهی انسانها آشنا نشده بود. انگار نه انگار که حالا یک نفر باید بیاید تا آدمها آدمیت حقیقی را بفهمند؛ یک انسان کامل که تمامی غایةالآمالها را میتواند پیاده کند..
بچههایی که در مکتبِ این امام بزرگ میشوند، شخصیتهایی کاریکاتوری دارند. اصول دین را میآموزند؛ ولایت را با وقفه! یک ولایتی از اول خلقت وجود داشته، حالا برای هزارسال متوقف شده، و دوباره بعد از ظهور از سر گرفته میشود. این قسمتِ هزارسالهی تاریخ هم برگهای است که از دفتر جدا شده و مهم نیست. مهم این است دخترها حجاب داشته باشند، جشن غدیر و نیمهی شعبان را مفصل بگیرند و پولهای کلان خرج کنند. اهالیِ این مکتب هم از خود نمیپرسند که چرا اینگونه هرکدام از اصول دین و فروع دین را بررسی کنیم یک نقص بزرگ و ضایع دارد؟! خدایی که فکر هدایت نبوده، نبوت و امامتی که منقطع شده، معادی که یکعده را با «نعمت ولایت» میسنجد و مردمِ هزارسال را نه!
امامِ فرقهای ها سیاسی نیست؛ پس اسلامِ کامل دروغ است، پس هویتی چهلتکه میسازیم تا امام زمان بیاید! بنابراین شما میتوانید مذهبی باشید اما در اختلافات و شبهههایتان، نظرِ بیدینها را ملاک قرار دهید؛ مذهبی باشید و همجنسگرایی را یک سبک زندگی بدانید؛ مذهبی باشید و با رژیم غاصب اسرائیل مشکلی نداشته باشید؛ و خلاصه مذهبی باشید فقط برای نماز و روزه و حجابتان. الباقیِ جنبههای زندگیتان را با هر بادی وزید، همانطرفی بروید انشاءالله حتما به امام زمان خواهید رسید!
راستی یک سوال؛ امام زمان فرقهای ها میخواهد بیاید چهکار؟! ظهور کند که چه بشود اصلا؟! امامِ فرقهایها که اهل سیاست و این حرفها نیست. میخواهد نماز و روزه یادمان بدهد؟َ! فرقه ای ها را اگر دیدید سلامِ معاویه را برسانید! که معاویه فهمید و اینها نفهمیدند. بعد از آنکه معاویه پیمان صلح را به امامحسن(ع) تحمیل کرد، طی یک سخنرانی در کوفه گفت:
«به خدا سوگند جنگ من برای اقامهی نماز، گرفتن روزه و گزاردن حج و دادن زکات [توسط شما] نبود. اینها را که شما انجام میدادید! من با شما جنگیدم تا بر شما امارت یابم (حکومت کنم)...»
- ریحانه شناوری
خطر فرقهای ها بیشتر از چیزی است که فکر میکنیم. بیخ گوشمان دَم از امامی میزنند که با امام واقعی خیلی فرق میکند. ایدئولوژی امام را زیر سوال میبرند و ما برای دفاع از تمامیتِ تشیع کاری نمیکنیم.
فرقهای ها خوب بلدند خرج کنند، خوب بلدند کودک و نوجوان را به خود جذب کنند. و خوب بلدند "ولایت فقیه" را به گوشهی پرت ذهنها برانند.
پ.ن: قابی کوچک از جشنهای دوستداشتنی؛ علت جذب خیلی از نوجوانان! پوستهی دین + تفریح و سرگرمی
میگویند پدرتان وقتی که احضار میشد دارالخلافه، مردم به صف میایستادند تا فقط نگاهش کنند. فرموده بود کسی حرفی نزند، به من اشاره نکند؛ بس که تحت فشار بودند امام و مأمومین.
حالا شما هم یک لحظه بیا و از مقابل ما عبور کن. ما حرفی نمیزنیم، اشارهای نمیکنیم مبادا دشمنانت متوجه شوند. مگر که.. مگر که ما خودمان دشمن... نه خدانکند! فقط خواستم بگویم همیشه جای تنها کسی که خالیست، جای شماست مولا..
وقتی کنکور داشتیم، با غصه و گریه کتاب متفرقه خوندن رو کنار گذاشتیم سه_چهار ماه آخر. ولی الان دیگه به زور خودمون رو میکشیم طرف کتاب...
از معایب کنکور میشه رمان چندجلدی نوشت؛ یه جلدش هم فقط همین روضهای که الان خوندم..//