📌سلسله نشست های شبهای حوزه
🔸استاد صفایی و مشکلات حوزه و روحانیت
🔺باحضور حجت الاسلام لاجوردی و حجت الاسلام بهمنی
⏰ ۲۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸ عصر
🏠قم- میدان معلم- کوچه ۲۲- پلاک ۲۶- مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم
آدرس روی نقشه
@markazasnadqom
📌«همیشه مسافر»
مطرب که عاشق نَبوَد، و نوحه گر که دردمند نَبوَد، دیگران را سرد کند.
(مقالات شمس تبریزی)
🔹اصلاً نمی توانستم باور کنم که یک سفر کوتاه یک روزه همه ی زندگی مرا تغییر دهد و سال های سال تا به امروز این همه بر لحظه لحظه ی عمر و جزء جزءِ هستی ام تأثیر بگذارد.
🔸یکی از روزهای آذرماه سال یک هزار و سیصد و پنجاه و هشت. من بودم و سعید و ناصر. سعید که بعدها چند تکّه از استخوان های او را از جبهه به تهران آوردند و ناصر که تمام بدنِ مجروح و زخمی اش نشانه هایی دارد از هشت سال حضور جوان مردانه در دفاع از این سرزمین ( و الآن ناصر در بیمارستان است و منِ بی همـّت ناسپاس به دیدن اش نرفته ام هنوز).شنیده بودم که خیلی از کتاب ها، خوانندگان خود را به دنبال نویسنده ها روانه کرده اند. جست و جویی که از انس با اثر شروع شده و به مصاحبت مؤثّر انجامیده. ما نیز با خواندن چند کتاب از نویسنده ای ناشناس، راهی شده بودیم.
🔸بعد از زیارت از حضرت معصومه، راهیِ کتابفروشی های اطراف حرم شدیم. به دنبال کتاب فروشی هجرت. بالاخره راه پلّه ای را گرفته بودیم و رفته بودیم بالا. در آن بالاخانه با کتاب فروش سر و کلّه می زدیم که ما به دنبال نویسنده ی این چند تا کتاب، آقای عین.صاد می گردیم که از بعضی ها شنیده ایم نام اصلی اش علی صفایی است.
🔹کتاب فروش همین طور طفره می¬رفت. نه ردمان می کرد برویم پی کارمان و نه نشانی ای از آقای عین.صاد را به ما می داد. معلوم بود که ما را نگه داشته تا هم قدری سبک سنگین مان کند و قدری هم وقت بگذرد. همین طور بود. دیگر حوصله مان لبریز شده بود و چیزی نمانده بود تا راه بیفتیم که مردی روحانی وارد شد. و دقایقی بعد، مرد کتاب فروش با حرکاتِ چشم اش به ما اشاره کرد که یعنی همین است. و ما متوجّهِ تازه وارد شدیم. بیست و هفت- هشت ساله می نمود. عمامه ای سفید و عبا و ردایی با موها و ریش های خرمایی و چهره ای آرام. با تعجّب و احترام سلام کردیم. خودش جلو آمد و خیلی صمیمانه – و به یادم نمانده که با چه چیزی- سر صحبت را باز کرد. قرار شد که عصر به خانه اش برویم در محلّه ی باجک قم.
🔸بر دیوار آن خانه ی کوچک یک طبقه، تعداد زیادی دوچرخه و چند تا موتورِگازی و دنده ای تکیه داده بودند. تو که رفتیم لحظات آخرِ درس او بود. با تعدادی طلبه ی ملبّس و مکلا که در اتاق کیپ تا کیپ نشسته بودند. یک مَدرَس ساده. کم کم طلبه ها رفتند. چند نفری ماندند که به مباحثه پرداخته بودند. و من و سعید و ناصر. شلوار و پیراهنِ بلند آخوندی تن¬اش بود و بدون دستار رفت و چای آورد و نشست. از ما یکی¬یکی پرسید. ناصر چیزی گفت و من غزلکی خواندم و سعید هم سوره ی فجر را به سبک منشاوی قرائت کرد و آقای عین.صاد که در همان دقایق متوجّه شدیم دیگران به او حاج شیخ می گویند شروع کرد به صحبت. حرف هایش مثل نوشته هایش در کتاب های مسؤولیت و سازندگی، عاشورا، انفاق، غدیر و رشد، صمیمی و عمیق و تازه و تأثیرگذار و جذّاب بود. درباره ی همان سوره ی فجر شروع کرد به صحبت و به آیات پایانی که رسید، صورت اش پر از اشک شده بود. یا أیَّتُها النَّفسُ المُطمئِنّه إرجِعی إلی رِبِّکَ راضیه مرضیّه فادخُلی فی عِبادی و ادخلی جَنَّتی.
🔹علی صفایی حائری به عنوان یک نویسنده هیچ فاصله ای با آثارش نداشت. خودش را که می دیدی انگار کتاب هایش رو به روی توست. کتاب هایش را که می خواندی، انگار خودش با تو حرف می زند و حرف و حدیث و پیک و پیغامش همان بی تابی های متعالی که عالمان را میراث داران انبیا کرده است. در جوانی با مسائل تربیتی شروع کرده بود. در کنار فقه و اصول و ادبیات و فلسفه و . . . به مسائل پرورشی پرداخته بود. با آن¬که شنیده بودم در بیست و یکی دو سالگی خارج فقه و اصول را گذرانده و چیزهای دیگر را در این ها درجا نزده بود. به قول خودش: در نور نمی توان نگریست که این¬جا درجا زدن است. با نور باید حرکت کرد و به جایی رسید. اولی بینایی را از تو میگیرد و دومی تو را در راه یاریگر است. به سرچشمه پناه برده بود؛ قرآن و حدیث، و در سلسله کتابهای روش نقد که انواع دیدگاه ها را نقد میکند، میبینی در آزادی و عرفان مصطلح ماندن را هم کم می داند، برای انسان. آزادی از آزادی دغدغه ی او بود و رسیدن به مرتبه ی رشد. و این همه را در وحی دریافت کرده بود.
عینصاد به روایت سهیل محمودی
به مناسبت ۲۲ تیرماه سالروز رحلت استاد علی صفایی حائری
https://t.me/maasqom/36
@markazasnadqom
مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم برگزار می کند:
حلقه تاریخ شفاهی زنان
نشست تخصصی جمعخوانی ، تحلیل آثار و کتب آموزشی تاریخ شفاهی
شنبه 23 تیرماه ساعت 16
خیابان معلم کوچه 22 پلاک 26
برای اطلاعات بیشتر با @woralhistory در ارتباط باشید.
@markazasnadqom
📌نسل پس از عاشورا
🔸کراجکی در رساله ای که با عنوان کتاب التعجب نوشته است، نکات تلخ و عبرت آموزی را بیان کرده است:
"خانواده هایی در شام، پس از حادثه کربلا با عناوین تازه ای مشهور شدند. مانند بنوالسراویل و بنوالسرج و بنواسنان و بنوالمکبری و بنوالطشتی و بنوالقضیبی و بنوالدرجا.
🔹بنوالسراویل، فرزندان کسانی بودند که لباس امام حسین را برداشته بودند.بنوالسرج، فرزندان آنانی بودند که بر پیکر امام حسین اسب تاختند. برخی از آنان - تازندگان اسب - نعل اسب خود را به بهای بسیاری به مردم فروختند و مردم نعل اسبان را بر سردر خانه خود می زدند و بدان افتخار می کردند. کراجکی نوشته است که این رسم تا زمان او نیز باقی بوده است.
🔸بنو اسنان، فرزندان کسی بودند که نیزه ای را که سر امام حسین بر آن بود را حمل می کرد...بنوالمکبری، فرزندان کسی بودند که پشت سر نیزه داری که سر امام حسین را حرکت می داد تکبیر می گفت!
💡چرا و چگونه چنین اتفاقی افتاد؟ چرا عاشورای سال61 که تلخ ترین و موثرترین روز تاریخ اسلام و انسان است، آنگونه اتفاق افتاد؟ چرا مردم اندوه نمی خوردند؟...
📚سیدعطاءالله مهاجرانی / انقلاب عاشورا
@markazasnadqom
یا حسین بن علی!
خون گرمِ تو هنوز
از زمین میجوشد
هر کجا باغ گل سرخی هست
آب از این چشمهی خون مینوشد
کربلاییست دلم!
سرِ حق بر نیزه ست
خیل آزادگی آواره صحرای ستم
از سیهکاری شمران و یزیدان فریاد
یا حسین بن علی
همتت همره حق جویان باد!
هوشنگ ابتهاج(سایه)
@markazasnadqom
📌سلسله نشست های شبهای حوزه
🔸امام موسی صدر و روحانیت تراز
🔺باحضور حجت الاسلام مهریزی و حجت الاسلام حاج سید جوادی
⏰ شنبه،۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸ عصر
🏠قم- میدان معلم- کوچه ۲۲- پلاک ۲۶- مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم
@markazasnadqom
مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم
سلسله نشست شب های حوزه شهید بهشتی و روحانیت معاصر با ارائه حجت الاسلام اسدپور دکتر حسین زاده شنبه
📌در اولین جلسه از شبهای حوزه مطرح شد؛
🔻نسبت شهید بهشتی و روحانیت معاصر
📝اولین جلسه از سلسلهنشستهای شبهای حوزه به همت مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم و نشریهی حوزه برگزار شد. در این نشست با محوریت بررسی ایدهها و اقدامات تحولی شهید بهشتی پیرامون روحانیت و حوزهی علمیه، حجت الاسلام امین اسدپور و آقای حسینزاده به ایراد سخنان خود پرداختند.
🔗اینجا بخوانید:
https://irdc.ir/0002N9
قمه زنی در اصفهان و فتوای حاج شیخ عبدالکریم حائری.روزنامه اطلاعات دی ماه ۱۳۰۶
@markazasnadqom
📌قاتلی با شلوار مخملی، پیراهن سفید
🔹یکی از روزهای تیر ماه ۱۳۵۸ بود، از مسجد، تک و تنها، در هوای گرم، خیلی آرام میآمدم به طرف کوچه سوم، که یک طرفش به کوچه مسجد و یک طرفش به کوچه ابن سینا میخورد (منزل ما در کوچه ابن سینا واقع است). هیچ کس در کوچه نبود. دیدم جوانی حدود ۱۶،۱۷ سال، از پشت سر من میآمد. کوچه را طی کرد تا سر کوچه. نگاهی به دو طرف کوچه کرد و برگشت، تا رسید مقابل من. همینطور نگاهش میکردم، هیچ احتمالی به ذهنم نرسید. حتی نگاه کردم که این بچه کیست که من تا به حال او را ندیدهام ظاهر مذهبیای هم نداشت؛ شلوار مخملی پوشیده بود و پیراهن سفید و قد کوتاهی داشت. وقتی رسید جلوی من، دیدم دست کرد در جیبش و هفت تیرش را در آورد. تازه من فهمیدم که مقصودش چیست.
🔸خشاب تفنگ را جلوی خود من گذاشت. ایستادم و خواستم با او صحبت کنم و ببینم حرفش چیست، شاید اشتباه گرفته یا حرفی دارد. همین که ایستادم که صحبت کنم، او به طرف من نشانه گرفت. دستم را که به طرفش بردم که چرا میخواهی بزنی، شلیک کرد.
🔹یک تیر به دستم خورد. تیر دوم از بالای عمامهام رد شد و خورد به دیوار. تیر سوم خورد به پای راستم (که حالا در پای راستم یک میله هست). پایم شکست و نشستم. داد زدم که؛ «مردم بیایید». او مسلط بر من بود، چون کوچه کوچک بود و هیچکس در آن نبود. فقط در پشت دری که من جلویش افتاده بودم زنی گریه میکرد. ولی کسی هم در را باز نکرد. فهمیده بوده که این حادثه اتفاق افتاده. چهارمین تیر به شریان من خورد و خون جاری شد. مجموعاً پنج گلوله زد، که یکی به دیوار خورد و چهار تا به من اصابت کرد. پیشخدمتی داشتم که در حیاط، باغچه را آب میداد. از بس من صدا کردم، آمد به کوچه و وقتی او آمد، ضارب در رفت.پنجاه روز در بیمارستان پارس بودم... از سینه به پایین توی گچ بودم.
📷اطلاعیه گروه فرقان پس از ترور سید رضی شیرازی
https://t.me/maasqom/38
@markazasnadqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش آیت الله محفوظی نسبت به مصاحبهکننده مرکز اسناد که از عنوان آیت الله العظمی برای ایشان استفاده کرد.
آیت الله محفوظی شب گذشته ۲۰ شهریور ۱۴۰۳ در سن ۹۶ سالگی چشم از جهان فرو بست.
@markazasnadqom
📌اگر سینما این است ، چیز خوبی است!
🔸عموی من ، آیت الله[سید هدایت الله] تقوی شیرازی آن قدر مرید داشت که موقع عید فطر شمشیر می بست می رفت توی صحرای دولاب نماز می خواند.توی صحرای دولاب می رفت چون جمعیت آن قدر زیاد بود که توی مسجد جا نمی گرفت...آدم بسیار پاک و فوق العاده درستی بود ...همین عمویم را بردم سینما یعنی توی استودیوی خودم برایش فیلم موج و مرجان خارا را نشان دادم.
🔹[ابتدا که از پدرم و عموی دیگرم و ایشان برای دیدن فیلم دعوت کردم] این عموی ام که آیت الله بود گفت: من نمیام . گفتم شما بالاخره رهبر مسلمین هستید.بیاید تماشا کنید.ببینید کار بد چه جوری است! و فیلم آتش و موج و مرجان و خارا را برای شان گذاشتم.
🔸خیلی کیف کرد و گفت: اگر سینما این است خیلی خوب است .گفتم: نمی خواهم گمراهت کنم همه ی سینما این طوری نیست .سینمای خوب داریم و سینمای بد هم وجود دارد.
📚ابراهیم گلستان ؛ نوشتن با دوربین . ص۱۲۱. به نقل از ماهنامه فیلم، شماره ۵۸۱، اسفندماه ۱۳۹۹
تصویر: ایت الله تقوی شیرازی در مسیر صحرای دولاب محل اقامه نماز عید فطر
به مناسبت ۲۱ شهریور روز ملی سینما
@markazasnadqom
📌امضاء روی برگه قرمز
ترور مرحوم محتشمی پور به روایت رونن برگمن
به بهانه ترور پیجری اسرائیل در لبنان
🔸ناهوم ادمونی ریس موساد در پایان سال ۱۹۸۳ برگه قرمز را برای امضا به ییتژآک نخستوزیر اسراییل ارایه کرد...اسم روی برگه قرمز علیاکبر محتشمیپور سفیر ایران در سوریه بود. او به صور رسمی یک دیپلمات بود... اسراییل برای اساس قانون از هدف قراردادن مقامات رسمی دولت ها اجتناب میکرد... اما اتفاقی باید میافتاد تا حزب الله را متوقف کند. فردی مهم باید کشته میشد. این چنین بود که شامیر در نهایت برگه قرمز را امضا کرد
🔹به روحانی شیعهای به نام علیاکبر محتشمیپور یکی از نزدیکترین یاران آیتالله خمینی در سالهای تبعید ماموریت داده شد تا انقلاب را گسترش دهد...این اتفاق باعث شد که پای انقلابیون به پایگاههای آموزشی جنبشهای آزادی بخش مسلمان در منطقه خصوصا فلسطین باز شود
🔸اولین مساله، دستیابی به محتشمی پور بود. او وقتش را در تهران یا دمشق میگذراند که هر دو پایتخت کشورهای هدف بودند و به جز در موارد استثنایی، کیدون عملیاتی در آنجا انجام نمی داد و کیزریا قرار نبود قتل هدفمند انجام دهد. هر دو پایتخت عرصه هایی به شدت مشکل بودند و پلیس و سرویس های امنیتی بدگمانی نسبت به اسراییلی ها داشتند. به علاوه، این سفیر همواره با محافظی مسلح و راننده همراهی میشد.هر پیشنهادی که شامل نزدیک شدن به محتشمی پور یا اماکنی که او اغلب در آنجا حضور داشت، شلیک به او، کار گذاشتن بمب یا مسموم کردن او، به علت نگرانی از دستگیری ماموران رد شد.
🔹فوریه ۱۹۸۴، بسته بزرگی به سفارت ایران در دمشق تحویل داده شد که ظاهرا توسط انتشاراتی مشهوری در لندن که مالک آن ایرانی ها بودند، پست شده بود. پذیرش سفارت دید این بسته، علامت «مخصوص جناب آقای سفیر» دارد و آن را به دفتر محتشمی پور در طبقه دوم فرستاد. منشی سفیر آن را باز کرد و جعبه مقوایی را دید که شامل کتابی عالی در مورد مکان های مقدس شیعه در ایران و عراق است. او نگاهی به جلد آن انداخت و آن را به اتاق سفیر برد.
🔸محتشمی پور کتاب را باز کرد و انفجار رخ داد. این انفجار باعث آسیب به یکی از چشمانش، یکی از دستان و اکثر انگشتان دست دیگرش شد. این انفجار باعث شد او یکی از چشمانش را به کلی از دست بدهد.
🔹هدف عملیات قتل هدفمند، کشتن شدن است. چیزی به نام نیمه مرده وجود ندارد. اگر سوژه زنده بماند، به این معنی است که شکست خورده ایم.
رونن برگمن ، «برخیز وبی درنگ بکش» ص۲۴۵
https://t.me/maasqom/44
@markazasnadqom
فروشگاه کتاب مرکز اسناد انقلاب اسلامی(شعبه قم) افتتاح شد.
مجتمع ناشران.طبقه همکف.پلاک ۴۲
@markazasnadqom
📌یک جعبه طلا در دست های خالی!
🔳به بهانه دوم مهرماه سالروز فاجعه منا و شهادت مظلومانه آیت الله مؤیدی
🔸يک روز وقتي وارد قصر فيروزه شدم بچهها آمدند گفتند جعبهاي را در خانه آتابای پيدا کرديم که داخل آن پر از طلا و چيزهاي قيمتي است. من نگاه کردم ديدم چيزهايي که داخل جعبه است قابل توجه است. لذا تصمیم گرفتم آنها را همين طوري نزد امام ببرم...
🔹 جعبه را عقب ماشين ايشان گذاشتيم و به طرف منزل امام حرکت کردیم...امام در اتاقشان در حال تماشاي تلويزيون بودند و جريانات و قضاياي روز را زير نظر داشتند. من جعبه طلا و جواهرات را خدمت امام گذاشتم و عرض کردم اينها را ما از قصر فيروزه به دست آورديم و به فکرمان رسيد که نزد شما بياوريم. ايشان دستور دادند که بگذاريد آنجا. من نیز جعبه را همان جايي که امام گفته بود گذاشتم و بعد دو باره نشستم و مختصري از قضاياي قصرفيروزه را به عنوان گزارش به ايشان گفتم.
🔸 گفتم که تعدادي پاسدار و کميتهاي آن جا در اختيار ما هستند که براي حقوقشان نياز به پول داريم. حضرت امام هم نامهای برای دکتر ابراهيم يزدي که آن موقع معاون آقاي بازرگان بودند، نوشتند؛ به اين مضمون که ايشان خدمت شما ميآيد، بودجهاي را که نياز دارد در اختيارشان قرار دهيد. من هم نامه را برداشتم و نزد آقاي دکتر يزدي رفتم ، ايشان هم مرا به يک نفر ديگر حواله دادند، آن شخص هم به يک نفر ديگر حواله داد. نشان به آن نشان که تا الان هم هنوز دستور امام اجرا نشده است. البته من ديگر اين ماجرا را خدمت امام گزارش نکردم. چون نميتوانستم به امام بگويم که دستور شما را اجرا نکردهاند.
🔹بالاخره مجبور شدم که دست خالي برگردم. چون ديدم اينها پولي در اختيار ما نميگذارند. از رسانهها شنيده بودم که امام فرمودهاند افراد ميتوانند در اين خصوص از سهم امام استفاده کنند. براي همين به مسجد آمدم و اعلام کردم کساني که سهم امام و وجوهات بدهکارند نزد من بياورند تا بتوانم به دستور امام حقوق اين افرادي را که به عنوان پاسدار هستند بدهم. خب مقداري پول به عنوان سهم امام افراد آوردند و ما توانستيم حقوق اين افراد را بدهيم.
📚مهاجر الی الله، خاطرات شهید آیت الله محمد رضا مؤیدی نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی ص229
@markazasnadqom
فرودگاه بریتانیا در اراضی کشاورزی قمیها!
۲۸ اردیبهشت ۱۳۲۳
#اسناد_قم
@markazasnadqom
📌به بهانه درگذشت پژوهشگر برجسته و نویسنده ادبیات کودک و نوجوان
🔻ساواک: نوشتههای محمود حکیمی اکثرا مضره و زمینهساز است
📝از جمله کتابهایی که در دوران مبارزه علیه رژیم پهلوی حساسیت ساواک را برمیانگیخت آثار محمود حکیمی بود. استقبال از کتب حکیمی به گونهای بود که در اغلب نقاط کشور حتی در دوردستترین شهرها از مرکز آثار او مخاطبان خود را داشت. این مسئله وقتی مهمتر مینماید که مبارزان مشهور سیاسی که تحت تعقیب ساواک نیز قرار داشتند با آثار حکیمی آشنا بودند؛ آثاری که به گفته ساواک «مضره و زمینهساز» است.
#اسناد
🔗اینجا بخوانید:
https://irdc.ir/0002R7
📌ماجرای یک تصادف
وقتی زلزله کاخک اتفاق افتاد حاج آقا مهدی به من گفت میخواهم به کاخک بروم چون بهائی ها دارند بچه هایی را که پدر و مادرشان را از دست داده اند برای نگهداری می برند و آنها را بهائی می کنند...شب را منزل آیت الله صدوقی در یزد ماندیم. صبح دو تا جیپ آهو متعلق به یکی از تجار یزد به ما دادند.حاج آقا مهدی(گلپایگانی) صندلی جلوی ماشین نشسته بود. سید مهدی آل طعمه و تاجر تهرانی صندلی عقب. در ماشین دیگر هم من جلو نشسته بودم و آقای گزاری و یک نفر دیگر عقب.
🔸جاده طبس، جاده بدی بود و خاک نرمی داشت. حاج آقا مهدی برای آنکه عمامه اش خاکی نشود، آن را در دستمالی گذاشته و داخل داشبور قرار داده بود..ماشین جلویی حاج آقا مهدی و ماشین عقبی هم ما بودیم.ما با فاصله حدود صد یا دویست متر از هم در حرکت بودیم.کامیون باری که از طرف مقابل می آمد و راننده اش جوان بیست ساله ای بود می خواست سر پیچ از ماشین حاج آقا مهدی سبقت بگیرد که برخوردی رخ داد و حاج آقا مهدی در پی این تصادف مجروح شد.
🔸من وقتی رسیدم دیدم سر ایشان برهنه است.عمامه اش را روی سرش گذاشتم و آن را با دست گرفتم تا بلکه خون ریزی سرش کمتر شود.اما خون ریزی به حدی بود که از بین انگشتان من خون بیرون می زد.در بین راه متوجه شدم که خون ریزی بند آمده است.همان جا فهمیدم که کار تمام شده است.
🔹وقتی اویسی فهمید پیام داد که هلیکوپتر میفرستیم تا جنازه را به قم ببرد.آیت الله صدوقی گفتند من جنازه را جز به آمبولانس بیمارستان گلپایگانی تحویل نمی دهیم.هوا گرم بود.چندین قالب یخ آوردند.داخل آمبولانس چیدند و جنازه را به قم رساندند.
🔳حاج آقا مهدی گلپایگانی فرزند ارشد آیت الله گلپایگانی در بامداد ۳۱ شهریور ۱۳۵۷ بر اثر تصادف رحلت کرد. تشییع جنازه او در قم به ویژه به دلیل نزدیکی به حادثه 17 شهریور به تظاهرات علیه رژیم طاغوت تبدیل شد.
📚خاطرات سید محمد آل طه ص150
📷تشییع جنازه سید مهدی گلپایگانی در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
https://t.me/maasqom/45
@markazasnadqom
مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم برگزار می کند:
نشست های تاریخ شفاهی
با موضوع:
کارکرد تاریخ در نگارش رمان فانتزی
با حضور :
مسعود آذرباد
زمان:شنبه ۷ مهرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶
مکان:میدان معلم ، کوچه ۲۲ پلاک ۲۶
@markazasnadqom
📌انتشار مجموعه کتاب «بعرض عالی میرساند»
🔹بعرض عالی می رساند مجموعه ۵۰۶۷ نامه و ۱۵۱۳ سند، مربوط به سالهای ۱۳۰۶_۱۳۱۹ یعنی دوره استقرار محمد باقر متولیباشی به عنوان تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه سلام الله علیها است.
🔸این اسناد علاوه بر روایت بخشی از تاریخ اجتماعی این دوره ، شامل اطلاعات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی فراوان جذاب و جالبی برای محققین و پژوهشگران تاریخی است.
🔹این کتاب از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است و به زودی در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت.
@markazasnadqom
📌کالبدشکافی تیمورتاش
🔸مهر ماه۱۳۱۲-مدعی العموم دیوان جزای عمال دولت هستم. چند روزی است [آقای داور] اظهار داشتند خبر تازه و مهمی که امروز دارم این بود که آقای صدرالاشراف وزیر عدلیه با تلفن بمن گفت آقای تیمورتاش در محبس فوت کرده اند.با طبیب قانونی برویم برای معاینه جنازه و تنظیم صورتمجلس.گفتم در مردن اشخاص معمول نبوده مدعی العموم برود خود طبیب قانونی کافی است اظهار کردند که آقای آیرم رئیس نظمیه تقاضا دارند. مدعی العموم هم حاضر باشد.
🔹در راهروئی که اتاق محبوسین مخصوص بود رفتیم. روی تختخواب تیمورتاش خوابیده بود.بیجامه ابریشم سفید که روی سینه اش به حروف فرانسه (الف و تا) برودری [گلدوزی] شده بود برتن داشت.رنگ بدن که سرد بود بکلی زرد و ناخن ها کبود بود.معاینه طبی به عمل آمد.مذاکراتی هم بین دکتر علیم الدوله و دکتر قزل ایاغ شد و ترتیب حمله قلبی که مدعی بودند عارض شده و در چه ساعت شب به آنها رسیده و وقتی دکتر آمده تیمورتاش مرده بود نیز مذاکره شد از انفرمیه کشیک هم سؤالاتی کردند.
🔸در این گیرودار آقای راسخ می گفت بلی چند روز بود مبتلا به آنژین دوپواترین بوده بیچاره نمیدانست آنژین دوپواترین چیست یک چیزی یاد گرفته بود.در هر حال صورت مجلس نوشته شد از آنجا بیرون آمدیم وقتی به دیوان جزا رسیدیم دیدم دکتر قزل ایاغ به قدری ناراحت است که روی صندلی افتاد.قندداغ خواست.خورد بعد از مدتی مکث و تأمل گفت یک چیزی میگویم اما قسم بخور که به کسی نگوئی
🔹 گفتم چیست؟ گفت نیمورتاش نمرد بلکه او را مسموم کرده اند.این حرف در نظر من غریب آمد. بعد گفت اشتباه نکردم مسلم است او را کشته اند. گفتم پس چرا تصدیق کردید که به مرگ طبیعی مرد گفت میخواهی منهم مثل او بشوم؟ خداحافظی کرد و رفت.عصر بیچاره دچار حمله سختی شده بود. فردا که به عیادت او رفتم التماس کرد مبادا این حرف به جائی گفته شود که دودمان من به باد خواهد رفت.
📚خاطرات عباسقلی گلشائیان مندرج در یادداشتهای دکتر قاسم غنی جلد چهارم صص۴۸۷_۴۸۸
📷تیمورتاش در کنار شیخ خزعل
🗓۹ مهرماه ۱۳۱۲ تیمورتاش که نقش مهمی در استقرار دیکتاتوری رضاخان را بر عهده داشت به دست او در زندان کشته شد.
@markazasnadqom