#امام_زمان_مناجات
#حضرت_رقیه
شِکوه ها دارم از ایمانی که نیست
کُشت من را چشمِ گریانی که نیست
آی مردم! یار را گم کرده ام
خیمه دارم در بیابانی که نیست
از عذاب بچهء نااهل خود
نوح شد سرگرم طوفانی که نیست
ای بزرگ خاندان! ما بی کسیم
خانه ها ویران شده خانی که نیست
جای من را بر کس دیگر مده
چون که می ترسم از الآنی که نیست
مورم و جاروکش این روضه ام
کار دارم با سلیمانی که نیست
چون که مجنون حسینم شیعه ام!
بی خیال هر مسلمانی که نیست
در میان سفرهء ارباب مان
بی رقیه خیر و احسانی که نیست
دستهای زخم و با زحمت کشید...
شانه بر موی پریشانی که نیست
گفت بابا؛ اینهمه تیزی سنگ
ردّ مُهرت روی پیشانی که نیست؟
آخرش با آن دهان خونی اش
بوسه زد بر جای دندانی که نیست
#رضا_دین_پرور
@marsieh_madh
#امام_زمان_مناجات
#رباعی
پایان بده غیبت نفس گیرت را
آزاد نما صدای تکبیرت را
ای وارث ذوالفقار شیر خیبر
بیرون بکش از نیام شمشیرت را
#علی_ذوالقدر
📝 #حسینیه | عضو شوید👇
↳ @marsieh_madh
#امام_زمان_مناجات
گم کرده است راه و به سامان نمی رسد
آن دل که بر ارادت خوبان نمی رسد
دست توسلی که ندارد یقین وصل
هرگز به پای بوسی جانان نمی رسد
بهتر بود که هیزم دوزخ شود فقط
آن منبری که عطر تو از آن نمی رسد
پلکی بزن که بر سر این شهر سوخته
بی اذن چشم های تو باران نمی رسد
در این هوای برزخی آخر الزمان
دل مرده ایم و بی تو به ما جان نمی رسد
چشمی سفید تا نشود در فراق یار
از یوسفش نسیم به کنعان نمی رسد
یک مصرع است مرهم این انتظارها
دنیا تو را ندیده به پایان نمی رسد
#حسن_کردی
@marsieh_madh
#امام_زمان_مناجات
بیچارهام به چارهی من التفات کن
آنی، دمی، نگاه بر این خاک پات کن
بر طالع کویر دلم خشکسالی است
فکری به حال و روز دل این قنات کن
ای شاه عالمی که عتابت عذاب ماست
رحمی بهحال رعیت بی دست و پات کن
ای جلوههای اشرقت الارض ؛ نور تو
یک گوشه چشم بر همهی کائنات کن
خیری از این دو دیدهی تارم ندیدهام
جز دیدنت دو چشم مرا مات مات کن
من در مسیر نوکریات لنگ میزنم
در این مسیر پای دلم را ثبات کن
خونم حلال حضرت خونخدا "حسین"
من را شهید تشنهی آب فرات کن
#علی_مزرعی
#محمدحسن_بیاتلو
📝 #حسینیه | عضو شوید👇
↳ @marsieh_madh
#امام_زمان_مناجات
#هذا_یوم_الجمعه
يا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آيد
بنشسته سر راهش ، شايد ز سفر آيد
تا چند بنالم زار شب تا سحر از هجرش
كوكب شِمُرم هر شب ، شايد كه سحر آيد
هر دم كه رخش بينم خواهم دگرش ديدن
بازش نگرم شايد يك بار دگر آيد
از ديده نهان اما اندر دل من جايش
او را طلبم هر شب شايد كه ز در آيد
با كس نتوانم گفت من راز درون خویش
كز درد غم هجرش دل را چه به سر آيد
مي سوزم و مي سازم از درد فراق اما
تير غم او بر دل افزون ز شمَر آيد
"حيران" به فغان تا کی با محنت و غم همدم
یارب نظری کان شاه از پرده بدر آید
#علامه_میر_جهانی
@marsieh_madh
#امام_زمان_مناجات
#هذا_یوم_الجمعه
برای دیدن روی تو ناله ها دارم
خوشم اگر چه غریبم ولی تو را دارم
تمام سوز دل من ز ناله های شماست
ز درد هجر تو سوز ی در این صدا دارم
گدائی در این خانه آبروی من است
به نام توست اگر ذره ای بها دارم
به نامۀ عملم نیست جز گناه گناه...
ولی به وقت سخن کوهی ادعا دارم
الا امیر سحر ای مسافر صحرا
امید وصل تو را بین هر دعا دارم
به کام خویش چشیدم غم جدایی را
نشان رحمتی از یار آشنا دارم
مرا میان قنوت سحر مَبر از یاد
که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم
به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست
اگر زبان مناجات با خدا دارم
بیا و نامه اعمالِ من مرور نکن
که بر جبین عرق شرم از شما دارم
بدست خود بده خرج زیارت ما را
هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم
#قاسم_نعمتی
@marsieh_madh
#امام_زمان_مناجات
#هذا_یوم_الجمعه
حضور دارد و ما فکر غیبتش هستیم
غریب مانده و غافل ز غربتش هستیم
سراغ از او نگرفتیم! او سراغ گرفت!
گله نکرده ز ما گرچه رعیتش هستیم
چقدر همتمان بوده محرمش باشیم؟!
چقدر مونس شبهای خلوتش هستیم؟!
همیشه و همه جا او هوای مارا داشت
همیشه و همه جا زیر منتش هستیم
قرار بود بسوزیم ما! ولی نگذاشت
علی الدوام اسیر رفاقتش هستیم!
خدا کند که به ما کربلا افاضه کند...
که سالهای زیادی به حسرتش هستیم
چه کربلاست که عالم به هوش می آید
چه کربلاست که فکر زیارتش هستیم
#سیدپوریا_هاشمی
@marsieh_madh
#امام_زمان_مناجات
#دوبیتی
امير بى قرينه كى مى آيي؟
كشم ناله ز سينه كى مى آيي؟
عزيزم فاطمه چشم انتظاره
سحر خيز مدينه كى مى آيي؟
....
امان از درد سخت نا اميدى
چه سازم هرچه بد كردم تو ديدى
تو دانى آن چه را مردم ندونند
گمونم ديگه از من دل بريدى
#جواد_حيدرى
@marsieh_madh
#امام_زمان_مناجات
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
ما تشنهلب اندر لب دریا متحیر
آبی بهجز از خون دل خود نچشیدیم
ای بسته به زنجیر تو دلهای محبان
رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم
چندان که به یاد تو شب و روز نشستیم
از شام فراقت چو سحرگه ندمیدیم
تا رشتهی طاعت به تو پیوسته نمودیم
هر رشته که بر غیر تو بستیم بریدیم
ای حجت حق پرده ز رخسار برافکن
کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه
در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم
شمشیر کجت راست کند قامت دین را
هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم
شاها! ز فقیران درت روی مگردان
بر درگهت افتاده به صدگونه امیدیم
#نوغانی_خراسانی
@marsieh_madh
#امام_زمان_مناجات
بازآ كه بى تو خسته دلان را قرار نيست
يك روز خوش به كام دل روزگار نيست
در چار فصل باغ، خزان موج مى زند
يعنى بيا كه تا تو نيايى بهار نيست
يوسف جمال مصر ولايت ظهور كن
جانسوزتر ز تاب و تب انتظار نيست
همپاى اشك ، نام تو را داد مى زنم
باور كن اين نواى دل است و شعار نيست
سخت است سخت اينكه بگويم حقيقتى
مولا ، كسى به ياد تو در اين ديار نيست !
تقديم خاك پاى تو دار و ندار من
هر چند لايق تو براى نثار نيست
سوز فراق ، مى كشد آخر "کمیل" را
هرگز كسى به داغ دل من دچار نيست
#کمیل_کاشانی
@marsieh_madh
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_علی_اکبر
مهر تو بجز سینه ی ما جا شدنی نیست
سنگینی هجران تو حاشا شدنی نیست
طفلی که بزرگی بغلش کرده بزرگ است
هر قطره ی ناچیز که دریا شدنی نیست
بگذار که با طعنه بخندند به اشکم
رسوای غم عشق تو رسوا شدنی نیست
حاجات مرا دور بریزید همینجا
وقتی گره ی کرببلا وا شدنی نیست
در روضه نشستن، همه ی زندگی ماست
هرکس که دلش سنگ شد احیا شدنی نیست
من مَحرم زهرا شدم از بعد مُحرّم
این از کرمش بوده وَ اِلاّ ... شدنی نیست
چون بین شریعه جگر آل علی سوخت
بر گریه کنان آب، گوارا شدنی نیست
جانم بفدای لب خشکیده ی اکبر!
رفع عطشش جز لب بابا، شدنی نیست
چه دیده که بالاسرش ارباب زمین خورد
آیینه ی صد تکه تماشا شدنی نیست
پهلوی علی را نوک سرنیزه دریده
این زخم جگر خورده، مداوا شدنی نیست
عمه وسط لشکریان بود، وگر نه
بر زانوی بابا رمق پا شدنی نیست
#رضا_دین_پرور
@marsieh_madh
#امام_زمان_مناجات
#قتلگاه
تفسیر عشق درس الفبای کربلاست
لب تشنه خضر در پی صحرای کربلاست
«باز این چهشورشاست کهدر خلقعالم است»
نیل و فرات تشنۀ موسای کربلاست
عیسی بهعرشرفت، ولیروضهخواند و گفت
عریان به روی خاک مسیحای کربلاست
باید علی شود زکریّای کربلا
وقتی که روی نِی سر یحیای کربلاست
بعد از گذشت این همه سال از شهادتش
خلقت هنوز مات معمّای کربلاست
ای باخبر ز سرّ معما شما بگو
ای روضهخوانِ ناحیه، آقا شما بگو
آقا نوشتهاند که جدت کفن نداشت
گیرم کفن نبود، چرا پیرهن نداشت؟
از پایکوب اسب سواران شنیدهام
بردند روی نیزه سری را که تن نداشت
پیچیده بود در خودش از آتش عطش
داغی کهداشت در جگرخود حسن نداشت
انگشتری که با خودش آورده بود کو؟
ای کاش هیچ وقت عقیق یمن نداشت
چشمی به چشمقاتل و چشمی به خیمهها
همراه کاروان خود ای کاش زن نداشت
حق با شماست شام و سحر گریه میکنید
جای سرشک، خون جگر گریه میکنید
#علی_عباسی
@marsieh_madh