eitaa logo
حسینیه (اشعار آیینی و مراثی اهل بیت)
1.1هزار دنبال‌کننده
797 عکس
546 ویدیو
7 فایل
هدف ؛ انتشار اشعار،مدایح و مراثی اهل‌بیت علیه السلام مکتوب،شنیداری و دیداری باشد که مورد قبول حضرت زهرا سلام الله علیها قرار گیرد هزینه استفاده #صلوات دوستان #شاعر اشعار زیبای خودتان را جهت ارائه در کانال ارسال کنید به ادمین کانال @Alirezanikoo_m
مشاهده در ایتا
دانلود
شِکوه ها دارم از ایمانی که نیست کُشت من را چشمِ گریانی که نیست آی مردم! یار را گم کرده ام خیمه دارم در بیابانی که نیست از عذاب بچهء نااهل خود نوح شد سرگرم طوفانی که نیست ای بزرگ خاندان! ما بی کسیم خانه ها ویران شده خانی که نیست جای من را بر کس دیگر مده چون که می ترسم از الآنی که نیست مورم و جاروکش این روضه ام کار دارم با سلیمانی که نیست چون که مجنون حسینم شیعه ام! بی خیال هر مسلمانی که نیست در میان سفرهء ارباب مان بی رقیه خیر و احسانی که نیست دستهای زخم و با زحمت کشید... شانه بر موی پریشانی که نیست گفت بابا؛ اینهمه تیزی سنگ ردّ مُهرت روی پیشانی که نیست؟ آخرش با آن دهان خونی اش بوسه زد بر جای دندانی که نیست @marsieh_madh
پایان بده غیبت نفس گیرت را آزاد نما صدای تکبیرت را ای وارث ذوالفقار شیر خیبر بیرون بکش از نیام شمشیرت را 📝 | عضو شوید👇 ↳ @marsieh_madh
گم کرده است راه و به سامان نمی رسد آن دل که بر ارادت خوبان نمی رسد دست توسلی که ندارد یقین وصل هرگز به پای بوسی جانان نمی رسد بهتر بود که هیزم دوزخ شود فقط آن منبری که عطر تو از آن نمی رسد پلکی بزن که بر سر این شهر سوخته بی اذن چشم های تو باران نمی رسد در این هوای برزخی آخر الزمان دل مرده ایم و بی تو به ما جان نمی رسد چشمی سفید تا نشود در فراق یار از یوسفش نسیم به کنعان نمی رسد یک مصرع است مرهم این انتظارها دنیا تو را ندیده به پایان نمی رسد @marsieh_madh
بیچاره‌ام به چاره‌ی من التفات کن آنی، دمی، نگاه بر این خاک پات کن بر طالع کویر دلم خشک‌سالی است فکری به حال و روز دل این قنات کن ای شاه عالمی که عتابت عذاب ماست رحمی به‌حال رعیت بی دست و پات کن ای جلوه‌های اشرقت الارض ؛ نور تو یک گوشه چشم بر همه‌ی کائنات کن خیری از این دو دیده‌ی تارم ندیده‌ام جز دیدنت دو چشم مرا مات مات کن من در مسیر نوکری‌ات لنگ می‌زنم در این مسیر پای دلم را ثبات کن خونم حلال حضرت خون‌خدا "حسین" من را شهید تشنه‌ی آب فرات کن 📝 | عضو شوید👇 ↳ @marsieh_madh
يا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آيد بنشسته سر راهش ، شايد  ز سفر آيد تا چند بنالم زار  شب تا سحر از هجرش كوكب شِمُرم هر شب ، شايد كه سحر آيد هر دم كه رخش بينم خواهم دگرش ديدن بازش نگرم شايد يك بار دگر آيد از ديده نهان اما اندر دل من جايش او را طلبم هر شب شايد كه ز در آيد با كس نتوانم گفت من راز درون خویش كز درد غم هجرش دل را چه به سر آيد مي سوزم و مي سازم از درد فراق اما تير غم او بر دل افزون ز شمَر آيد "حيران" به فغان تا کی با محنت و غم همدم یارب نظری کان شاه از پرده بدر آید @marsieh_madh
برای دیدن روی تو ناله ها دارم خوشم اگر چه غریبم ولی تو را دارم تمام سوز دل من ز ناله های شماست ز درد هجر تو سوز ی در این صدا دارم گدائی در این خانه آبروی من است به نام توست اگر ذره ای بها دارم به نامۀ عملم نیست جز گناه گناه... ولی به وقت سخن کوهی ادعا دارم الا امیر سحر ای مسافر صحرا امید وصل تو را بین هر دعا دارم به کام خویش چشیدم غم جدایی را نشان رحمتی از یار آشنا دارم مرا میان قنوت سحر مَبر از یاد که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست اگر زبان مناجات با خدا دارم بیا و نامه اعمالِ من مرور نکن که بر جبین عرق شرم از شما دارم بدست خود بده خرج زیارت ما را هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم @marsieh_madh
حضور دارد و ما فکر غیبتش هستیم غریب مانده و غافل ز غربتش هستیم سراغ از او نگرفتیم! او سراغ گرفت! گله نکرده ز ما گرچه رعیتش هستیم چقدر همتمان بوده محرمش باشیم؟! چقدر مونس شبهای خلوتش هستیم؟! همیشه و همه جا او هوای مارا داشت همیشه و همه جا زیر منتش هستیم قرار بود بسوزیم ما! ولی نگذاشت علی الدوام اسیر رفاقتش هستیم! خدا کند که به ما کربلا افاضه کند... که سالهای زیادی به حسرتش هستیم چه کربلاست که عالم به هوش می آید چه کربلاست که فکر زیارتش هستیم @marsieh_madh
امير بى قرينه كى مى آيي؟ كشم ناله ز سينه كى مى آيي؟ عزيزم فاطمه چشم انتظاره سحر خيز مدينه كى مى آيي؟   .... امان از درد سخت نا اميدى چه سازم هرچه بد كردم تو ديدى تو دانى آن چه را مردم ندونند گمونم ديگه از من دل بريدى @marsieh_madh
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم ما تشنه‌لب اندر لب دریا متحیر آبی به‌جز از خون دل خود نچشیدیم ای بسته به زنجیر تو دل‌های محبان رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم چندان که به یاد تو شب و روز نشستیم از شام فراقت چو سحرگه ندمیدیم تا رشته‌ی طاعت به تو پیوسته نمودیم هر رشته که بر غیر تو بستیم بریدیم ای حجت حق پرده ز رخسار برافکن کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم شمشیر کجت راست کند قامت دین را هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم شاها! ز فقیران درت روی مگردان بر درگهت افتاده به صدگونه امیدیم @marsieh_madh
بازآ كه بى تو خسته دلان را قرار نيست يك روز خوش به كام دل روزگار نيست در چار فصل باغ، خزان موج مى‏ زند يعنى بيا كه تا تو نيايى بهار نيست يوسف جمال مصر ولايت ظهور كن جانسوزتر ز تاب و تب انتظار نيست همپاى اشك ، نام تو را داد مى‏ زنم باور كن اين نواى دل است و شعار نيست سخت است سخت اينكه بگويم حقيقتى مولا ،  كسى به ياد تو در اين ديار نيست ! تقديم خاك پاى تو دار و ندار من هر چند لايق تو براى نثار نيست سوز فراق ، مى‏ كشد آخر "کمیل" را هرگز كسى به داغ دل من دچار نيست @marsieh_madh
مهر تو بجز سینه ی ما جا شدنی نیست سنگینی هجران تو حاشا شدنی نیست طفلی که بزرگی بغلش کرده بزرگ است هر قطره ی ناچیز که دریا شدنی نیست بگذار که با طعنه بخندند به اشکم رسوای غم عشق تو رسوا شدنی نیست حاجات مرا دور بریزید همینجا وقتی گره ی کرببلا وا شدنی نیست در روضه نشستن، همه ی زندگی ماست هرکس که دلش سنگ شد احیا شدنی نیست من مَحرم زهرا شدم از بعد مُحرّم این از کرمش بوده وَ اِلاّ ... شدنی نیست چون بین شریعه جگر آل علی سوخت بر گریه کنان آب، گوارا شدنی نیست جانم بفدای لب خشکیده ی اکبر! رفع عطشش جز لب بابا، شدنی نیست چه دیده که بالاسرش ارباب زمین خورد آیینه ی صد تکه تماشا شدنی نیست پهلوی علی را نوک سرنیزه دریده این زخم جگر خورده، مداوا شدنی نیست عمه وسط لشکریان بود، وگر نه بر زانوی بابا رمق پا شدنی نیست @marsieh_madh
تفسیر عشق درس الفبای کربلاست لب تشنه خضر در پی صحرای کربلاست «باز این چه‌شورش‌است که‌در خلق‌عالم است» نیل و فرات تشنۀ موسای کربلاست عیسی به‌عرش‌رفت، ولی‌روضه‌خواند و گفت عریان به روی خاک مسیحای کربلاست باید علی شود زکریّای کربلا وقتی که روی نِی سر یحیای کربلاست بعد از گذشت این همه سال از شهادتش خلقت هنوز مات معمّای کربلاست ای باخبر ز سرّ معما شما بگو ای روضه‌خوانِ ناحیه، آقا شما بگو آقا نوشته‌اند که جدت کفن نداشت گیرم کفن نبود، چرا پیرهن نداشت؟ از پای‌کوب اسب سواران شنیده‌ام بردند روی نیزه سری را که تن نداشت پیچیده بود در خودش از آتش عطش داغی که‌داشت در جگرخود حسن نداشت انگشتری که با خودش آورده بود کو؟ ای کاش هیچ وقت عقیق یمن نداشت چشمی به چشم‌قاتل و چشمی به خیمه‌ها همراه کاروان خود ای کاش زن نداشت حق با شماست شام و سحر گریه می‌کنید جای سرشک، خون جگر گریه می‌کنید @marsieh_madh