🇮🇷 مسئلۀ بچههای جنگ «تکهآهن و زمین» نبود، «رسم آدمیت» بود. بیاموزیم!
➺@markaz_strategic_roshd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 این سخنرانی مربوط به شهید #بهروز_مرادی، ساعاتی پیشاز شهادتش، است.
➺@markaz_strategic_roshd
#قسمت_دوم
🔸 بهروز در دنیایی زندگی میکرد که آدم بودن بالاترین ارزش بود. او آدم بودن را تجربه میکرد. حتی در اوج خشونتها، دردها و ظرافتهای انسانی مسئلهای مهم برای بهروز بود.
بهروز این اندیشه را در من شکل داد که آدمها باید برای خودشان نوع نگاه و بینش به حقیقت انسان، به هستی، به طبعیت، به دنیا، به قیامت و به خداوند داشته باشند. بهروز همۀ اینها را داشت. من از یک قدیس حرف نمیزنم. صحبت از یک آدم است که به نظر شاید شبیه ما بود، اما همین ظرافتها و لطافتهایش او را از امثال ما آدمهای معمولی جدا میکرد. بهروز آدمی بود که وجودش برای جهان و برای حادثهها گرهگشایی بههمراه داشت.
او به ما یاد میداد برای بودنمان فلسفه داشته باشیم. برای خندههایمان، برای گریههایمان و برای جنگیدمان، فلسفه داشته باشیم. او برای لباس پوشیدن هم فلسفه داشت. گاهی پیراهنش را روی شلوارش میانداخت یا با پاچههای گترنکرده کتانی ورزشی میپوشید و بیدلیل این کارها را نمیکرد، برای هرکدامشان توجیه داشت.
اصلاً من فلسفۀ انقلاب اسلامی را با آدمهایی مثل بهروز شناختم. آدمهایی که میشود از آنها چراییهای زندگی را پرسید و به چیستیها پرداخت. و اینطور است که راه برای پرسش جزییتر باز میشود.
🔹ادامه دارد ...
➺@markaz_strategic_roshd
#قسمت_سوم
🔸با او، قبل از شهادتش در هورالهویزه و مدتی هم در جزایر مجنون بودیم. بعضی از بچههای سپاه خرمشهر در آنجا مقر داشتند. آنجا فرصتی دست داد که با بهروز حرف بزنیم. در تحلیلها و حرفهای بهروز، واژۀ بینهایت فراوان شنیده میشد؛ به بینهایت فکر کردن، بینهایت را با بینهایت پیوند زدن. حرفهای بهروز همیشه مرا به عمق میبرد و به فکر وامیداشت.
روی کاغذ خطاطی میکرد. کمحرف بود. ساعتها در خلوتش آرام بود و نقاشی میکشید. گاهی نقاشیهایش را توی رود میگذاشت و آنها را به دست آب میسپرد.
یک بار هم برای آوردن بعضی از بچههایی که پشت خط عراقیها مانده بودند رفته بودیم. شاید در کل رفتوبرگشتمان بهروز ده جمله حرف زد. در فکر و ساکت بود. حتی بعضی وقتها که بعضی از بحثها بین بچهها بالا میگرفت، بهروز معمولاً ساکت بود و صحبتها را با لبخند تمام میکرد.
بهروز را گاهی باید در سکوتهایش شناخت تا در صحبت کردنهایش. یک وقتهایی او را در خلوتهایش بیشتر میتوان دید تا در شلوغکاریها و بازیگوشیهایش. بهروز در عین سکوت سخنران بود و در عین تنهایی اهل شلوغی.
مدتی در دبیرستان طالقانی مستقر بودیم. مسئول تبلیغات از آنجا که یک پایش را در جنگ از دست داده بود، بعضی وقتها موقع دوش گرفتن پای مصنوعیاش را به چوبلباسی درِ حمام آویزان میکرد. یک بار بهروز گفت: «بیاین پایش را برداریم ببینیم از حموم که بیرون میاد چی کار میکنه.»
خندید و گفت: «ولی این شوخی نیستها، مردمآزاریه. جدی نگیرین!»
گاهی ممکن بود برای سربهسر هم گذاشتن از این شوخیها بکنیم. آن روز بهروز با آن دوستمان شوخی کرد و پای مصنوعیاش را برداشت. بندهخدا وقتی از حمام بیرون آمد، دنبال پایش میگشت. بهروز آن را بالای کمد گذاشته بود. بعد از قدری سربهسر گذاشتنش، پایش را آورد و به او داد و خم شد پیشانیاش را با عشق بوسید. او شاد بود وگاهی شلوغ! اما این شادی و شلوغی از مهربانی او بود.
🔹ادامه دارد ...
➺@markaz_strategic_roshd
#قسمت_چهارم
🔸 یکی از اتفاقهای کوچک بینهایت بزرگْ رفتار بهروز با یک اسیر در مسیر بازگشتمان از جزیرۀ مجنون بود. بهروز کنار اسیری که همراه ما بود ایستاده بود. دست اسیر در دست بهروز بود. با مهر و محبت دست او را میفشرد طوری که حالتهای پریشانی و رنگپریدگی ابتدای اسارت از چهرۀ اسیر محو شده بود. او بهتزده به بهروز نگاه میکرد. گاهی لبخند کمرنگی روی لبهایش ظاهر میشد. وقتی از ماشین پایین آمدیم، بهروز با محبت دستی به پشت اسیر زد. زمانی که او را میبردند احساس میکردم جوان عراقی دوست ندارد از پیش بهروز برود. در پس مهربانی بهروز اندیشۀ قدرتمندی بود.
بهروز آن روزها سالهای بعد از جنگ را هم میدید. به اتفاقهای بعد از جنگ هم فکر میکرد. میگفت: «برگردیم شهرمان را میسازیم. در آبادانی شهرها کمک میکنیم. باید در توسعۀ علم و فرهنگ قدمهای بزرگ برداریم.»
او به زندگی در شرایط عادی فکر میکرد و آن را ترجیح میداد. حل مشکلات آدمها و آسایش آنها در زندگی برایش اهمیت داشت.
هروقت در کنار بهروز بودم آرامش شیرینی داشتم. از بودن در کنار او لذت میبردم و شاد بودم. گاهی شوخیهای خندهدار میکرد، اما همیشه او را با خلوتها و آرامشش به یاد میآورم. در سنگر که بود، مدام درگیر کارهای گروهان و خط بود. در پرشین هتل بیشتر سرگرم نوشتن پلاکاردهایی بود که باید برای نصب ارسال میشدند، یا مشغول نوشتن نامه و یادداشتهای روزانهاش بود. اگر هم از این کارها خلاص میشد، دوربینش را برمیداشت و میرفت برای عکاسی از سوژههای جدید. برای گرفتن عکس از مکانهایی که تازه بمباران شده یا خمپارهای آنجا را به هم ریخته بود. در خرمشهر، نقطهای نمانده بود که او عکس نگرفته باشد.
🔹ادامه دارد ...
➺@markaz_strategic_roshd
#قسمت_پنجم
🔸 بهروز به همراه عکاسی در جستوجوی جنازههای مفقودین هم بود. یک روز طبق معمولِ لشکر ویژۀ شهدا، برای آوردن جنازۀ شهدا رفته بودیم. عملیات کربلای دو در حال انجام بود. بچهها با دشمن درگیر بودند و در سنگرها و موقعیتهای خودشان کار میکردند. منطقه بوی دود و خمپاره میداد. بوی سوختگیهای زیاد در فضا پیچیده بود. صدای شلیکهای هر دو طرف شدت داشت و آنجا پر از خطر بود. عراقیها قبل از رسیدن ما از آن نقطه عقب رفته بودند. آنها یکی از بچههای مجروح را سیمتلههای انفجاری بسته بودند. اگر تکان میخورد، میرفت روی هوا. ابتدا فکر کردیم شهید شده است، اما زنده بود و با گریه میگفت: «من را بگذارید و بروید. شاید جلوتر بیشتر به شما نیاز داشته باشند.»
بعضی از این بچهها که شهید میشدند، گاهی پیکرشان همانجا میماند. امکان بازگرداندن آنها نبود. بعدها که اوضاع منطقه بهتر میشد، بهروز میرفت برای پیدا کردن جنازههایی که مانده بودند. اگر کسی در کشف یکی از این جنازهها با بهروز همراه میشد و خلوت او را میدید، حتماً شیفتۀ شخصیت و روح بزرگ او میشد.
🔹ادامه دارد ...
➺@markaz_strategic_roshd
#قسمت_ششم
🔸بهروز را باید جور دیگر معنا کرد. جور دیگر باید فهمید، دید و شناخت. یک زمینی آسمانی که به وسعت کل آسمانها به نظر میرسید. او نیامده بود که بماند.
روزهای آخر جنگ او را به منطقهای در شلمچه فرستاده بودند. مهرعلی ابراهیمنژاد با او در آن منطقه آشنا شده بود. او بهروز را تا آن روز ندیده بود. میگفت: «جوانی قدبلند و لاغراندام با چشمهای رنگی را دیده که پرانرژی و سرحال به محل استقرارش میرفته.»
بهروز و چند نفر همراهش در نقطهای مقابل نیروهای عراق باید میجنگیدند. ابراهیمنژاد هم با چهار نفر در نقطهای دیگر مستقر بود. کسی که آنها را مأمور این کار کرده بود مرتضی قربانی بود. او آنها را در آنجا مستقر کرده و خودش برای جور کردن و رساندن پشتیبانی به خط عقب رفته بود.
بهروز با دستهای تقریباً خالی از سلاح در دشتی پر از نیروهای دشمن مردانه ایستاده و همانجا شهید شده بود.
بهروز را که به قم آوردند، بدنش سوخته و سیاه شده بود. جنازهاش پانزده روز در آن بیابان زیر آفتاب و گلولههای دشمن مانده بود. شیمیایی هم شده بود. آن شب تا صبح با او حرف زدم. از بچههایی که آمده بودند و مسئول آنجا خواستم شب در کنارش بمانم. مرا میشناختند و قبول کردند. ساعتهایی که پیش او بودم تکلیف خودم را با زندگی و آیندهام معلوم میکردم. در آن لحظات، انگار بهروز نشسته بود و راه و رسم زندگی را برای من ترسیم میکرد و من در خلوت خودم و آرامش دائمی بهروز تصمیمم را برای ادامۀ راه گرفتم.
🔹ادامه دارد ...
➺@markaz_strategic_roshd
#قسمت_پایانی
🔸من در قم ساکن هستم. بهروز شد بزرگترین دلیل من برای راهاندازی مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه در قم. کاشتن درخت، سنتی را که با بهروز داشتیم، ادامه دادم. اینها را از بهروز یاد گرفتم.
هیچوقت لحظات عجیب و حال آن شبم را فراموش نمیکنم. در کنار بهروز، شب خاص و سختی گذراندم. انگار توی خلأ بودم. یک خلوتی بود میان من و بهروز. او را رفیق خودم میدانستم که در آن ساعات، ساکت و آرام خوابیده است. او آرام بود، ولی من در دلم غوغایی داشتم. دلم میخواست زندگیام شبیه او باشد.
بعدها یکی دو بار در خواب بهروز را دیدم. در همان خلوت خودش لب آب نشسته بود، نقاشی میکرد و کاغذها را توی آب میانداخت.
بهروز هیچوقت آرام و قرار نداشت. هر جا بود با دوربین یا با سلاحش در حال انجام کاری بود. اگر در جنگ بود، با آرپیجیاش به دنبال شکار تانکهای دشمن میرفت. اگر در جاهای دیگری بود که فقط برای خط نوشتن روی دیوار یا برای گرفتن عکس رفته بود، یا روی دیوار و تابلویی با رنگ روغن نقاشی میکشید، آن کارها را با عشق انجام میداد.
عکسهای بهروز فقط عکس نبودند، روح داشتند. وقتی بهروز عکسهایش را چاپ میکرد و به تماشایشان میایستاد، انگار با آنچه داخل کادر عکسهایش بود ارتباط برقرار میکرد. با آنها حرف میزد. من از نوع نگاهش حس کردم بعضی از آنها عکسهای معمولی نیستند، بُعد دارند.
یک بار از دهان بهروز پرید: «این آدمها در عکسها برای من سهبعدی هستند.» منظورش را دقیقاً متوجه نشدم، ولی بعدها که به آن روزها و عکسها فکر میکردم، در خیالم آدمها از عکسها بیرون میآمدند، راه میرفتند، حرف میزدند، از بهروز میگفتند و من همچنان چشمهایم را بسته نگه میداشتم. بهروز هم از راه میرسید. در خیالم بهروز با آن آدمها میگفت و میخندید. میترسیدم چشمهایم را باز کنم و آنها نباشند، بهروز نباشد ... . وقتی به خودم میآمدم میگفتم: « این که نشد! این یک چیز دیگر است. یک زندگی دیگر است. با تفاوتهای بسیار از زندگی آدمها بر روی زمین.» من در خیالم آنها را روی زمین نمیدیدم. در خلأهایی میدیدم ابرگونه، با ابرهایی به رنگهایی که هرگز در عمرم ندیده بودم و نمیشد توصیفشان کرد. در دالانهایی با نورهای غریب، فضایی انباشته از رنگ و درختانی با شکلها و رنگهایی توصیفناشدنی.
من میدانستم بهروز نمیماند. بعضیها باید توی دنیا بمانند، بعضیها باید بروند. زود هم باید بروند. بهروز باید زود میرفت و رفت ... .
همانقدری هم که ماند اثر خودش را گذاشت. مانند روزی که یکی از دانشجویان قدیمیام میخواست با من صحبت کند و مشاوره بگیرد و من فکر کردم بهتر است زمانی بیاد که مشغول باغبانی هستم. وقتی آمد و در را باز کرد، از نوع لباس و پوتین و شلوار کارم فکر کرده بود من باغبان هستم. من این نوع زندگی را از بهروز و از بچههایی مثل او یاد گرفتهام.
بهروز جور دیگر بود. جور دیگری فکر میکرد و نگاه میکرد.
بهروز تکرارنشدنی است.
➺@markaz_strategic_roshd
⚜ ایدۀ سیستمی و کلاننگر #فقه_دین_شهر، چشماندازی نظامواره به عرصههای دانش و مدیریتی دینشناخت شهر و سکونتگاه انسانی ایجاد میکند.
🖊 برای ثبتنام در جلسات درسگفتار «فقه شهر و سکونتگاه انسانی» با راهبری استاد حجتالاسلاموالمسلمین #احمد_آکوچکیان از طریق لینک زیر را اقدام کنید.
https://survey.porsline.ir/s/eSxhMiYl
📌 گفتنی است محل برگزاری درس مزبور در مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه (رشد) است.
➺@markaz_strategic_roshd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 سید حسن نصرالله، شهید امروز، چه تناسب غریبی با آموزگاری معنای زندگیاش حسن مجتبای شهید دارد. آن و این درد بزرگ جهان اسلام و این سکوت و بیاعتنایی و بیغیرتی آن هزاران و این میلیونها مسلمان و حاکمانش و غربت نظام مدنیت اسلامی در دیار شیعی ایران و لبنان.
◾️و اینک ضرورت خودآگاهی به این جریان پیچیدۀ سدههای بلند تاریخ بشر در کینۀ بنیاسرائیل و یهودیت ایدئولوژیک با پارادایم تا نظام ارزشها تا نظام معارفی و گفتمانی تا نظام تدبیری و اقدامی و فرهنگی و تمدنی دین قرآنی و اوصیایی.
◾️از پوستۀ سختافزار به عمق نرمافزاری این کینۀ سیاه عبرت عزت بیاموزیم!
➺@markaz_strategic_roshd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ یادکرد پیشبینی آموزگار شهیدمان برای خویش با رؤیای آموخته از طریق شهادت امام موسی صدر شهید.
▪️عهد ما با دو معلم برای جنس زندگی معنا و زیستداری این طریقت معیار!
➺@markaz_strategic_roshd
⚜ با امام #حسن_عسکری
🔰وقت سامان نهایی #راهبرد_امامتی
🟡 نمونۀ موقعیتی راهبری علوی دانشبنیان راهبردی در دورۀ گذار تحققی دین و توسعهای انسانی به یک نمونۀ ممکن دیگر عینی با امام حسن عسکری (ع) میرسد. رخدادهای تازهآمد پارادایمی و در پایه، رخدادهای فلسفۀ دینیْ اساس تازهای نیز در نگرش به #اصل_امامت ایجاد میکند.
🟢 #دین بهمثابۀ الگوی معنیداری و زندگی رشد در عرصۀ پایۀ زیستمانی و میدانهای حضور عینی روانشناخت، جامعهشناخت و تمدنی، در آموزگاری دین خاتم با اصول خودویژهای فراتر از همه و دیگر ادیان الهی و غیرالهی ازجمله قابلیت تحقق دیانتی برای رخنمود در عینیت تاریخیت انسانی را در خویش دارد و این به آن معناست که حقیقت آموزگاری توحیدی بهناگزیر در هر میدان تاریخی حضور روش تدبیر آیندهنگار راهبردی توسعهای را میآموزد. مهم نمونههای میدانی این تدبیر توسعهای نیست؛ به این مفهوم که هر دورۀ تاریخی بهناگزیر سامانهای مصداقی تازهبهتازهتری دارد. #اصل_امامت مفصل معنایی این حقیقت تا تحقق دین است.
🟢 فهم این مفصل راهبردی در افق این ماهیت قرآنی تفسیر و تدبیر پیشرفتْ ازجمله فراخوان به فهم چراییها و چگونگیهای عصر امام حسن عسکری (ع) است.
🟡 اکنون و در عصر حضرت مهدی (عج)، نوبت #انتظار امام از همراهی مردمان است.
➺@markaz_strategic_roshd
🔆 در سامان پژوهش اخلاق و سبک زندگی
🔰 پایۀ #فلسفهداری_الگوی_آغاز_درست
با تجربۀ اندیشهای آغاز درست، رخداد حس تناهی استعلایی در خودآگاه انسان در سه گام و سه بخش کلی در نسبت با سه مفهوم اصلی شکل میگیرد. حادثههای خوانده و ناخوانده و بهطور خاص رنجها میدان برآمدن و آزمونِ در ابتدا روانشناخت و سپس فلسفی الگوی معنیداری زندگی میشوند. این ضریب معنیبخش روانشناخت فلسفی چیست؟
۱. باید نسبت هستیشناسی زندگی در افق پدیدارشناختی استعلایی با تناهی استعلایی روشن شود و این خواهانی بلوغ جایگاه در فلسفۀ معنای زندگی بگیرد. آدمی «رویآورنده به معنا» است. من میتوانم در خط انواع حادثههای زندگی ـ تلخ یا شاد، خوب یا بد ـ رویآورندۀ به بلوغ وجودی خویش باشم. اینگونه #هستیشناسی_بنیادین برای آدمی شکل میگیرد. ویرایش اول تناهی استعلایی انسان در این مرحله است؛
۲. در گام دوم، با ورود به متن هستیشناسی بنیادین، تناهی استعلایی انسان در نسبت ذاتی با «#زمان و زمانمندی خودی انسانی یا زیستمان» بهمثابۀ «افق استعلایی» فهم وجود تفسیر میشود؛ یعنی خواهانی حرکتْ بهناگزیر مقدار و امتداد میگیرد و به اینگونه زمان، عمر، تاریخ و تمدن، ایجاد میشود؛
۳. و در گام سوم و نهایی، تناهی استعلایی در نسبت با خود مفهوم و میدان ممکن «#تعالی و رویش وجود» به درک و تجربۀ میآید. پس از وجود و زمان، تعالی بهمثابۀ جنس طرحافکنی انسان در هستی فهمیده میشود و به اینگونه هستیشناسی بنیادین آدمی به رویشْ پس خواهانی رویش معنی میشود؛
بر مدار سه گام تحلیلشده، #تناهی_استعلایی بهمثابۀ خودافکندگی انسان در انواع موقعیتهای زیستی بر مدار خواهانی رویش تعریف میشود.
این جنس از فلسفه، #فلسفۀ_استعلایی است که با فلسفۀ مرسوم ارسطویی، افلاطونی، سینوی تا صدرایی، متفاوت است. این چنین انسان فلسفۀداری در آستانۀ سورۀ حمد است و سودای رسم دینداری مصطفایی تا اوصیایی را دارد.
🖋 به قلم احمد #آکوچکیان
➺@markaz_strategic_roshd
🟢 طرح نظام جامع #اقتدار_توسعهای_علوم_انسانی
🟨 عینیتر شدن خواهانی تحول در دهههای اخیر کشور موضوع کاربردیسازی علوم انسانی و بهطور خاص علوم انسانی دینشناخت را به عرصۀ تحلیل و تدبیر نهادهای عالی مدیریت راهبردی تولید علم درآورده است. پیشینۀ #کاربردیسازی_علوم_انسانی در کشورهای گوناگون در پیشینۀ عمومی و مشترک تاریخ کاربردیسازی علوم انسانی مساوق و اینهمان با تاریخ تحول اندیشۀ ترقی در جوامع موردبررسی است که در پیشینۀ خاص کشورهای غربی در مثل کتاب «اندیشۀ ترقی» سیدنی پولارد قابلدسترسی است. رد پای این پیشینه در جهان ایرانی را در قرون سوم و چهارم هجری در موج اول تمدنی و قرون ده و یازده در موج دوم تمدنی میتوان پی گرفت. و در دورۀ معاصر، با ورود دانشگاه به ایران و ایجاد رشتههای کاربردی، به موازات تحولات دانشی در سطح بینالملل پیشاز انقلاب اسلامی ایران و با برآمدن نگرش کارآمدسازی علوم در عصر انقلاب اسلامی، قطعات قابلبررسی تاریخی شکل گرفتهاند.
🟧 اما نوع تلقی پیشگامان علوم انسانی مدرن در ایران از چیستی، کارکرد، غایات و نسبت علم انسانی غرب با فرهنگ ایرانی – اسلامی در ایران، مستند و متکی به #رویکرد_مدرنیستی بوده و نتوانسته است چندان که باید و شاید به گونهای متعادل با سه منبع هویتی این علوم یعنی اسلامی بودن، ایرانی بودن و تجدد، ارتباط پیوسته و هماهنگی ایجاد نماید.
🟧 علوم انسانی اسلامی کداماند و اقتدار توسعهای علوم انسانی دینشناخت چیست و چه ضرورتی دارد؟ وضعیت امروز علوم انسانی دینشناخت چیست و چرا اینگونه است و برای بازسازی آن چه باید کرد؟ چه نهادهایی و تا اکنون چه کردهاند؟ پیشینۀ این رویکرد چیست و چه عبرتهایی میتوان از آن آموخت و پیشنهاد ما کدام است؟
🟨 پاسخ به همۀ این سؤالهای مطرحشده در گروی فهم این نکته است که مسئلهپژوهی «اقتدار توسعهای علوم انسانی دینشناخت» در ذیل کلانطرح «نظام جامع #اقتدار_توسعۀ_ملی و در راستای آن #اقتدار_توسعهای_علوم» تعریف شود.
#گروه_پژوهشی_علوم_انسانی
➺@markaz_strategic_roshd
⚜ الگوی پیشرفت
🟤 «#الگوی_پیشرفت» چارچوب مفهومی ـ نظری کلان و منسجمی است که وضعیت مطلوب جامعه را در امتداد ارزشهای آرمانی در قالب افق زمانی معین تصویر میکند و نقشۀ راه دستیابی به آن را نشان میدهد و به این قرار، راهنمای عمل حکمرانی پیشرفت در ابعاد فردی و اجتماعی قرار میگیرد. #الگوی_پیشرفت سامانۀ گزارهای معطوف به مسئلۀ پیشرفت است که در همۀ سطوح معرفتِ منجر به اقدام، از سطح مبانی پارادایمی تا نظریه، مدل مفهومی و تا مدل تجربی و پایش بازخورندی آن، جریان دارد. این الگو شامل مجموعهای از اصول، ارزشها، قواعد، سازوکارها، تدابیر، فرایندها، ساختارها، نهادها، نیروی انسانی و منابع است.
⚪️ منظور از #الگو در الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت (الگوی راهبری تحول) کلان نظریۀ دینشناخت پیشرفت است. این الگو دربردارندۀ کلانطرح اجتماعی در نظام حاکمیتی جمهوری اسلامی ایران در سطح تحقیق و توسعهای (در افق چشمانداز معین زمانی) و آیندهنگار راهبردی برای خروج از وضع موجود و وصول به وضع مطلوب پیشنهادی است. به تعبیری دیگر، مهندسی تحول اجتماعی در کلاننظریۀ مزبور است. بدینسان #الگوی_پیشرفت یا #الگوی_راهبری_تحول، در واقع امتداد تجویزی و آیندهنگار و راهبردی نظریۀ پیشرفت است. #نظریۀ_پیشرفت بر بنیان مبانی معین نظری و در چهرۀ ارزشی ـ هنجاری و تجویزیِ الگو در بستر زمان و مکان متجلی میشود. علاوه بر آن، درضمن تجارب ناشی از کاربست الگو در هر دو فرایند پیشرونده تا مرحلۀ اقدام برنامهای و پسرونده در مراحل پایش همۀ سطوح الگو جریان مستمر رفتوبرگشتی دارد و خویش را در ارتقای مستمر کیفی ـ کمی سازوکار ملی پیشرفت آشکار میسازد.
🟤 این الگو ایجاد تحول و پیشرفت را در جمهوری اسلامی ایران در جهت تحقق جامعۀ اسلامی طراحی، سازماندهی، پیادهسازی و رهبری میکند و جامعۀ مد نظر را تحقق میبخشد. #جامعۀ_اسلامی جامعهای است که آحاد انسانی عضو آن جامعه منهای باورهای مذهبیشان بتوانند مدنیت درونزای استنادی به سنت قرآنی و اولیایی را در متن سازوکار نوبهنوشوندۀ زمان و زمانه و در ذیل مناسبات زمینشهری عادلانۀ دولت ـ ملت درضمن هویتی درونزا تجربه کنند.
🖋 به قلم احمد #آکوچکیان
#گروه_پژوهشی_تحقیق_و_توسعه_و_مطالعات_راهبردی
➺@markaz_strategic_roshd
🪖 با حسین جان بیاموزیم جنس اوج بالغ آغاز کردن تجربۀ #معنای_زندگی را.
✨ او با ما در این رسمْ معلمی داشت.
➺@markaz_strategic_roshd