•••✾مرهم✾•••
. صدای غرش های عباس نمی آید.. از رجزهای علی اکبر خبری نیست.. و علی اصغر بی تابی نمی کند.. قاسم آرام
تـمام شـد..
قصـه ما به سـر رسـید..💔
•••✾مرهم✾•••
اهل روضه خوب می دانند اصل مصیبت روز عاشورا است اما غروب عاشورا با اینکه اصل روضه است بی قراری ها به
میدانی چـرا دم غـروب دلت می گیرد ...
غــروب بــود ،
به اسیری گرفتند دختران حسین(ع) را ...
#سید_الشهدا_جان❤️
•••✾مرهم✾•••
اَلْسَّلامُعَلَیالحُسَین
وَعَلٰیعَلیِّبْنِالحُسَین
وَعَلٰیاولادِالحُسَین
وَعَلٰیاَصحابِالحُسَین
شب جمعه باشه...
عاشورا هم باشه...اونم شام غریبان...
مگه میشه نگیریم هوای کربلاتو!؟💔
4_5947046601213084030.mp3
5.18M
امشب جونِ همه بر لبه …
روضه خون مادرِ زینبه …
بعدِ تو زینب با کاروان نرفت. روی همان خاکها ماند و بدنِ تو را برای همیشه بغل گرفت و برای هرکسی که از آنجا عبور کرد، عریانترین روضه را خواند. بعد از تو خواهرت زنده نماند، توی همان گودال جان داد. کسی اینجای واقعه را نگفته.
بعد، تو خواهرت را تکثیر کردی. فرمان دادی زینبهایی دوباره آفریده شدند. زینبی برای پرستاری، زینبی برای تند دویدن میان خارها، زینبی برای خاکریختن روی دامنهای آتشگرفته، زینبی برای شماردن کودکان. عوضِ هر شهید، زینبی درست شد. بعدِ واقعه آب که آزاد شد، خواستی زینبی در آن میان پیدا بشود که سقا باشد و خودش لب به آب نزند.
بعد که کاروان به راه افتاد، دستور دادی زینبی بیافرینند که روی محمل بنشیند که تا شام به آن چشم بدوزی و دلتنگ نشوی. تو در آن مسیر طولانی از بلندترین ارتفاع، کودکانت را میدیدی که از بلندی اسبها و شترها میافتند. این بود که گفتی زینبی درست کنند برای دویدن پشت کاروان.
کسی اینجای واقعه را روایت نکرده، ولی شاید آن زمزمهٔ آخرِ تو در گوش خواهرت که آرامش کرد، همین بود: «آرام باش همبازیِ کودکیهایم! همه میروند، ولی تو جایی نمیروی، تو تا آخر همینجا میمانی زینب! قرارمان یادم نرفته.»
#امیرحسین_معتمد
•••✾مرهم✾•••
دیروز حـسین رفت..
کاش امروز تُ بیایی..،
اَیْـنَ صاحِـبنا..؛
#جمعههایسخت
داغداران عاشورا تسلای خاطر می خواهند ...
#برگرد_ای_منتقم_خون_حسین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج